خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

دوشنبه، 30 تیر 1404
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

خاطره «اکبری دیزگاه» از رحلت امام خمینی (ره)/ «مرگِ پدر» را نمی‌فهمیدیم

فارس | فرهنگی و هنری | یکشنبه، 16 خرداد 1400 - 10:53
ابراهیم اکبری دیزگاه خاطره‌ای از روز ارتحال بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران بیان کرد و نوشت: ما بچه بودیم «مرگِ پدر» را نمی‌فهمیدیم. ما کودک بودیم فقدانِ پدر را نمی‌فهمیدیم.
پدر،مادربزرگ،مرگ،ييلاق،طيبه،اكبري،بنيانگذار،خوشحال،ابراهيم،راديو

ابراهیم اکبری دیزگاه خاطره‌ای از روز ارتحال بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران بیان کرد و نوشت: ما بچه بودیم «مرگِ پدر» را نمی‌فهمیدیم.
ما کودک بودیم فقدانِ پدر را نمی‌فهمیدیم.
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، ابراهیم اکبری دیزگاه از نویسندگان کشورمان همزمان با نیمه خرداد و سالروز رحلت بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران خاطره‌ای را از روز درگذشت امام خمینی (ره) در صفحه مجازی خود منتشر کرد.
صبحِ چهاردهم خُرداد را به خوبی به یاد دارم.
پدربزرگم بعد از خواندن نماز با رادیو ور می‌رفت که موجِ رَشت را پیدا کند که «خبر» را شنید.
آهی کشید و از مادربزرگ پیراهنِ سیاه خواست.
مادربزرگ انگار از قبل بو برده بود.
با استفهامِ تأییدی پرسید آقای خمینی فوت کرد؟
پدربزرگ بدون اینکه جواب دهد.
صدایِ رادیو را به طرزِ حیرت آوری برد بالا.
انگار می‌خواست هر صدایی را غیر از صدایِ وفاتِ پدر را خفه کند.
مادربزرگ دو دستش را گذاشت روی گوش‌هاش و گفت مگر دیوانه شدی مرد؟
رفت دنبالِ رخت سیاه.
چند دقیقه بعد خواهرم طیبه از بیرون آمد و با هولِ آمیخته به خوشحالی گفت.
همه مدرسه‌ها یک هفته تعطیل شدند.
ما مرگ را نمی‌فهمیدیم.
از تعطیلیِ درس و امتحانات خوشحال بودیم.
چون می‌خواستیم برویم سیاچادر پیش مادرم که دوماهی بود ندیده بودیمش.
من و طیبه و سعید و چند نفرِ دیگر از بچه‌هایِ دیزگاه راه افتادیم سمتِ ییلاق.
در راه هر کس را می‌دیدیم خبرِ مرگ را می‌پراکندیم.
جماعت را آلوده می‌کردیم به مرگ و آه.
آنها اول انکار می‌کردند بعد بغض.
ما بچه بودیم «مرگِ پدر» را نمی‌فهمیدیم.
ما کودک بودیم فقدانِ پدر را نمی‌فهمیدیم.
ما خوشحال بودیم چون از قِشلاق به ییلاق می‌رفتیم.
از روستا به صحرا.
از خانه به چادر.
از پایین به بالا.
از آثار دیزگاه می‌توان به: قابیل توبه می‌کند، من آسمان ندارم، بلبل و بلدزر عاشق، ماه ولگرد، هر سوی میله‌ها که باشی زندانی، خرده روایت‌هایی در باب چشم‌، شاه کشی، برکت و...
انتهای پیام/