تمدن نوین اسلامی در دوره سیطره تمدن غربی چه جایگاهی دارد؟
اصغر طاهرزاده گفت: طرح تمدن نوین اسلامی کاملاً ممکن و شدنی است و اقتضائات جهانی هم اجازه طرح و سخن گفتن از تمدن نوین اسلامی را به ما میدهد.

به گزارش خبرنگار مهر، نشست «جایگاه تمدن نوین اسلامی در این تاریخ و نسبت آن با تمدن غربی» با سخنرانی استاد اصغر طاهرزاده در مرکز آموزش تخصصی فلسفه اسلامیِ مرکز مدیریت حوزه علمیه قم برگزار شد.
در ابتدا طاهرزاده با قرائت برخی روایات به ضرورت عالم به زمانه بودن اشاره کرده گفت: ما باید بفهمیم در چه شرایط تاریخی هستیم و زمان شناس باشیم؛ یعنی بدانیم بر ما و زمانه ما چه میگذرد و باید نسبتمان را با آنچه بر ما میگذرد بدانیم و شکل دهیم.
با وجود سیطره تمدن غربی سخن گفتن از تمدن نوین اسلامی چه جایگاهی دارد؟
شدنی هست یا خیر؟
به نظر ما سیطره روح یونیورسال غرب تمام شده است و ما باید با روح فعال خود حاضر شویم.
برخی میگویند تمدن یک واژه مدرن است و این با خودش، خودش را میآورد در واقع غرب و مدرنیته را با خود میآورد.
پس همین که سخن از تمدن را وسط میآوریم اولاً از دین فاصله میگیریم چون دین یک امر قدسی است و تمدن یک امر عرفی، ثانیاً جمع تمدن و دین پارادوکسیکال است چون تمدن حکومت و دین دلدادگی است.
وی در ادامه گفت: ما مدعی هستیم امکان سخن گفتن از تمدن نوین اسلامی وجود دارد؛ اولاً اینکه به اذعان خود غربیها دوران حضور فرا روایتها تمام شده است و با حضور تکثر در افکار که جنبه یونیورسال بودن غرب را به حاشیه برده و میرود تا نسبت به ادامه تمدنی تمامیتخواه به نام تمدن غربی تجدید نظر شود، میتوان به آیندهای دیگر که در آن آینده امکان دارد ادامه تمدن غرب نباشد، فکر کرد.
ثانیاً در بستر تکثر افکار، غربشناسی ملتهای اصیل برای درک جایگاه خود تا حد زیادی میسر شده و در نتیجه ایران اسلامی و هند و چین امکان آن را یافتهاند تا در تاریخِ سیطره تمدن غربی از «ما» سخن بگویند.
تا دیروز بر اساس سیطره تمدن غربی، تمدن هند و چین جایی برای طرح خود را نداشت، اما امروز میتوانند خودشان را به عنوان یک تمدن در مقابل تمدن غربی مطرح کند و به نظر من هندِ بودا و چینِ لائوتسه برای تمدن حرف دارد!
ثالثاً آن «ما» یی که در بستر تکثر افکار برای ملتهای اصیل پیش آمده میتواند تلقی دیگری از جهانی فکر کردن را به میان آورد که نه جهانِ گذشته آن ملتها است و نه آنچه فعلاً جهان غربی در آن است.
وی افزود: در واقع شرایطی پیش آمده که میتوانیم جهانی فکر کنیم نه آنطور جهانی فکر کردنی که غرب فکر میکند!
همانطور که ما در نهضت مشروطه در مواجهه با جهان مدرن، متوجه حضوری خاص در تاریخ خود شدیم و جهت اداره کشور به نظام پارلمانی فکر کردیم، امروز نیز میتوانیم در مواجهه با جهان مدرن، ولی در بستر انقلاب اسلامی، جهانی را تجربه کنیم که بیبهره از جهان غرب نیست، ولی جهان نوینی است که نه تماماً خودِ دیروز و گذشته ماست و نه خود غربیِ ما!
پس طرح تمدن نوین اسلامی کاملاً ممکن و شدنی است و اقتضائات جهانی هم اجازه طرح و سخن گفتن از تمدن نوین اسلامی را به ما میدهد.
وی در نقد کسانی که میگویند رضا داوری اردکانی فقط معتقد به ورژن غربی تمدن است به فقراتی از نوشته ایشان در سرمقاله شماره شصت و هشتم نشریه فرهنگستان علوم.
بهمن ۱۳۹۷ "ایران و مسائل و مشکلاتش" اشاره نمود.
«در این میان سخن خوب دیگری هم به میان آمده است و آن سخن «تمدن نوین اسلامی» است.
برای ساختن این تمدن قاعدتاً باید دین و مدرنیته را با هم جمع کرد و با اندیشیدن به طرح آینده لااقل به یاد تجدد آورد که دارد با افقهای باز خداحافظی میکند، ولی توجه داشته باشیم که بنای نظام الهی و قدسی جز با رسوخ در توحید و آزادی از تعلقات دنیای جدید و کسب ملکات فاضله و مکارم اخلاق، در عین آشنایی نزدیک با جهان جدید و آزادی از آن (که نمیدانیم چگونه ممکن است) متصوّر نمیشود.
زندگی کردن میان دو جهان مشکل بزرگ ما و معمای تاریخ معاصر است، ولی متأسفانه ما هم کمتر صبر داریم و نمیدانیم و نمیخواهیم بدانیم که راه تاریخ را باید با درد تفکر و جسارت در عمل گشود و پیمود.
ما امروز به هر جا بخواهیم برویم باید از همینجا که ایستادهایم آغاز کنیم.»
وی ادامه داد: آقای داوری اردکانی بنا بر متن مذکور با ذکر شرایطی تمدن نوین اسلامی را میپذیرد و انقلاب اسلامی را جهانی میان دو جهان میداند.
ما باید اقتضائات جهانی و تمدنی را بفهمیم، امروزه دیگر ما جزیره نیستیم، ما تا دوران صفویه در جهان خودمان بودیم، ولی امروز باید بدانیم نه در دوره صفویه هستیم و نه در جهان مدرن!
استاد فلسفه و عرفان در اشاره به بایسته رجوع به متون خودمان برای فهم تمدنی آنها گفت: رفت و برگشتی باید صورت گیرد تا آموزههای دینی و فلسفه اسلامی مجدداً فهم شود.
ما معتقدیم صدرا و فارابی و… دوباره باید فهم شود و این همزمان با شناخت غرب ممکن است و افق این غربشناسی برای بازگشت به وطن و نوعی خودشناسی در تاریخ جدید است تا از داشتههای خود مطابق تاریخی که در آن هستیم بهرهمند شویم.
این همان راهی است که در آن قرآن و روایات و فلسفه اسلامی، از انزوای تحمیلیِ توسط فرهنگ سکولاریته آزاد میشوند و رجوعی ماورای رجوعِ فعلی به آنها خواهد شد، رجوعی که فعلاً متون دینی و فلسفی ما در حد موضوعات درسیِ آموختنی تقلیل داده شده و دین و فلسفه وارد زندگی جامعه ما به صورت حضوریِ تاریخی و تمدنی نشده است.
وی در نقد برخی که میگویند تمدن، فقط غربی است، گفت: در مواجهه با غرب و تمدن غربی میتوانیم متوجه داشتههای خود باشیم و به دنبال امکان حضور در این تاریخ بر مبنای فرهنگ خودی بگردیم، مثل حضور دموکراسی در شِمای مردم سالاری دینی یا درک آزادی در عین حفظ فرهنگ دینی که در عین مواجهه با تمدن غربی با نوعی بازگشت به خویشتن همراه بود.
ما در مسیر حضور تاریخیِ امروزین خود در شرایطی قرار داریم که دیگر نگران نیستیم تا سیل جهانگیر فرهنگ غربی ما را با خود ببرد، بلکه در شرایطی قرار داریم که میتوانیم دنیای تمدنی خود را شکل دهیم که آن دنیا، نه دنیای غرب است و نه دنیای گذشته خودمان، در دنیای گذشته ما گزارههای دینی داشتیم، ولی جهانی فکر نمیکردیم و لزومی هم نداشت، اما امروزه لازم است، و از این طریق میتوان گفت به کمک سرمایههای وحیانی و فلسفی خود، به نحوی در دنیای جدید سهیم خواهیم شد و میتوانیم با آموزههای خودمان در جهان تمدنی حاضر باشیم، تا آثار دوران یونیورسال بودن غرب را به خوبی نشان دهیم.
طاهرزاده در جواب چگونگی مواجهه ما با فرهنگ تمامیت خواه غرب گفت: عدهای میگویند دین و مردم خودمان را میگیریم و با دیگری کاری نداریم که امروزه به نظر ما این راه حل ناشدنی است!
عدهای دیگر میگویند دین را فردی کنیم و در اداره امور دنیایی عقل سکولار را به کار ببندیم؛ مثل حزب عدالت و توسعه در ترکیه، که باید در جواب این عده بگوییم وقتی تمدن را از غرب گرفتی خاصه تمدن این است که با آمدنش همه چیز اعم از آموزش و فرهنگ و دین و… را از خود میکند.
بسیاری از دانشمندان مسلمان ما هستند که مسیحی فکر میکنند چون در تمدنی میاندیشد که دین آن مسیحی است.
پس ما در مواجهه با تمدن غربی باید تمدن اسلامی را به صحنه بیاوریم.
ما نقد مدرنیته میکنیم، ولی نقد عقل تکنیکی نمیکنیم و آن را عطایی الهی به بشر میدانیم و کشف استعدادهای طبیعت را قبول داریم ولی اینکه اینها در خدمت باشد برای تحکم، این را قبول نداریم!
اینکه علم را تبدیل به قدرت کنند و با آن تحکم کنند اشتباه است.
پس ما عقل تکنیکال را قبول داریم ولی استفاده از آن برای تحکم را قبول نداریم.
وی در ادامه گفت: آنچه در این تاریخ و در زمان معاصر اهمیت دارد، جستجوی راههای همگرایی است که فراتر از یک فرهنگ است و این نیاز امروز کره زمین است.
آقای داوری اردکانی در پیام خود به همایش «فلسفه، دین و علم در زیست جهان اسلامی» در شهر وین سخنانی را در رابطه با نسبت فلسفه اسلامی با فلسفه یونانی میگوید که میتوانیم در امروز تاریخمان در نسبت بین تمدنی که بناست تحت عنوان تمدن نوین اسلامی با تمدن غربی به ظهور آید در آن تفکر کنیم.
داوری اردکانی معتقد است: «اسلاف ما در ایران نیز وقتی به فلسفه یونانی توجه کردند و آن را فراگرفتند (و این توجه به فلسفه خود حادثه مهم و قابل تأملی است) در عین اینکه جوهر آن را حفظ کردند مبادی و مسائلش را با درک جهان خود دریافتند و تفسیر کردند.
فلسفه اسلامی از تلاقی میان دو روح و دو فرهنگ که "تفاوت ذاتی" با یکدیگر داشتند به وجود آمد.
تفاوت این دو روح را بعضی فیلسوفان و نویسندگان به صراحت ذکر و تصدیق کردهاند.
در فلسفه اسلامی این دو روح به یکدیگر نزدیک شدند و امکان هم سخنی پیدا کردند.
با توجه به این معنی فلسفه اسلامی یک فلسفه میانفرهنگی است.»
طاهرزاده در پایان گفت: تفکر تمدنی هم در تمدن اسلامی و هم غربی وجود دارد، اما محتوا ۱۸۰ درجه با یکدیگر متفاوت است، همانطور که در فلسفه یونانی و اسلامی این اتفاق افتاد، یعنی در هر دو نظام فلسفی تفکر فلسفی بود، اما محتوای فلسفه اسلامی با فلسفه یونانی خیلی متفاوت بود.