بهاریهها اسنادی سیاسیاند
در تمام سنت شعرنویسی در زبان فارسی، اشعاری با موضوع بهار حاضر بودهاند که خوانش دوباره آنها مطالعه تاریخ ایران است.<br/>

گروه اندیشه فارس، علیرضا سمیعی: با وجود اینکه بهار هر سال تکرار میشود، اما همواره ما ایرانیها را دستپاچه میکند.
ما بهار را، خاصه ماجرای عید، تا آخرین سالهای عمرمان چون مسئلهای استثنایی میبینیم و گاهی در مواجهه با آن کم تجربه به نظر میرسیم.
خوشبختانه ما همیشه بهار را پدیدهای نو میبینیم که میآید و زندگیمان را به نحوی غیرعادی فرا میگیرد.
تمام مخمصههای اقتصادی در فروردین چونان هزینهای که برای تازهشدن پرداخت میشود قابل اغماض است.
همه این را میدانیم، حتی اگر زیر نجوای گلایههایمان، بروز ندهیم.
ما تمام سرمایه خود را در بهار میآزماییم و وقتی همهی احوال خود را به قمار عید میبریم، دیگر هزینههای مالی کمتر جای چون و چرا دارد.
این هزینهها چیزی است که با آن آبروی خود را رقم میزنیم.
بهار، مهمترین حادثه ملی است که هر سال به هر قیمتی به همان شکل فراگیر زندگی ما را به آزمون میگذارد.
روی آوردن ایرانیها به بهار بیش از هر جای دیگری در شعر فارسی نمایان است.
شعر بازتاب عمیقترین منویات ما بوده و شاعران در بهاریهها سرمایه معنوی خود را به نمایش گذاشتهاند.
بهاریهها نه تنها آینه تمام نمای تصوری هستند که طبع فارسی نسبت به فصل بهار دارد، بلکه میتواند به نحو عجیبی احوال و مقام شاعران را در آن جست.
مثلا فردوسی در: بمان تا بیاید همه فرودین/ که بفروزد اندر جهان هوردین، صورت حماسی شعر خود را منعکس می کند؛ یا وقتی خیام مینویسد: بر چهره گل نسیم نوروز خوش است/ در صحن چمن روی دل افروز خوش است/ از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست/ خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است، نشان میدهد که چگونه دم غنیمت شمری او در حقیقت، طلب گسست از گذشته و آینده دارد.
مسعود سعد سلمان که با حبسیههای سوزناکش معروف است، غم مهجوری را میسراید: رسید عید و من از روی دلبر دور/ چگونه باشم بی روی آن بهشتی حور.
همچنین بهاریهها منعکسکننده تاریخ ادبیات و تاریخ سیاسی و اجتماعی ما هستند.
در اشعار ابتدایی، توصیف شادخوارانه بهار با ابیات رودکی و مروزی نشان دهنده آسایش نسبی سیاسی و اجتماعی است.
رودکی که نوشته: آمد بهار خرم با رنگ و بوی طیب/ با صد هزار زینت و آرایش عجیب؛ یا دقیقی مروزی که سروده: برافکند ای صنم ابر بهشتی/ زمین را خلقت اردیبهشتی، در حقیقت مبین ذهنی است که فراغت دارد؛ طوری که میتواند بر تصویرسازی متمرکز شود.
سیر تاریخی ادبیات فارسی با سنایی و خاصه عطار، گشتی عرفانی را تجربه میکند.
این گشت در بهاریه عطار نمودار است: ای بلبل خوش نوا فغان کن/ عید است نوای عاشقان کن.
این سیر سپس صراحت عرفانی خود را در مولوی مییابد که پیر و مراد خود را مخاطب میگیرد: ز شمسالدین تبریزی به ناگه ساقی دولت/ به جام خاص سلطانی مدام آورد مستان را.
سرانجام عکس رندی حافظ در آن میافتد: ساقیا آمدن عید مبارک بادت/ وان مواعید که کردی مرود از یادت.
بعد از اوجگیری ادبیات، دوران فترت ادبی و اجتماعی در اشعار قابل پیگیری است؛ تا زمانی که مشروطه دور جدیدی از تاریخ ایران را آغاز میکند.
دورهای که امر سیاسی بر تارک فرهنگ مینشیند و از قضا همراه با باز شدن زبان سیاسی شاعران، بهاریهها نیز رنگ و روی مبارزه میگیرند.
یکی از مهمترین قدمها را عشقی در منظومه سه تابلو بر میدارد که پس از توصیف طبیعت، بلافاصله سرنوشت مردم مظلوم را باز میگوید.
در این دوران شاعران مبارز، کنایههای خود را در لفافه سمبلهای ادبی و حتی غنایی میپیچند.
وقتی سایه مینویسد: بهار آمد گل نسرین نیاورد/نسیمی بوی فروردین نیاورد، گویی تاریخ سیاسی را آشکارا بیان میکند.
تاریخ بهاریهها که در اینجا مجملی از آن خواندیم، در هر دورهای تبدیل به ماده سخنی شده که صدای مردم زمانه بوده و حالا از گلوی شاعرشان طنین انداز است.
هیچ فصل و هیچ تم دیگری تا این اندازه روشن و شفاف نتوانسته احوال شاعران و حال و روز مردمان را به نمایش درآورد.
این موقعیت خاص نشان میدهد که چگونه عنصر فرهنگی یگانهای میتواند با دوام خود و در عین حال با شکل به شکل شدنش تاریخ را تجسم بخشد.
میگویند تاریخ ما ایرانیها تاریخ شعر است و از این راه با تاریخ تمدنهایی که مثلا فلسفه دایره مدارش بوده تفاوت دارد.
این گفتار به شعر موقعیتی یگانه میدهد.
اگر این توصیف را بپذیریم، درست در قدم بعدی باید بهاریهها را روشنترین سند تاریخ اجتماعی خودمان بدانیم.
انتهای پیام/