روایت مجاهدت بدون شلیک حتی یک گلوله!
مهدی کفاش از نویسندگان کشومان درباره «اجاره نشین خیابان الأمین» نوشت: یکی از ویژگیهای جذاب جمال در معرکه سوریه این است که او در تمام کتاب حتی یک گلوله شلیک نمیکند. او خودش را نیروی «مدنی» میداند نه نیروی نظامی یا شبه نظامی.

به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، مهدی کفاش نویسنده رمانهایی چون «وقت معلوم»، «یکی بود سه تا نبود»، «قرار مهنا» یادداشتی بر کتاب «اجاره نشین خیابان الأمین» نوشت و آن را برای انتشار در اختیار خبرگزاری فارس قرار داد.
کفاش نوشت: در چند سال گذشته با کنجکاوی مسائل کشورهای درگیر با گروههای تکفیری را دنبال کردهام و کتابهای زیادی درباره جنگ سوریه و عراق خواندهام.
بیشترشان خاطرات و روایات مستند از نویسندگانی بودند که با سفر به سوریه و عراق آنچه از جنایات داعش و جبهه النصره و سایر گروههای تکفیری در حق ساکنان این سرزمینها به چشم دیده را نوشته بودند.
در تمام این کتابها آنچه دیده میشود بهتزدگی خواننده از عمق جنایات و تنوع آدمکشی و به اسارت گرفتن آدمها است.
خواننده پس از خواندن این کتابها متوجه نوعی تکرار مضمون میشود که حاصلی جز دلزدگی برایش ندارد.
گویی صدایی واحد را از حنجرههایی متفاوت شنیدهاست.
نگاه نویسندگان این کتابها به وقایع معمولاً کلی و بدون پرداختن به جزئیات است.
نگاهی که باعث فاصلهگذاری میان خواننده و کتاب میشود.
اما کتاب «اجاره نشین خیابان الأمین» روایتی بود متفاوت.
چاپ سوم کتاب «اجاره نشین خیابان الأمین» چند روز مانده به پایان اولین سال انتشارش به دستم رسید.
چهل صفحه اول را بدون توقف خواندم و بقیه کتاب را آرامتر مزه مزه کردم و از خواندش لذت بردم.
طبق دیباچه، کتاب حاصل گفتگوی علی اصغر عزتی پاک و محمدقائم خانی با کردی از اهالی ایلام به نام جمال الدین فیض اللهی است که هشت سال قبل و در ابتدای جنگ سوریه حوالی سال ۲۰۱۱ میلادی وارد دمشق شده است.
قهرمانپروری به جای قهرمانسازی
ضعفی که در بسیاری از کتابهای خاطرات وجود دارد تلاش نویسندگان در «قهرمانسازی» است.
اما نویسنده کتاب اجاره نشین خیابان الأمین، راه دیگری را میرود و «قهرمانپردازی» را جایگزین قهرمانسازی میکند.
او به دنبال یافتن شخصیتی مناسب از میان همه افراد دیگری که او را با ماجراهایشان در سوریه تحت تأثیر قراردادهاند به جمال فیض اللهی میرسد که به عنوان قهرمان، مجموعهای از فضایل اخلاقی به همراه ضعفها و اشتباهات انسانی است و ماجراهای جذابی هم برای تعریف کردن دارد.
به این ترتیب سنگ بنای کتاب را به درستی میگذارد.
جمال به دلیل حضور طولانی مدتش در سوریه و حتی پیش از حضور نظامی و شبه نظامی مستشاری ایران نزدیکترین گزارش را از درون سوریه میدهد.
یکی از ویژگیهای جذاب جمال در معرکه سوریه این است که او در تمام کتاب حتی یک گلوله شلیک نمیکند.
او خودش را نیروی «مدنی» میداند نه نیروی نظامی یا شبه نظامی.
با این همه در تمام صحنههای پرمخاطره حضور دارد و سعی میکند با باور به ارزشهای الهی و انسانی به دیگران کمک کند.
جمال قهرمانی است با مجموعهای از خلقیات ،کنشها و واکنشهای انسانی که برای هر خوانندهای در زندگی روزمره قابل لمس است.
نویسنده برای اینکه رفتار جمال به عنوان قهرمان به چشم بیاید در چینش وقایع، دو شخصیت دیگر را در ارتباط دائم با جمال قرار داده است.
این دو شخصیت را شاید بتوان هموزن شخصیت جمال دانست زیرا اگر نبودند بسیاری از اتفاقهای زندگی جمال شکل نمیگرفت.
اولی ارسلان ترکیهای و دومی سید فؤاد افغانستانی است.
جمال همان قدر که میفهمد و رشد میکند در اطرافش هم موج تغییر ایجاد میکند.
در معاشرت با جمال است که ارسلانِ تبهکار شهر غازی عینتاب ترکیه تبدیل میشود به حاج ارسلان قره گزبیک که از گذشته خود پشیمان میشود، توبه میکند و حج میرود و قرآن میآموزد.
جمال صاحب هوشی خدادادی است.
نوعی از هوش اجتماعی که به پشتوانه آن میتواند با دیگران ارتباط موفق برقرار کند.
او با بررسی جزئیات اتفاقات اطرافش، روندهای حوادث پیش رو را کشف میکند و پیشبینیهایش را با اطرافیان در میان میگذارد و در نظر آنها پیشگویی میکند.
اما این پیشگویی جنبه قدسی ندارد و معنوی نیست و همین به جذابیت شخصیت جمال افزوده است.
جمال قهرمانی از جنس زمینی است.
در جایی از کتاب از ماجرای سفری پرمخاطره با سید فؤاد برای خرید اسلحه قاچاق به حلب و جرابلس میگوید.
وقتی خبر میرسد که داعش روستای کناری محل تحویل اسلحه که ایزدی هستند را محاصره کرده است؛ جمال اصرار میکند که با همین اسلحههایی که به دستمان رسیده برویم کمک.
اما وقتی بالای تپه مشرف به روستا میرسند و اوج قساوت و سنگدلی داعشیان را در کشتار و مثله کردن و سربریدن اهالی میبیند از بهت واقعه زمینگیر میشوند.
به همراهان میگوید که نترسیده اما پیش چشمش ماجرای کربلا زنده شده است و خواننده همراه او هرچند رنج میکشد اما با او همدلی میکند که اقدامی برای نجات ایزدیها نکرده است.
جمال باز هم با تیزهوشی زمانی که عدهای چند بار به محل سکونتش حمله میکنند و حتی آن را آتش میزنند و اموالش را به سرقت میبرند، از مهلکه میگریزد اما دست بسته و ناامید نمیشود و باز سرپا میشود تا نجات دهنده دیگران باشد.
البته گاهی هم اعتراف میکند که در موقعیتهایی بر سر دوراهی گیرافتاده.
مثلاً نمیدانسته باید سراغ سربازان زخمی حرم حضرت رقیه(س) برود و گاری پر از ظرفهای شیری که برای نذری به زحمت مهیا کرده است را رها کند تا شیرهای نایاب تلف شود یا شیرها را برساند و بعد به سراغ سربازها برود!
هرچند انتخاب نهاییاش رساندن شیرها بوده است.
جمال شخصیتی بیقرار و حساس دارد و این را در شغل عوض کردنهای چندبارهاش آن هم در حالی که در هر شغل هم موفق عمل کرده میتوان دید.
خودش این بیقراری را خاصیت متولد فروردین ماه بودن میداند اما اشاره ظریفی هم به این نکته میکند که «فروردینیها دوست دارند هرجا که کار میکنند دیده شوند.
ذاتشان این است.
مثلاً من کار را دقیق انجام میدادم و درست، اما دیده نمیشد.»(ص ۷۴).
و به همین دلیل از پرده فروشی تا مسئول باسکول در پالایشگاه شدن تا سوداگری در دیار غربت را تجربه میکند.
او نسبت به تغییراتی که در اطرافش پس از پایان جنگ هشت ساله در جریان است حساسیت دارد: « انتظاراتی که از خودمان و آدمهای مهم شهر داشتم برآورده نشده بود.
دهه هفتاد رو به پایان بود و گروهی از کسانی که در گذشته خیلی قبولشان داشتیم، و قرار بود بزرگ و الگوی ما باشند، سرشان گرم ثروت و قدرت و مقام رئیس بازی شده بود.»(ص۷۵) و به همین دلیل چارهای جز جلای وطن نمیبیند.
جمال در صفحه (۱۴۲) به عنوان یک راوی منصف نقد جدیاش را به سیاست داخلی نظام سوریه وارد میکند: «ای کاش به همان اعتراضات کوچک و خواستههای بحق مردم احترام میگذاشت و صدایشان را میشنید تا کار به اینجاها نکشد و مردم بیچاره در آرزوی رسیدن به خواستههایشان آلت دست بیگانگان نشوند!
معماری ماجرا
نویسنده کتاب داستان نویس است و با ساختار آشناست.
او در معماری کتاب شگردهایی به کار برده و آن را به گونهای طراحی کرده تا این کتاب را به کتابی خواندنی و جذاب تبدیل کند.
از جمله میتوان به بعضی از این دست شگردها اشاره کرد:
دیباچه کتاب، یک مقدمه عادی و جدا از کتاب نیست و اتفاقا با ظرافت و زیرکی نویسنده نوشته شده و درگاه ورود به ماجرایی پرکشش شده است.
در این دیباچه مختصری در مورد نحوه آشنایی نویسنده با جمال فیض اللهی آمده است اما بیش از آن، جمال را در نمایی نزدیک به تصویر میکشد تا جایی که ما حتی با تکیه کلامهای او مانند: نوکرتم، دورت بگردم، خاک پاتم هم آشنا میشویم.
مردی که نازنین و پر مهر و لطف است اما گاهی با زیرکی از زیر بار گفتگو با نویسنده شانه خالی میکند و گاهی حتی نویسنده را خسته میکند.
با مردی روبرو هستیم که کتاب خوان است و در اتاقش شاهنامه میخواند و سالهاست مقیم حرم حضرت رقیه(س) شده است.
به گفته سید فؤاد که یکی از سه شخصیت اصلی کتاب است: «مردی است که در خیابان الامین همه او را میشناسند و پیش بینیهای او در مورد عاقبت سوریه درست از آب درآمده است.»
نویسنده در این دیباچه جغرافیای وقایع را هم شهر دمشق، خیابان الأمین و حرم حضرت رقیه(س) به خواننده معرفی میکند.
اما نویسنده پیش دستی میکند و پیش از آنکه کسی کتاب را بخواند و دچار سؤالهایی در مورد اصالت ماجراها شود خودش اعترافی میکند که بیش از آنکه اعتراف باشد؛ شگرد زیرکانهای برای بوجود آوردن تعلیق و شروعی جذاب برای کتاب است:
«باید اعتراف کنم که ماجراهای جمال گاه آن قدر عجیب میشد که شنونده را مشکوک میکرد که واقعاً دارد سرگذشت میشنود یا قصه؟
و اگر نبود ارجاعات بسیار ریز و مکرر جمال به وقایع، و نیز اگر نبود سید فؤاد و تأییدهایش بر روایتهای او، حتماً عبور از این شکها سخت میبود.»
طول زمان روایت کتاب هشت سال است؛ (۱۳۹۰-۱۳۹۸).
برای تبدیل نشدن کتاب به زندگینامه، نویسنده کتاب از تمام تکرارهای مضمونی و ماجرایی صرف نظر کرده است و تنها بخشهایی از خاطرات جمال را انتخاب کرده است که به صورت مستقیم به درگیریهای سوریه ارتباط دارد تا خط سیر طبیعی حوادث حفظ شود.
به همین دلیل ضرباهنگ وقایع سریع شده است و بر جذابیت اثر افزوده است.
نویسنده با انتخاب آغاز و پایان مناسب تلاش کرده است که یکپارچی در روایت حفظ شود.
داستان از یک خواب در حرم حضرت رقیه(س) در صفحه ۱۴ کتاب آغاز میشود که در خواب دخترکی به جمال میگوید: «اینجا بمان و دیگه هم از اینجا نرو!» پس همان طور که اشاره شد مکان اصلی وقایع داستان حرم حضرت رقیه(س) و اطراف آن است.
پایان کتاب هم در حرم حضرت رقیه(س) است.گویی هشت سال است که ماجراها طوری پیش رفته که آن خواب اول کتاب محقق شده است و جمال در حرم ماندنی شده است.
در صفحه پایان کتاب جمال به ارسلان میگوید: که همه حقوقش را میدهد و اسباب بازی میخرد تا روی ضریح بگذارد و یکییکی ببخشدشان به فرزندان شهدا.
حتی شخصیتهای ابتدای کتاب و پایان کتاب و فرم آغاز و انجام کتاب را هم با دقت، یکسان انتخاب کرده است.کتاب با گفتگوی میان ارسلان و جمال در صفحه ابتدایی کتاب آغاز میشود و با گفتگوی میان ارسلان و جمال در صفحه آخر به پایان میرسد.
در ابتدای کتاب ما با جمال و ارسلان قاچاقچی مواجه میشویم و در آخر با ارسلان و جمال گداخته شده در بوته معرکه سوریه و پاک و خالص شده کتاب را تمام میکنیم.
ساختار کتاب به گونهای طراحی شده که نویسنده حضور محسوسی نداشته باشد.
چهارچوب یکپارچه نقل روایت بدون سؤال و جواب است.
به همین دلیل بعد از دیباچه، گویی جمال بر صحنه تأتر ایستاده و برای خواننده بدون واسطه نویسنده، ماجراهایی که از سر گذرانده را تعریف میکند.
این قالب انتخابی عزتی پاک ساختار مناسبی برای حفظ ریتم و تندا بوده است.
این ساختار به خواننده فرصتی داده تا با جمال بیواسطه آشنا شود و بتواند میان گفتار و رفتار جمال سنجش کند و حتی گاهی تناقضاتی بیابد که قضاوتهایش را بارها و بارها در مورد او تغییر دهد.
این کتاب وقایع را بیپرده و عریان پیش چشم خواننده به نمایش میگذارد و عامدانه تلاشی برای روتوش وقایع نمیکند.
اگر از ماجرای بمب گذاری یا قتلها و جنایت گروهی تروریستهای تکفیری میگوید یا از آتش زدن منازل خیابان الأمین و یا جنگ شهری، نویسنده همان که شنیده را بدون مصلحت سنجی شخصی منتقل میکند.
این عدم دخالت موجب شده مستندوارگی کتاب حفظ شود و میان خواننده و راوی خاطرات، واسطهای به نام نویسنده قرار نداشته باشد.
نگاه نویسنده به مکانها و زمانها و وقایع داستان کلی نیست.
نویسنده برای باورپذیر بودن و در نتیجه همراهی خواننده در تمام کتاب به جزئیات توجه داشته است.
میتوان حدس زد که نویسنده سؤالهای زیادی در مورد جزئیات وقایع از جمال پرسیده است اما به جای ثبت سؤالهایش، پاسخهای جمال در توضیح جزئیات و اسامی افراد مرتبط را تا حدی که به تعلیق و کشش روایت کمک کند، در لابلای نقل ماجرهای کتاب استفاده کرده است.
هرگاه از حادثهای مانند انفجار اتوبوس ایرانیها در سال ۸۸ نزدیک حرم میگوید به جزئیاتی مانند کامران نامی که تیر اسلحه شکاری درست میکرده و باروت مورد نیازش را قرار بوده در لاستیکهای اتوبوس به او برسانند و شاگرد راننده بیخبر از محموله برای جداکردن لاستیک از رینگ و گرم کردن آن از آتش استفاده کرده که باعث انفجار شده است، اشاره میکند.
نگاه از درون شهر جنگی
این کتاب از انگشت شمار کتابهایی هستند که به جز محیط پادگانی و نظامیان جبهه مقاومت، نگاهی به درون شهر جنگ زده دارد و لحظات زندگی در شرایط بحرانی، زیر فشار خردکننده نبود امکانات ابتدائی حیات و اضطراب و ناامنی را نشان میدهد.
جایی که روابط انسانی و هنجارهای اخلاقی شکننده میشوند و تلاش برای بقاء جایگزین همه آموزههای پیش از این میگردد.
این کتاب با نمایش شیوه زندگی در شرایط سخت و بحرانی محاصره، تمرین ذهنی و روحی برای خواننده است و با تأمل و درنگی که در او ایجاد میکند ظرفیتش را برای رویارویی با شرایط مشابه بالا میبرد.
«اجاره نشین خیابان الأمین» کتابی است برای این روزهای ما، روزهایی که به دلیل جنگی ناپیدا دچار کمبود و گرانی ارزاق و کالاها هستیم.
این کتاب چشم اندازی از آینده به ما میدهد و ما را برای رویارویی با آینده آماده میکند.
انتهای پیام/