شاخصهای مرزبندی گفتمانی انقلاب اسلامی با اسلام طالبانی
"بر پایه چهار شاخص اساسی انقلابی بودن، مردمی بودن، وجدان فلسفه سیاسی و طرح مقوله پیشرفت، به خوبی میتوان مرزهای گفتمانی انقلاب اسلامی با اسلام طالبانی و داعشی را معلوم کرد."

به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری تسنیم، حجت الاسلام داود مهدوی زادگان دانشیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در یادداشتی به بررسی چند شاخص از مرزبندیهای گفتمان انقلاب اسلامی با اسلام طالبانی پرداخته و معتقد است ، "بر پایه چهار شاخص اساسی انقلابی بودن، مردمی بودن، وجدان فلسفه سیاسی و طرح مقوله پیشرفت، به خوبی میتوان مرزهای گفتمانی انقلاب اسلامی با اسلام طالبانی و داعشی را معلوم کرد.
بلکه مطالبه مرزبندی معطوف به جریان سیاسی اصلاحات است که در هر شاخص مرزبندی با اسلام داعشی اشتراک دارد."
متن زیر یادداشت آقای مهدوی زادگان است:
1.
با وقوع انقلاب اسلامی و تأسیس نظام سیاسی مبتنی بر اصل مترقی ولایت فقیه، دیگریهای بیشماری پیرامون آن پدید آمد.
ویژگی مشترک همه این دیگریها تلاش برای تأثیرگذاری بر گفتمان انقلاب اسلامی بوده است.
از جمله آنها، جریان سلفی طالبان است که از سه دهه پیش در افغانستان شکل گرفته است.
این جریان قومی و مذهبی، یکبار در سالهای 1996 تا 2001 توانست بر افغانستان مسلط شود.
در آن زمان، طالبان مواضع خصمانهای با جمهوری اسلامی ایران ابراز میکرد و خود را رقیب جدی گفتمان انقلاب اسلامی معرفی میکرد.
اکنون بعد گذشت دو دهه از سرنگونی حکومت طالبان افغانستان، بار دیگر این جریان توانست بر کابل مسلط شده امارت اسلامی را احیاء کند.
حاکمان جدید طالبان آشکار و پنهان بر این نکته تأکید دارند که از تجربه حکمرانی پیشین خود بر کابل، درس گرفتهاند و خواهان روابط مسالمتآمیز با کشورهای همسایه، بهویژه ایران میباشند.
از این رو، بهطور طبیعی، وجه دیگر بودگی طالبان با اتخاذ مواضع جدید تا اندازه زیاد پنهان میشود و باید برای شناسایی و سنجش آن به مواضع و عملکرد سیاسی طالبان در آینده چشم دوخت.
2.
وقتی دیگریها از به چالش کشیدن گفتمان رسمیِ مقتدر نا توان باشند، سعی میکنند از پتانسیل بحرانزایی یکدیگر برای مقصود خود که همان چالش گفتمان مقتدر است، بهره برداری کنند.
بر همین اساس، نحوه مواجهه جبهه معارض گفتمان انقلاب اسلامی با حرکت نظامی طالبان در هفتههای اخیر که منجر به سلطه بر کابل، پایتخت افغانستان شده است، تأمل برانگیز است.
مسئله مهم در این میان، جلوداری جریان اصلاحات درون حاکمیت است.
این جریان سیاسی که بهتازگی در اثر انتخابات دموکراتیک 28 خرداد 1400 از گردونه قدرت کنار رفته است، سناریوی آلترناتیو سازی طالبان را کلید زده است تا از طریق چالش سیاسی و امنیتی، امکان چانه زنی با گفتمان انقلاب اسلامی و بازگشت به قدرت را برای خود فراهم سازد.
بر این اساس، اینان تا پیش از تسلط طالبان بر افغانستان، سعی زیادی برای سوق دادن ایران به تقابل امنیتی با طالبان به راه انداخت و حتی رئیس دولت اصلاحات نا بخردانه با به بهانه نگرانی از وضع حال و آینده مردم شریف افغانستان و سلطه اسلام طالبانی بر ایجاد چنین فتنهای دمید و ضمن گله گذاری از دولتمردان جمهوری اسلامی، وجدان متحد انسان دوستان را برای حمایت از مردم مظلوم افغانستان خطاب قرار داد (بیانیه سید محمد خاتمی/ 24 مرداد 1400).
جریان اصلاحات تلاش زیادی را به کار بست تا از طریق شبیهسازی وضع افغانستان با حضور مدافعین حریم و حرم در سوریه و عراق، جمهوری اسلامی را وارد تقابل نظامی با طالبان سازد.
و این زشتترین و نا نجیبانهترین بخش از کنشگری سیاسی این جریان سیاسی در سالهای اخیر است.
اما بعد ناکامی در پروژه جنگطلبی، اکنون این جریان و نویسندگان همسو با آن، پروژه شبیهسازی گفتمانی را پیش گرفتهاند و سعی در تولید این ذهنیت را دارند که گفتمان انقلاب اسلامی شباهت زیادی با طالبان دارد و مرزی میان این دو وجود ندارد.
لذا مزورانه از مدافعان گفتمان انقلاب اسلامی مطالبه مرزبندی با اسلام طالبانی را میکنند و معتقدند که اگر چنین مرزبندی انجام نشود؛ از سویی پیروان گفتمان حاکم دچار تردید و بحران هویت میشوند و از سوی دیگر، در افکار عمومی داخلی و جهانی متهم به هم گفتمانی با طالبان خشن و متحجر میشود.
3.
گفتمان انقلاب اسلامی هیچ نیازی و ضرورتی برای مرز بندی خود با اسلام طالبانی ندارد.
زیرا محتوا و عینیت سیاسی چهل و اندی ساله این گفتمان بهترین گواه بر این عدم ضرورت است.
آن نویسندهای که از جمهوری اسلامی مطالبه چنین مرزبندی را میکند، خود میداند که اسلام طالبانی نسبت به اسلام سیاسی در دورترین افق فکری ایستاده است و به این سادگی نمیتوان چنین وصله ناجوری را به گفتمان انقلاب اسلامی چسباند.
بیجهت نیست که همو اذعان دارد بر اینکه وجوه اشتراکی طالبان با گفتمان حاکم بر جمهوری اسلامی ناقص و جزیی است.
بلکه مطالبه حقیقی مرزبندی گفتمانی از سوی جبهه انقلابی علیه جبهه معارض، بهویژه جریان اصلاحات و استحاله شدگان افراطی دیروز و امروز است.
اینان هستند که باید بسیار صریح و شفاف و روشن، خود را با اسلام طالبانی مرزبندی کنند.
زیرا دلایل زیادی را برای وجود اشتراکات فکری و عملی میان آنان با اسلام طالبانی و بلکه اسلام داعشی میتوان ذکر کرد.
4.
جریان اصلاحات، علیرغم تهاجم رسانهای علیه تحرکات اخیر طالبان در افغانستان، هرگز نتوانست افکار عمومی را به مدافع مظلومان بودن خود متقاعد کند.
مردم از پی هر متن تهاجمی این جریان علیه طالبان از خود میپرسیدند که اگر اینان تا این اندازه دلسوخته و غمبار مظلومیت مردم افغانستان هستند؛ چرا نسبت به مظلومیت مردم کشور خودشان اینطور نبوده و نیستند.
چرا اینان حاضر نیستند علیه ستمهای استکبار جهانی علیه ملت ایران، سخن بگویند و همچون هشتک سازی برای پنجشیر، علیه تحریمهای ظالمانه و فلجکننده آمریکا هشتک بسازند.
مردم این شکل از موضعگیری جریان اصلاحات علیه طالبان را در نسبت با تهاجمات و تهدیدات گروه تکفیری داعش سراغ نداشته و ندارند.
به همین خاطر، یکی از پرسشهای جدی مردم از جریان جبهه معارض و جریان اصلاحات این است که آیا اگر بجای طالبان، فرقه خونریز و جنایتکار داعش بر کابل مسلط میشد؛ اینچنین که بر طالبان هجمه آوردهاند، بر داعشی ها هجمه میآوردند؟
پرسش جدیتر این است که چرا خود این جریان حاضر نیست برای جنگ با طالبان سلاح به دست گیرد و داوطلبانه وارد خاک افغانستان شود و جانفشانی کند و مبتکر عنوان مدافعین پنجشیر شوند؟
پرسش دیگر آن است که آیا در روی زمین فقط مردم افغانستان مظلوم واقع شدهاند، پس مردم مظلوم یمن و فلسطین و عراق و سوریه و میانمار چه میشود؟
اصلاً چگونه است که این جریان علیه بیست سلطه ظالمانه آمریکا بر مردم افغانستان هجمه نبرده است ولی به یکباره غمخوار مظلومیت مردم افغانستان شدهاند؟!
ملاحظه میکنید که این پرسشها صداقت اینان را در افکار عمومی بهشدت مخدوش کرده است.
جالبتر اینکه تحلیل گران اصلاحطلب در حالی گفتمان انقلاب اسلامی را توصیه میکنند که نباید در برخورد با دیگران به مشکل داشتن «معیارهای دوگانه» دچار شوید که خود گرفتار این مشکل هستند.
چند هفتهای است که کشور آذربایجان به اتفاق ترکیه و پاکستان در مرزهای شمالی ایران تحرکات نظامی به راه انداختند و حتی برخی از رسانههای این کشور علناً بحث اتحاد آذربایجان را پیش کشیدهاند و امام جمعه محترم اردبیل را به خاطر خطبههای انقلابی علیه پان ترکیست، تهدید به مرگ کردهاند؛ با وصف این، از ناحیه این جریان هیچ واکنشی دیده نشده است.
5.
از سوی دیگر، طالبان حسب ظاهرِ مواضع اخیرش خواهان روابط دوستانه با کشورهای همسایه است و مانند گذشته سعی در تهدید جمهوری اسلامی ندارد.
ولی جریان تکفیری داعش همچنان با شیعیان و حاکمیت اسلامی در ایران خصومت میورزند.
بنابراین، اگر تاکید بر ضرورت مرزبندی گفتمانی و سیاسی با جریانات تکفیری است، گروه تروریستی داعش در اولویت است و حال آنکه چنین مرزبندی جدی از ناحیه جبهه معارض داخلی در طول دوران مقابله و سرکوب این گروه از سوی سرداران و مدافعین انقلابی ایران در مرزهای غربی دیده نشده است.
جالبی مسئله در همین است که جریان سیاسی که با داعش مرزبندی نکرده است و رئیس دولتش علیه آنها بیانیه ننوشته است، از گفتمان حاکم میخواهد که با طالبان مرزبندی کند.
البته بسیار بعید است که جریان اصلاحات قادر به چنین مرزبندی باشد.
بهویژه که نظریهپرداز این جریان بهتازگی رابطه دین و قدرت و حکمرانی نبوی را با قرائت داعشی روایت و استقبال کرده است.
6.
بنابراین، اگر ضرورتی بر مرزبندی با اسلام طالبانی و اسلام داعشی است که هست؛ بر جبهه معارض و جریان اصلاحات و دیدگاههای همسو با آن فرض است که تمایز گفتمانی و عملی خود با آنها را معلوم کنند، نه گفتمان انقلاب اسلامی که بیش از چهل سال است که عملاً چنین مرزبندی را اثبات کرده است.
خصومت ذاتی اسلام داعشی با اسلام سیاسی بهترین گواه بر این امر است.
با وصف این، به چند شاخص از مرزبندیهای گفتمان انقلاب اسلامی با اسلام طالبانی و داعشی اشاره میشود.
این شاخصها حکایت از تمایزات ذاتی دارد؛ یعنی طالبان و داعش یا فاقد چنین عناصری است و یا برای برخورداری از آنها، به تحولات جوهری در اندیشه و عمل نیاز دارد.
در نتیجه، بحث ضرورت مرزبندی گفتمانی سالبه به انتفاء موضوع خواهد شد.
1- 6.
انقلابی بودن؛ گفتمان انقلاب اسلامی اساساً گفتمان انقلابی است و خواهان تغییر همه جانبه وضع موجود بر پایه اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله است.
لذا این گفتمان ضرورتاً با گفتمانی وارد مرزبندی میشود که او نیز انقلابی باشد.
در حالی که اسلام طالبانی اساساً حتی اگر گفتمانی بودنش را مفروض بگیریم، انقلابی نیست.
در نتیجه، مرزبندی میان دو گفتمان انقلابی و غیر انقلابی تحصیل حاصل است.
وقتی گفتمانی انقلابی نیست، چه جای مرزبندی آن با گفتمان غیر انقلابی است.
آری؛ مرزبندی گفتمان اصلاحات با گفتمان طالبانی ضرورت دارد.
چون هر دو گفتمان غیر انقلابی است و باید وجه تمایز اصلاحطلبی از گفتمان طالبانی معلوم گردد.
2- 6.
مردمی بودن؛ گفتمان طالبانی برخلاف گفتمان انقلاب اسلامی، مردمی نیست.
طالبان فاقد پشتوانه مردمی بودن است بلکه یک جریان متکی به قوم پشتون است که چهل درصد مردم افغانستان را شامل میشود.
به همین خاطر، طالبان کابل را به کمک مردم فتح نکرد بلکه با هجوم نظامی و حمایت قوم پشتون توانست بر افغانستان استیلاء پیدا کند.
درحالیکه گفتمان انقلاب اسلامی با قدرت زور و تهاجم نظامی بر ایران مسلط نشد بلکه مردم با اعتقاد به اندیشه انقلاب اسلامی علیه رژیم ستمشاهی قیام کردند و گفتمان انقلاب اسلامی را حاکم کردند.
بر همین اساس، ضرورت مرزبندی گفتمان اصلاحات با طالبان بر قرار است.
چون گفتمان اصلاحی فاقد پشتوانه مردمی بودن است.
حاملان این گفتمان در طول چهل سال حاکمیت، روزبهروز از مردم فاصله بیشتری گرفتند تا اینکه در انتخابات 1400 از جهت اعتماد عمومی دچار شکست سختی شدند.
سالها طول خواهد کشید که جریان اصلاحات بتواند وجهه مردمی بودن خود را بازسازی کند.
3- 6.
فلسفه سیاسی؛ گفتمان طالبانی فاقد فلسفه سیاسی است.
اگر چه طالبان حکومت مطلوب خود را «امارت اسلامی» نامیده است؛ لکن این عنوان بدون معنون است.
آنان علی الظاهر خواستهاند با این عنوان، حکومت مطلوبشان را از نوع حکومت جمهوری اسلامی یا خلافت تمییز دهند ولی این اندازه از مرزبندی کافی نیست.
بهعبارتدیگر با صرف نامگذاری حاکمیت نمیتوان خود را در تراز انواع حکمرانیهای نام و نشان دار قرار داد تا دیگر حکمرانیها مجبور به مرزبندی با آن شوند.
تاکنون نظریهپردازان طالبان فلسفه سیاسی امارت اسلامی را معلوم نکردهاند تا بتوان با ملاحظه آن، مرز میان فلسفه سیاسی جمهوریخواهی اسلامی یا خلافت اسلامی را روشن کرد.
گفتمان انقلاب اسلامی از فلسفه سیاسی مبتنی بر اصل ولایتفقیه دفاع میکند.
ولی در جانب اسلام طالبانی معلوم نیست که از کدام فلسفه سیاسی دفاع میکند تا فلسفه سیاسی انقلاب اسلامی با آن مقایسه و مرزبندی شود.
نگارنده در اینجا نظریه «خلافت فقیه» را برای اسلام طالبانی پیشنهاد میکند تا در تراز حکمرانیهای صاحب فلسفه سیاسی مطرح شود.
البته مسئله فقر فلسفه سیاسی اختصاص به اسلام طالبانی ندارد بلکه گفتمان اصلاحات نیز با این مسئله درگیر است.
تاکنون این جریان، فلسفه سیاسی مختار خود را معلوم نکرده است.
شاید بتوان مباحث اخیر نظریهپرداز روشنفکری دینی در به راه انداختن مبحث «دین و قدرت» را تلاشی برای رفع این مشکل دانست.
لکن مشکل بزرگ و اساسی این تلاش فکری/ سیاسی آن است که به قرائت داعشی از اسلام نزدیک شده است.
بهطوری که اسلام داعشی برای جبران فقر فلسفه سیاسی خود به خوبی میتواند از نظریات جدید وی بهرهبرداری کند.
به همین خاطر، بر نظریهپردازی روشنفکری دینی لازم است که دیدگاههای اخیر خود در باب اسلامِ قدرت را با اسلام داعشی مرزبندی کند.
4- 6.
پیشرفت؛ مقوله پیشرفت در دنیای امروز از جمله مسائل اساسی است که جریانات سیاسی اسلام خواه نمیتوانند با بیاعتنایی از کنار آن عبور کنند و توجهی به آن نداشته باشند.
امروزه نمیتوان کشور را به سبک و شیوه صد سال پیش اداره کرد تا چه رسد به دورانهای پیش از آن.
شهرها مدرن شده است و ابزارها و صنعت و نهادهای آموزشی تغییر کرده است و هنر گسترده و عمومی شده است و در امر ملکداری جایگاه و مقام خاصی پیدا کرده است و وسایل ارتباطجمعی و نقلوانتقال و منابع سوختی تحول اساسی پیدا کرده است.
در همه این زمینهها و خیلی دیگر از زمینههای مربوط به حیات اقتصادی و اجتماعی نیاز به چارهاندیشی است؛ لکن پرداختن به این زمینهها مسبوق به نظریه پیشرفت است.
گفتمانهای سیاسی اسلامخواه نمیتوانند بدون توجه به مقوله پیشرفت پایدار بمانند.
به همین خاطر، رهبران فکری گفتمان انقلاب اسلامی از خیلی پیشتر به این مسئله توجه جدی داشتند و درباره آن تأملات زیادی را به راه انداخته بودند.
طرح ایده «جهاد سازندگی» بلافاصله پس از پیروزی سیاسی گفتمان انقلاب اسلامی، به دلیل آمادگی نظری آنان پیرامون مسئله پیشرفت است.
اما اسلام طالبانی معلوم نیست که چه رویکردی با مقوله پیشرفت اتخاذ کرده است.
متأسفانه این مشکل در جریان سیاسی اصلاحات دیده میشود.
این جریان در مدت چهل سال سلطه بر قوه مجریه به چیزی بیشتر از توسعه سیاسی نیاندیشیده است.
درحالیکه مقوله توسعه ابعادی فراتر از توسعه سیاسی دارد.
به همین خاطر، دولتهای اصلاحات در ایران همواره با کارنامهای ناموفق کنار رفتهاند.
بهویژه دولت آقای روحانی که نظام اسلامی را با بحرانهای پیچیده اقتصادی و اجتماعی گرفتار کرد و کنار رفت.
بگذریم که عینیت توسعه سیاسی در نظر جریان اصلاحات چیزی بیش از اقتدارطلبی و تمامیتخواهی نبوده است.
جمعبندی
اگرچه اندیشه و عمل اسلام سیاسی و گفتمان انقلاب اسلامی ما را از باز فهمی مرزبندی آن با اسلام طالبانی تا چه رسد به اسلام داعشی بینیاز میکند و هرگز نشاید که آنان همتراز با گفتمان انقلاب اسلامی شمرده شوند تا پرسش مرزبندی گفتمانی مطرح شود؛ با وصف این، بر پایه چهار شاخص اساسی انقلابی بودن، مردمی بودن، وجدان فلسفه سیاسی و طرح مقوله پیشرفت، به خوبی میتوان مرزهای گفتمانی انقلاب اسلامی با اسلام طالبانی و داعشی را معلوم کرد.
بلکه مطالبه مرزبندی معطوف به جریان سیاسی اصلاحات است که در هر شاخص مرزبندی با اسلام داعشی اشتراک دارد.
بنابراین، اگر ضرورت مرزبندی گفتمانی مطرح باشد که هست؛ معطوف به مرز بندی گفتمانی اصلاحات و اسلام طالبانی است.
بر نظریهپردازان اصلاحات فرض است که بجای فرافکنی، مرزهای گفتمانی خود با اسلام طالبانی را معلوم سازند.
انتهای پیام/