تفکر نقاد را در فرزندانمان پرورش دهیم/ «رای» فرزند ما لزوما با ما یکی نیست
یکی از اشتباهات والدین این است که گمان میکنند فرزندشان نیز باید عین خودشان فکر کند و در غیراینصورت دچار درگیریهای والد و فرزندی میشوند. این دست اشتباهات در ایام انتخابات و بحثهای سیاسی در خانواده پررنگ میشود.

گروه خانواده؛عطیههمتی: با نزدیک شدن به ایام انتخابات ریاست جمهوری و داغ شدن بحثهای انتخاباتی و همزمانی آن با شیوع ویروس کرونا که خانوادهها بیشتر وقت خود را در خانه میگذارند، بسیاری از جلسات نقد و بررسی کاندیداها در خانه و میان افراد خانواده برگزار میشود.
هرکس نظرات و انتقاداتش را مطرح میکند و در نهایت کاندیدای موردنظرش را انتخاب میکند.
در این میان «رایاولی»ها همیشه از شور و شوق بیشتری نسبت به سایرین خواهند داشت و حتی ممکن است نظراتشان با پدر و مادرشان متفاوت باشد.
اما والدین باید بدانند که نباید خیال کنند که فرزندانشان باید عین خودشان فکر کند و رای و نظری عین خودشان داشته باشد.
در این گزارش همراه «طاهر عطاران» روانشناس شناختی درباره چالشهای والدین کنترلگر در تربیت و اثرات سوء آن روی فرزندانشان حرف زدیم.
تیپ والدین کنترلگر چه نوع تیپی هستند و چه شاخصههایی دارند؟
والدینی که نسبت به فرزندانشان ماهیت نظارت و کنترلگری به عنوان یک رویه قطعی دارند، کسانی هستند که در کلیه شئون فرزندانشان اعم از شئون فردی و شئون اجتماعی مداخله میکنند.
این مداخلات ممکن است از سطح نوع روابط فرزندانشان با دوستانشان شروع شود که این رابطه دوستی چه شرایطی دارد و به چه شکل است و معمولا با استقلال طلبی و کسب تجربههای جدید توسط فرزندانشان مخالف هستند.
آنها معمولا فرزندانشان را به شکل دائم چک میکنند و زمانی که فرزندشان نیازمند یک تصمیم شخصی مهم است، این والدین خودشان به جای او تصمیم میگیرند.
مثلا وقتی از فرزندشان سوال میشود آنها به یکباره جواب سوال را به جای فرزندشان میدهند.
این نظام تربیتی به گونهایست که یک قیم فکری و رفتاری در آن وجود دارد که در عوض فرزند همه کارها را انجام میدهد.
رفتار این قبیل والدین باعث تعارضات بسیار جدی در سنین بلوغ و نوجوانی فرزندشان میشود.
وقتی والدین از حد معمول و معقول، مراقبت، نظارت و هدایت و ارشاد فرزندشان پا را فراتر بگذارند به حدود کنترلگری افراطی میرسند که این کنترلگری افراطی عواقب بسیار بدی به همراه خواهد داشت.
این عواقب بد چه چیزهایی هستند؟
بروز تعارضات بین والدین فرزند و در نهایت به لجبازی و رفتارهای پرخاشگرانه توسط فرزندان و نوعی یاغیگری میانجامد.
یا به عبارت بهتر پرورش فرزندانی که اعتماد به نفس بالایی ندارند و دچار ناتوانیهای محسوس روانی و خلقی هستند.
افرادی که پرخاشگری زیادی نسبت به خود والدینشان خواهند داشت و در نهایت مثل یک الگوی شبیهسازی شده خودشان هم چنین پدر و مادری برای فرزند آیندهشان خواهند بود.
پدر و مادر باید تا حدی از نظارت و هدایت را داشته باشند و در این شکی نیست.
چون والدین در جایگاه ولی باید وظایف مرتبط به یک ولی، مثل تربیت که از ریشه «رب» به معنی پرورش دادن هست را باید انجام دهند و فرزندشان را نیز در عین تربیت نظارت کنند اما اگر این قالب افراطی شود و به جزییات تکتک رفتارها کار داشته باشید و کنترلگریهای دیکتاتور مآبانه داشته باشید.
نتیجه معکوس خواهید گرفت.
نظارت نباید حالت بازرسی و بازجویی داشته باشد.
اینجا این سوال پیش میآید که پس رفتار درست در رابطه با والد و فرزندی و نظارت به فرزند باید چگونه باشد؟
رکن درست در مدیریت رابطه والد و فرزندی به گونهای که بتوانیم فرزندانمان را در مسیر درست هدایت کنیم، ایجاد یک رابطه سالم و با محبت بین والدین و فرزندان است.
رابطهای دوستانه و در عین حال مقتدرانه است.
یعنی در عین حال که فرزندانمان به اصطلاح از ما حساب میبرند و حرف ما را میخوانند در عین حال ما را دوستان و خیرخواه خودشان بدانند.
گاهی ما آنقدر امر و نهی میکنیم آنها را حتی در معرض مخالفت عمدی قرار میدهیم.
در حالیکه من اگر بدانم که پدر و مادرم دوستان واقعی من در دنیایند و تنها کسانی هستند که به صورت قطعی به عنوان نماینده خدا مرا برای خودم میخواهند و باهم یک رابطه دوستانه و رفیقانه داشته باشیم در قدم بعد به عنوان فرزند میزان حرف شنوی من از والدین بسیار بالا میرود.
اما اگر با جبر و دیکتاتوری روبرو باشم قطعا این رفتار تا یک سنی جواب میدهد و بعد از بلوغ که دگردیسی جسمی و روانی در افراد ایجاد میشود و دیگر هیچ حرف شنوی نخواهد داشت به طوریکه حتی اگر بداند حرفی که والدینش میزنند به نفع اوست اما او ترجیح میدهد یاغیگری را ادامه دهد.
آیا اصلا باید مباحثههایی میان اختلاف نظرها باید وجود داشته باشد؟
در نتیجه اگر تعارض حل نشد چه باید کرد؟
کدام یک باید تسلیم آن دیگری شود؟
نوجوانها و جوانها روحیه استقلالطلبی بالایی دارند اگر این روحیه استقلال طلبی در نوجوان پذیرفته نشود و به او و این روحیه اهمیت داده نشود موجب تعارضاتی بین او و خانواده میشود که در برهههایی خودش را به شکل کامل نشان خواهد داد.
رایاولیها در کشور ما به تازگی سن بلوغ را گذراندهاند و حدود 18 سال دارند.
اگر والدین این درک را نداشته باشند که فرزندشان در حال کسب تجربه خودش از زندگیست و لزوما نباید عین نظر ما فکر کنند.
این تعارض باعث نتیجه معکوس دلخواه ما میشود.
ما حتی باید به فرزندانمان روش مذاکره همراه با نقد را یاد بدهیم.
تفکر نقاد به این معنا که هر نقدی لزوما بیان عیبها نیست.
بلکه خوبیها،بدیها و مشکلات و پیدا کردن راهکارهای مناسب برای حل آن است.
پروریش تفکر نقاد و حل مساله دو عنصر بسیار مهمی است که نوجوانان ما در خلال سنین بلوغ و بعد از آن از ما بیاموزند و البته خود والدین هم باید در این آموزش شریک باشند.
به این معنا که اگر نظر فرزند من با من در تعارض بود، یاد فرمایش حضرت علی (ع) بیفتند که میفرمایند:«فرزندان خود را بر اساس معیارهای اخلاقی خودتان تربیت نکنید، زیرا آنها در زمانی غیر از زمان شما آفریده شدهاند.» لزوما نباید نظر نسل جدید با نظر ما یکسان باشد.
حتی نظرات ما نباید عین هم باشد.
چون رشدی اتفاق نمیافتد.
رشد در چالش و تعارض اتفاق میافتد، اما نباید این چالش، چالش نامناسب و غیرمنطقی باشد.
بلکه باید مثبت و خیرخواهانه باشد.
ما باید به فرزندمان بیاموزیم که میشود نظرات مخالف داشت اما در عین حال احترام متقابل داشت و در عین حال تسلیم در مقابل حق بود.
اینجاست اگر فردی حقجو باشد و یاد گرفته باشد که حرفهای مخالف طرف مقابل را بشنود و با حق بسنجد و اگر با حق مطابق بود تسلیم شود.
این تفکر سالم است.
در صورتیکه تفکر ناسالم میگوید هر حرف متفاوتی را سرکوب کن و هیچ حرف مغایر با حرف خودت را نپذیر.
این تفکر حضورش در خانواده اینطور خودش را نشان میدهد که والدین بگویند اگر نظر ما در یک انتخابات این است فرزندمان هم باید همان نظر را داشته باشد.
چطور این نوع تفکر و روش فکر کردن باید قبل از پدری و مادری آموخته شود؟
دو نوع تفکر وجود دارد.
تفکر دیجیتالی و تفکر آنالوگی.
تفکر دیجیتالی میگوید یا همه باید نظر ما را داشته باشند یا همه نظرشان اشتباه است.
هرکس مخالف ما فکر میکند باید سرکوب شود.
اما تفکر آنالوگ میگوید نمیتوان به دو دسته سفید و سیاه تقسیمبندی کرد.
افراد میتوانند نظرات متفاوت داشته باشند و لزوما صفر و یک نگاه کردن نگاه خوبی نیست.
ما موجودات آنالوگی هستیم و در بحث تفکر نمیتوانیم دیجیتالی باشیم.
وقتی به این علم برسیم میبینیم که در یک مباحثه سالم لزومی ندارد که ما طرف مقابل را به طور کامل تسلیم خودمان کنیم.
خود همین رفتار احترام آمیز بسیار ارزشمندتر از تسلیم کردن طرف مقابل به رای خودمان است.
باید قبل از داشتن هر نقش مهمی مثل پدری و مادری این تفکر را بیاموزیم و بعد از نقش همسری و بعد والدگری این نوع فکر کردن را هم به فرزندمان بیاموزیم.
انتهای پیام/