چالشهای موجود در پژوهشهای تعلیم و تربیت اسلامی
یکی از مهمترین ضرورتهای پژوهشی در حوزه تعلیم و تربیت اسلامی که همچنان نیازمند تلاشهای جدّی اندیشمندان خلّاق میباشد، تحلیل و تنظیم مؤلفههای «نظام تعلیم و تربیت اسلامی» است.

به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر یادداشتی از حجت الاسلام سیدحسین حسینی است که به مناسبت تجدید چاپ کتاب «مجموعه مقالات همایش ملی تعلیم و تربیت اسلامی؛ با رویکرد معرفی، تحلیل و نقد آثار استاد فرزانه، مرحوم دکتر سیّد علی اکبر حسینی» نوشته شده است.
نظام تعلیم و تربیت اسلامی
اول: یکی از مهمترین ضرورتهای پژوهشی در حوزه تعلیم و تربیت اسلامی که همچنان نیازمند تلاشهای جدّی اندیشمندان خلّاق میباشد، تحلیل و تنظیم مؤلفههای «نظام تعلیم و تربیت اسلامی» است.
اسلوب مسایل روششناختی
دوم: بکارگیری دقیق الگوهای پژوهشی و رعایت اسلوب مسایل روششناختی یکی از بهترین راهها برای مرزبندی دقیق علمی از کارهای عامیانه در حوزه تعلیم و تربیت اسلامی محسوب میشود؛ امری که متاسفانه دامن بسیاری از پژوهشگران این حوزه و بخصوص محقّقین نوقلم را گرفته است.
مقالات و کتب استاد سیّد علی اکبر حسینی به عنوان یکی از بهترین نمونههای الگوگیری برای یک کار پژوهشی در پیش روی پژوهشگران تعلیم و تربیت اسلامی قرار دارد؛ ۱-سبک، ۲-محتوا، و ۳-پژوهشهای ناظر به مسایل جامعه در آثار این استاد اندیشمند، همگی در خور توجه و محل رجوع و استناد است.
طبیعتاً با الگو قرار دادن چنین متد پژوهشی، صرف بیان دیدگاههای شخصیتهای مطرح در حوزه تعلیم و تربیت اسلامی در ادوار گذشته تاریخی و نوعی مقابله آنها با یکدیگر، آن هم به صورت متفرقه و بدون هرگونه نظم منطقی تعریفشدهای(به نحوی که نتوان به یک رویکرد جدید و یا حتی یک تحلیل مقایسهای و تطبیقی علمی دست یافت)، مصداق کار پژوهشی شایسته محسوب نمیشود.
در همین ردیف میتوان به آثاری اشاره کرد که صرفاً به نقل قول مطالب از دیگران و یا شرح آراء پرداخته، بدون هر گونه تحلیل و یا نقّادی علمی لازم؛ و یا مقالاتی که هیچ دستاورد جدیدی نداشته و فاقد نوآوری است؛ و یا نوشتههایی که به تکرار مطالب و مسائل از پیش تعیینشده و مطرح در سابقه تحقیقاتی سی سال گذشته مطالعات نظری تعلیم و تربیت اسلامی پرداخته و نمیتوان از آنها راهحل جدید یا تحلیل نوینی استنباط کرد؛ و یا پژوهشهایی که اگرچه به چالشهای مهم جامعه نظر انداخته امّا در نهایت به راهکار و پیشنهاد مشخص کاربردی دست نمییابند؛ و یا آثاری که نظام و طبقهبندی تحلیلی مشخصی ندارند؛ و یا آنچنان درصدد جمعآوری مطالب از منابع مختلف برمیآید که در نهایت نمیتوان به جمعبندی مشخص و معینی از مواد اطلاعاتی متعارض یا متضاد آن دست یافت.
همه این امور و مسایلی از این دست را بایستی از آفتها و مشکلات فقدان الگو و اسلوبهای پژوهشی و روششناختی در حوزه تعلیم و تربیت اسلامی در جامعه علمی موجود به حساب آورد.(ر.ک: حسینی، سیّد حسین، تحلیلی پیرامون نظام تعلیم و تربیت، انتشارات ستاد نهضت تولید علم و کرسیهای نظریه پردازی، ۱۳۹۰).
فهم نظام فکری یک اندیشمند
سوم: مسیر منطقی «تبیین»، «تفسیر» و «تحلیل» دیدگاه یک اندیشمند صاحب سبک این است که نظام فکری وی را «حدس» و سپس «کشف» و آنگاه «فهم» کنیم، نه آنکه بی هیچ مبنا و اصلی و به یکباره و متشتّت و آشفتهگونه، با مراجعه ناقص و ناکارآمد به یک یا دو اثر وی، آن هم محدود و جزئینگرانه و با نظر به پارهای از فرازهای فکری، بدون مقایسه و سنجش با پارههای دیگر، مطالبی را به وی نسبت دهیم و ادعا کنیم که نظر وی چنین و چنان است!.
متاسفانه این رویه در ارائۀ دیدگاههای اندیشمندانِ سنّتیِ حوزه تعلیم و تربیت اسلامی در متون تاریخی تمدن اسلام و ایران، بسیار رواج دارد؛ اگرچه هرگز ره به جایی نخواهد برد.
اسلامیزه کردن تئوریهای غربی
چهارم: حوزه مطالعات تعلیم و تربیت اسلامی از بلیه دیگری نیز رنج میبرد و آن اسلامیزهکردن تئوریهای معاصر غربی یا شرقی است یعنی تطبیق دادن صُوری نظریههای علمی موجود با ظاهر آیات و روایات اسلامی که نوعی تزئیینکاری اسلامی یا استفاده ابزاری از متون اسلامی محسوب میشود.
هر نویسندهای با اضافه نمودن قیودی مانند «در اسلام» یا «از دیدگاه اسلام»، به «عنوان وتیتر» کار تحقیقی خود و سپس ذکر یک یا چند آیه قرآنی یا تعدادی احادیث از سنّت معصومین(ع)، درصدد برمیآید مقصود خود یا مفاد تئوری علمی خاصی را به اسلام نسبت دهد.
درحالیکه:
اولاً استناد به هر یک از آیات یا روایات، روش تفسیری و روش استنادی و اجتهادی خود را میطلبد؛
ثانیاً باید مشخص کرد در هر تحقیقی، استناد به آیات مورد نظر است یا استناد به روایات؟
و اینکه در چه نوع پژوهشی بایستی به کدام یک ارجاع داد؟؛
ثالثاً آیا با صرف مراجعه و حتی استناد درست و روشمند به یک یا چند آیه و روایت، میتوان چنین نتیجه گرفت که نظر اسلام در خصوص مسأله پژوهش چیست؟!؛
رابعاً تمامی این استنادات، منوط به کشف و تبیین نظام مهندسی تعلیم و تربیت اسلامی در قرآن و سنّت است و بدون چنین استنادی یقینآور و مدلل، هرگونه نسبتدهی، تنها برداشتهایی ذوقی و سلیقهای است؛
و خامساً به صرف نقل از یک اثر مفسّر یا صاحبنظر اسلامی نمیتوان ادعا کرد که آن دیدگاه، نظر اسلام در خصوص آن مسأله بحساب میآید.
برنامه جامع پژوهشی
پنجم: مطالعات تعلیم و تربیت اسلامی در جامعه علمی حوزوی و دانشگاهی ما به شدّت نیازمند یک برنامه جامع پژوهشی است که در آن برنامه جامع، چهار حلقۀ؛ نسبت موضوعات و مسائل علمی(یک)، با افراد و محققین این حوزه(دو)، و با رشتهها و تخصصهای موجود(سه)، و با سیاستهای مراکز آموزشی و پژوهشی مرتبط(چهار)، در یک ربط سیستماتیک و بر اساس اسناد بالادستی، به صورتی کاملاً علمی و کاربردی طرحریزی شود.
در یک چنین برنامه جامعی است که هر فرد پژوهشگری میتواند علاقه و انگیزه خود را ضرب در نیازهای ضروری جامعۀ پژوهشی کرده و در نهایت جزئی از یک کلّ بزرگ را شکل دهد؛ تا هم از روزمرگیها و کارهای تکراری بیحاصل جلوگیری شود و ثانیاً نتیجه تلاش هر پژوهشگری در روند حلّ مشکلات و معضلات جامعه مؤثر افتد.
بر همین بنیان، برآیند فعالیتهای مراکز آموزشی و پژوهشی متصل به روند پژوهشهای جمعی شده و به جامعه و کاربردی کردن تحقیقات نظری یاری میرساند.
این برنامه ضمن اینکه به تحقیقهای فردی بها داده و از آنها در یک نقشه جامع و برای تکمیل اهدافِ کلّ، استفاده میکند، در عین حال تحقیقهای جمعی و گروهی را جایگزین تحقیقهای فردی خارج از برنامه خواهد ساخت.
بدین ترتیب کار یک فرد، ضرب در نیازهای کلّی جامعه میشود و نواقص و کمبود تلاشهای تک نفره علمی تبدیل به نقاط قوت یک کار تیمی خواهد شد.
ضرورت نظریهپردازی جمعی
ششم: مطالعات تعلیم و تربیت اسلامی در کشور ما، بدون تلاشهای دامنهدار، برنامهریزی شده و کاملاً علمی و پژوهشی، در زمینه نظریهپردازیهای جدید و ابداع نظریههای تعلیم و تربیت اسلامی، به جایی نخواهد رسید.
اعتقاد به نیاز به نظریهپردازیهای نوین در حوزه تعلیم و تربیت اسلامی بدون نظر به مبانی تحلیل «علم دینی» ممکن نیست و از این رو لازم است مطالعات «روششناسی علوم انسانی اسلامی» جدّی گرفته شود تا مبانی «فلسفی» و «روششناختی» برای تدوین نظریههای جدید در حوزه تعلیم و تربیت اسلامی، بدرستی تبیین گردد؛ در این صورت نه با مبانی فلسفه علمی پوزیتیویستی، به تعریف مفاهیم و مسائل تعلیم و تربیت اسلامی میپردازیم و نه اینکه با رویکردها و روشهای اومانیستی درصدد گزینش جهتدار متون و منابع تعلیم و تربیت اسلامی برمیآییم؛ راهکارهایی که هر یک به نحوی، به «التقاط فکری» سوق دارند.
اگر چه هنوز در جامعه علمی پس از انقلاب و در جامعه علمی جهانیِ مطالعات تعلیم و تربیت اسلامی، به این راهکارهای التقاطی مبتلاء هستیم، امّا این امر دلیل نمیشود که به چارهاندیشی مسأله نیاندیشیم؛ هرچند عوامل این گرایش و میل متدیک؛ در فقدان «نظریه تربیت اسلامی» از سویی، و نیز منابع مطالعاتی و ظرفیت علمی برآمده از تحصیلات مدرن و یا سنّتی محقّقین ما باشد.
آنچه در این باره کمتر بدان توجه میشود مرز بین نظریهپردازی فردی و نظریهپردازی جمعی و هر آینه اهمیت حرکت به سمت تحقّق «نظریهپردازی جمعی» است.
در این نگاه، شایسته است بین نظریهپردازی به مثابه یک «ضرورت اجتماعی» و نظریهپردازی به مثابه یک «ضرورت جمعی» تفاوت گذارد که در واقع رویکردی پسینی به نظریهپردازی دارد و نه پیشینی(ن.ب: حسینی، سید حسین، «نظریهپردازی جمعی»، چکیده مقالات همایش نظریهپژوهی، پژوهشکده فرهنگ اسلام و ایران، ۱۳۸۹).
بنابراین چنانچه بتوان در حوزه مطالعات تعلیم و تربیت اسلامی، فرآیندی برای تحقّق نظریههای نوین تعریف کرد که از مراحل نخستین آن تا «طرح مسأله»، «حدس»، «فرضیهسازی»، «تئوریپردازی»، «معیارسنجی»، و «ارائه مدل»، شاهد تحقق یک جریان جمعی باشیم، آنگاه میتوان به پویایی و رشد اندیشههای تعلیم و تربیتی اسلامی امیدوار بود.
ضرورت نقد متون
هفتم: یکی از مؤثرترین راهها برای تقویت جریان نظریهپردازی در تعلیم و تربیت اسلامی، جنبش نقد متون و کتب این حوزه است.
راهی جز این نیست که کلیه منابع مطالعاتی در سی سال گذشته و نیز کتب و متون در تراز جهانی را فراروی محقّقین تعلیم و تربیت در دانشگاهها و مراکز علمی و پژوهشی قرار دهیم و بر اساس یک شیوۀ معین علمی، زمینههای نقد شکلی و محتوایی در ابعاد گوناگون را فراهم سازیم.
این چنین نقدی، نقاط امتیاز از کاستیها را متمایز خواهد کرد و میتواند پژوهشگر عرصه تعلیم و تربیت را از شکل و ظاهر یک متن، به محتوا و ساختار علمی آن هدایت کند تا نحوه نظام منطقی یا وِزان تحلیلی یا نوآوری و خلاقیّت علمی آن را به نقد و بررسی کشانده و نهایتاً نسبت سنجی محتوای متن با مبانی و مفروضات خود و مهمتر از آن، با مبانی و مفروضات اسلامی را به مقایسه بگذارد و با مرزبندی بین نقد بَنایی و نقد مبنایی، در خصوص کمبودهای نظریههای موجود اظهار نظر کرده و سپس راه برای ابداع نظریههای جدید هموار گردد(ر.ک: حسینی، سیّد حسین، برنامهها، اهداف، و رویکردهای شورای بررسی متون و کتب علوم انسانی، تهران، انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۹۳).
مسائل هفتگانه فوق، از جمله چالشهای موجود در حوزۀ پژوهشهای تعلیم و تربیت اسلامی است که باید برای آن چارهاندیشیهای معقول و منطقی داشت و تردیدی نیست که مراجعه به آثار و اندیشههای استاد اندیشمند دکتر سیّد علی اکبرحسینی و توجه به سبک و سیاق پژوهشی ایشان میتواند ما را در طی این مسیر پر فراز و نشیب یاری رساند(ر.ک: حسینی، سیّد حسین، مجموعه مقالات همایش ملی تعلیم و تربیت اسلامی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی،۱۳۹۵).