بهار به زندگی کودکان قربانی اعتیاد نایسر لبخند زد
بخاطر ورود خیرین و حمایت بهزیستی کردستان زندگی در این روزهای سخت کرونایی روی دیگر خود را به سینا و خانوادهاش نشان داد، رویی که نویدبخش شکفتن و بهاریشدن و رویش دوباره برای پدر و مادر بهبودیافته و فرزندانی آرام گرفته در کنار خانواده میدهد.

بخاطر ورود خیرین و حمایت بهزیستی کردستان زندگی در این روزهای سخت کرونایی روی دیگر خود را به سینا و خانوادهاش نشان داد، رویی که نویدبخش شکفتن و بهاریشدن و رویش دوباره برای پدر و مادر بهبودیافته و فرزندانی آرام گرفته در کنار خانواده میدهد.
خبرگزاری فارس کردستان/ اردیبهشت ماه امسال بود که در قالب گزارشی با عنوان «روایتی تلخ از بچههایی که قربانی اعتیاد والدین شدهاند» زندگی خانوادهای را برای مخاطبین این رسانه به رشته تحریر درآوردیم که گرفتار اعتیاد و فقر والدینشان شده بودند.
کودکان بیگناهی که در باتلاق ناآگاهی و اعتیاد پدر و مادرشان گیر افتاده و رها شدهاند، نوشتیم خانواده سینا ترحم نمیخواهند یک مشت معرفت میخواهند معرفتی که از دل همیشه سبز خیران در جایجای ایران اسلامی جوشیدن بگیرد و روزهای خزان گرفته این خانواده را به بهار تبدیل کنند.
نوشتیم چه کسی میتواند غمناکی دلهای به غم نشسته آنها را با تبسمی شیرین عوض کند و روزهای سرد زندگی و چشمهای بارانی این کودکان را به پنجره روشنایی و بهار بگشاید.
شکفتن لبخند مهر
نخستین چراغ سبز نجات این کودکان را خیرین روشن کردند و در جریان بازدید از شرایط زندگی این کودکان تصمیم بر آن شد تا پدر و مادر هر دو به امید بهبودی دوباره راهی کمپ ترک اعتیاد شوند.
نخستن گام برداشته شد، «پرستو» راهی کمپ ترک اعتیاد بانوان و پدر خانواده هم به کمپ مردان در سنندج فرستاده شد، ساماندهی وضعیت 4 کودک که کوچترین آنها 21 ماه و همگی دچار سوءتغذیه بودند کار سادهای نبود از سوی دیگر صاحبخانه آنها را جواب کرده بود و باید خانه را تعمیر شده تحویل میدادند.
ورود خیرین به موضوع به تنهایی کافی نبود، این خانواده از یک سو نیاز به سرپناه و امکانات برای زندگی داشتند و از سوی دیگر کسی که بتواند متولی مراقبت و نگهداریشان باشد.
ورود بهزیستی
متولیان بهزیستی استان کردستان طی تماسهایی که با خبرگزاری فارس داشتند برای نجات این کودکان از این وضعیت اعلام آمادگی کردند، این شد که دو روز بعد از درج این گزارش به همراه مدیرکل بهزیستی کردستان و چند نفر از خیرین دوباره راهی خانه این کودکان در نایسر شدیم.
سیدصباح قریشی مدیرکل بهزیستی کردستان با دیدن وضعیت این کودکان و خانهای که در آن ساکن بودند بلافاصله با دو کمپ که والدین آنها در آن نگهداری میشدند تماس گرفت و جویای وضعیت فعلی آنها شد.
مادر بچهها که بیش از 15 سال گرفتار دام اعتیاد بود، نیاز به دو دوره دو ماهه برای بهبودی داشت و پدر خانواده نیز فعلا باید در کمپ میماند.
انتقال سه فرزند کوچکتر خانواده به صورت موقت به مراکز نگهداری کودکان بیسرپرست و بدسرپرست بهزیستی دومین تصمیم مدیرکل بهزیستی کردستان برای رهایی این کودکان از این باتلاق بود.
مدیرکل بهزیستی استان قول مساعد داد تا با کمک خیرین، ضمن تامین امکانات مورد نیاز منزل، اجارهبهای خانه را هم متقبل شود.
ترس از واگذاری
سینا فرزند بزرگ خانواده به هیچ وجه حاضر به انتقال برادر و دو خواهرش به مراکز نگهداری بهزیستی به دلیل ترس از واگذاری آتوسا خواهر کوچکش به خانوادههایی که درخواست فرزندخواندگی دارند نبود.
راضیکردن این نوجوان که خودش هم به لحاظ روحی در شرایط مساعدی نبود کار سادهای نیست ورود مشاورین بهزیستی به موضوع و انجام مشاورههای مختلف هم نتیجه نداد و ریسککردن در چنین شرایطی جایز نبود.
تصمیم نهایی
والدین برای راحتی کار خود دختر 13 ساله خانواده را نیز گرفتار دام اعتیاد کرده بودند موضوعی که چند روز بعد از آغاز تلاش برای ساماندهی و پیدا کردن خانه برای این کودکان مشاورین بهزیستی متوجه شدند.
سختی کار برای ساماندهی این خانواده بیشتر شده بود، کودکان کوچک به مراکز نگهداری بهزیستی فرستاده شدند و دختر خانواده نیز تحت درمان قرار گرفت.
در فرایند درمان والدین با تلاش بهزیستی، خیرین، جمعی از مسئولان، خانهای که توسط ادارهکل بهزیستی برای این خانواده تامین شده بود تجهیز شد.چهار ماه بعد انتشار گزارش
رایزنی برای بکارگیری سینا فرزند بزرگ خانواده با درآمد مناسب صورت گرفت و توسط یک خیر در شهر سنندج مشغول به کار شد.
در کمتر از چهار ماه مشکلات این خانواده با حمایت نهادهای حمایتی، کمک خیرین و همچنین پشتکار پسر خانواده یکی پس از دیگر حل شده است.
مادر به خانه بازگشت
برای اطلاعرسانی در مورد آخرین وضعیت این خانواده راهی منزل جدیدشان میشوم، منزلی که البته خبرگزاری فارس در فرایند واگذاری و تجهیز آن قدم به قدم همراه بوده است.
لبخند بر لبان «شکیلا» قاب شده است، اشک ذوق از تحولی که در زندگیشان اتفاق افتاده از گوشه چشمش سر میخورد و میگوید: از همه کسانی که این اتفاق شیرین را برای من و خانوادهام رقم زدند سپاسگذارم، امروز خوشبختیمان را اول از کرم خدا بعد از مهربانی قلبهای مهربان مردم و مسئولان دلسوزی میدانیم که دستگیر ما در آن شرایط سخت شدند.
«پرستو» از بهبودی و نجات از کابوسی که به قول خودش سررشته زندگی را از او گرفته بود، است و میگوید: این اواخر دیگر از زندگی چیزی نمیفهمیدم فقط دنبال بدست آوردن موادی بودم که تمام وجودم را درگیر خود کرده بود.
دردی که فرزندانم در این مدت کشیدن را نمیتوانم هرگز فراموش کنم، خدا را هزاران بار به خاطر قرار گرفتن انسانهای خوبی که در آن شرایط کودکان را حمایت کردند، شاکر هستم.
مواد «شیشه» مغزم را کاملا از بین برده بود نمیدانستم واقعا چه بر سر خودم و فرزندانم میآورم در این چند سال در خواب بودم، تنها دغدغهام تامین مواد بود و به همین دلیل بزرگترین آسیب را به خانوادهام وارد کردم.
خیلی از خانوادهها هستند پدر معتاد دارند اما مادرشان محکم بالای سرشان ایستاده است من حتی قادر به نگهداری خودم نبودم چه برسد به رسیدگی به چهار فرزندی که از گوشت و پوست و استخوانم بودند.
امروز را مدیون قدمهایی هستیم که برای نجات این خانواده از سوی خیرین برداشته شده است، از خدا میخواهم یاریگرم در این مسیر برای مراقبت از فرزندانم باشد.
همسرم هم چند روزی است از کمپ مرخص شده و در کنار پسرم کار میکند، خودم میدانم اعتماد به افرادی چون ما که سالها گرفتار اعتیاد بوده و بهبود یافتهاند سخت است، چرا که اعتیاد وسوسه میکند، ولی با خدای خودم عهد کردهام دیگر هرگز به آنچه بودیم بازنگردم.
پسرم آنقدر نگران بود که دو هفته اول که به خانه بازگشه بودم، درب را به رویم قفل میکرد اما وقتی که فهمید عزم من برای زندگی و آرامش فرزندانم جدی است با خیال راحت هر روز سر کار میرود.
بچهها هر دو در مدرسه ثبتنام کردهاند، مدیرکل بهزیستی دستورات لازم برای تامین امکانات مدرسه شکیلا و برادرش داد و از دیگر نیازهای خانواده پرسید و آخرین دستورات را صادر کرد.
آروین خوشحال از اینکه میتواند همچون دیگر همسن و سالهایش درس بخواند، میگوید اجازه دادهاند کلاس سوم بخوانم چون از دیگر دوستانم عقب بودم یک معلم خیر برای رسیدن به بقیه بچهها به صورت خصوصی روزی دو ساعت با من کار میکند.
شکیلا هم که با پیگیریهای یکی از خیرین الان در یکی از مدارس ثبتنام کرده است، میگوید: اینکه بعد از گذر از آن همه سختی امروز برادارنم رنگ آرامش گرفتهاند و خانوادهام دور هم جمع شدهایم خوشحالم و از خدا میخواهم هرگز این روزهای خوب را از ما نگیرد.
با تلاش و پیگیریهای صورت گرفته برای آتوسای 21 ماه هم شناسنامه صادر شده است، پرستو در حالی که آتوسا را در آغوش میکشد میگوید، کابوسهای زندگیمان تمام شده است امیدوارم بتوانم با حفظ پاکی و جبران گذشته زنگار سختی و تلخیهای روی قلب فرزندانم را پاک کنم.
و اما...
گاهی خدا میخواهد با دست تو دست دیگر بندگانش را بگیرد وقتی دستی را به یاری میگیری، بدان که دست دیگرت در دست خداست...
انتهای پیام/2330/71/ی