۲ متر زیر زمین
این روزها در زیر سایه تلخ کرونا اتفاقاتی در حال رخ دادن است که مشابه آن را هیچ کسی به یاد نمیآورد. جنس دغدغه ها تفاوت کرده و آن دل مشغولیهای سابق رنگ باخته، پیش پا افتادهترین کارها که روزگاری انجام یا ترک آن حساسیت ویژه ای نداشت، امروز به ممنوعه ترین کارها تبدیل شده است.

ایسنا/کرمان این روزها در زیر سایه تلخ کرونا اتفاقاتی در حال رخ دادن است که مشابه آن را هیچ کسی به یاد نمیآورد.
جنس دغدغه ها تفاوت کرده و آن دل مشغولیهای سابق رنگ باخته، پیش پا افتادهترین کارها که روزگاری انجام یا ترک آن حساسیت ویژه ای نداشت، امروز به ممنوعه ترین کارها تبدیل شده است.
در راهروهای مرکز بهداشت کرمان به سمت اتاقی میرفتیم...
گوشیش زنگ خورد...
نگاهی به ما کرد و گفت صبح شد و دوباره زنگها شروع شد...
کریمی: الو سلام بفرمایید
پشت خط: الو سلام آقای کریمی؟
کریمی: بله بفرمایید
پشت خط: آقای کریمی شماره شما رو بیمارستان به ما داده است.
فوتی کرونایی داریم.
کریمی: کدام بیمارستان؟
پشت خط: بیمارستان شفا
کریمی: آمبولانستون اومده؟
پشت خط: بله الان جلو سردخانه است
کریمی: باشه، منتظر باشید میام...
اما فقط یک نفر اونجا باشه تا من میام...
این تلفن و مکالمات، آغاز روایت زندگی آخرین روز فوتیهای کرونایی بر روی زمین است...
روز پایانی و ایستگاههای پایانی قربانیان کرونا...
غریبانه رفتن کروناییها را از همین جا و از آخرین حرفهای آقای کریمی حس کردم...
تماسهای پایانی که میتواند هر لحظه برای ما و اطرافیان ما رخ بدهد اگر اگر اگر کرونا را جدی نگیریم...
با استقبال خیلیها پا به این دنیا میگذاشتیم و با بدرقه خیلیها از این دنیا میرفتیم اما کرونا کاری کرد که حالا غریبانهتر از همیشه و در سکوت و بهت اندک آدمهایی که بالای جنازه عزیزشان با فاصله طولانی از فوتیشان ایستاده و از دور نظاره گر گذاشتنش در عمق ٢ متری زمین هستند، با این دنیا خداحافظی میکنیم ...
چقدر این لحظات غریبانه است...
چه سکوتی...
چه دوریی ...
چه بدرقه دردآوری...
اینجا حتی خبری از خداحافظی با عزیز سفر کرده هم نیست...باورم نمیشه من وسط این آدمها ایستادم...
تا همین یکسال پیش، در مراسم عزا همه جمع میشدیم، از آئین تدفین تا مراسمهای ختم با کمک هم کارها را پیش میبردیم، با حضور خود به بازماندگان تسلی میدادیم، همین حضور و همین مراسمها برای بازماندگان متوفی قوت قلبی بود، از داغ آنها میکاست، دلشان گرم میشد به اینکه کسانی حواسشان به آنها هست و سنگینی این فراق برایشان کمتر میشد.
همین که کسی میآمد و دست بر شانه بازماندگان میگذاشت، از زمین بلندشان میکرد، و می گفت«غم آخرت باشد» و سرسلامتی میداد، بخشی از دردها را تسکین میداد ...
اما امروز ما دیگر با دیروز فرق های زیادی کرده است...
امروز غریبانه چه کودکانی که پا به این دنیا می گذارند و چه غریبانه افرادی هستند که از این دنیا می روند...
خانمها آقایان این شما و این روایت ایسنا از سه ایستگاه پایانی کروناییها بر روی زمین...
"مجتبی کریمی" کارشناس بهداشت محیط شهرستان کرمان همانطور که در حال انجام کارهایش بود، میگوید: قبل از شروع تدفین باید خانواده متوفی به دلیل ابتلا به کرونا با بهداشت هماهنگ کنند تا کارشناسان بهداشت پروتکل های بهداشتی را از لحظه تحویل متوفی از سردخانه بیمارستان تا غسالخانه و دفن نظارت کنند.
وی با بیان اینکه اکثر متوفیان کرونایی در بیمارستانها فوت میکنند، اظهار کرد: ابتدای شیوع کرونا در استان کرمان (پیک اول بیماری در فروردین ماه) ۴ نفر ناظر بر رعایت پروتکل های بهداشتی برای تدفین فوتی های کرونایی بودیم اما در پیک دوم به حدود ۴۰ ناظر رسیدیم که این ۴۰ نفر از همکاران مرکز بهداشت شهرستان در بخش های دیگر بودند اما در این پیک حدود ۵ نفر هستیم که ۲ نفرمان در بیمارستانها بر نحوه تحویل متوفی ها از سردخانه و انتقال آن به آمبولانس نظارت دارند، یک نفرمان در غسالخانه و یک نفر هم در بهشت زهرا مستقر است تا بر تدفین دقیق و طبق پروتکل های بهداشتی نظارت ویژه داشته باشد.
در حین گفتن این مطالب گوشیش ۵ باری زنگ خورد...
همه می خواستند که متوفای خود را تحویل بگیرند...
با آرامی و لحن مهربانی همه را راهنمایی میکرد و شماره همراه همکارانش را به آنها میداد تا کارهایشان سریعتر انجام شود ...
رو به ما کرد و گفت: "از صبح ساعت ۷ و ۳۰ دقیقه کار ما شروع میشود و تا ساعت ۱۴ ادامه دارد اما برخی از متوفیان پارتی دارند!!
و گاهی ما عصرها نیز باید بیاییم زیرا باید از ابتدا تا انتهای تدفین نظارت داشته باشیم."
این کارشناس بهداشت محیط شهرستان کرمان همانطور که جواب تلفنهای ارباب رجوعها را میداد، سرش را به سمت ما چرخاند و با لحنی غمانگیز گفت: الان حدود ۱۰ ماه است کار من شده رفتن به سردخانه، غسالخانه و بهشت زهرا.
روی روحیهام خیلی تاثیر گذاشته است
همانطور که آقای کریمی داشت این حرف ها را می زد با خودم گفتم مگر می شود کسی ۱۰ ماه و هر روز از سردخانه به غسالخانه و بهشت زهرا برود و فقط با مرده سر و کار داشته باشد...
چه تحملی چه توانی...
اما یک لحظه به خودم گفتم کرونا دنیای امروز ما را از چیزای غیرممکن به چیزهای ممکن تبدیل کرده است.
ادامه داد و گفت: اینکه ساعت ۱۴ آخرین متوفی از سردخانه را ترخیص میکنیم تا برود غسالخانه و کار تدفین آن انجام شود حدود ساعت ۱۶ یا ۱۷ کار ما تمام خواهد شد.
وی در پاسخ به این سوال که آیا متوفی کرونایی هم در کرمان داشتهایم که در نوبت ترخیص از سردخانه مانده و کارش به روز بعد موکول شده باشد؟
اظهار کرد: خیر اگر شده تا غروب میمانیم و همه متوفیان را ترخیص میکنیم تا تشییع شود.
نمیگذاریم کار مردم روی زمین باقی بماند و ما حتی روزهای تعطیل و جمعه نیز سرکار هستیم.
کریمی درباره رفتار نزدیکان متوفیان سخن به میان آورد و گفت: مورد داشتیم که همراهان متوفی چاقو کنار گردن همکار ما گذاشتهاند که ما می خواهیم متوفی خود را ببینیم، کادر درمان با چنین صحنههایی که ما با آنها مواجه میشویم، روبرو نیستند.
تمام تلاش ما این است که کاری نکنیم ماموران انتظامی درگیر این موضعات شوند و سعی کردهایم خودمان با صحبت و توجیح آنها، مشکل را حل و فصل کنیم.
حال نزدیکان متوفیان را درک میکنیم.
وی به برخی دیگر از واکنشهای نزدیکان متوفیان اشاره کرد و افزود: در مقابل مواردی نیز داشته ایم که حتی نزدیکان متوفی حاضر نبودند بیایند تا متوفی خود را تحویل گرفته و تدفین کنند زیرا میترسند که به کووید ۱۹مبتلا شوند.
این کارشناس محیط با بیان این مطلب که خودم و دو همکار دیگرم نیز در این مدت به کرونا مبتلا شدیم، تصریح کرد: همکاران ما از صبح که میآیند تا عصر سرپا هستند.
تصور کنید حال کسی که پیکر پدر یا مادر خود یا عزیز دیگری از نزدیکانش را به همراه چند مامور تدفین به خاک میسپارد، عزیزی که یک عمر خاطرات مهر و محبت آنها بر قلب فرزند حک شده، باید در مظلومانه ترین حالت به خاک سپرده شود.
ایستگاه سرخانه
به بیمارستان شفا رسیدیم، از نگهبانی عبور کردیم و جلوی سردخانه دو نفر که مشخص بود از نزدیکان متوفا هستند، ایستاده بودند ...
پسر جوان حدود ۲۰ سال سن داشت با آنکه کاپشن گرمی پوشیده بود و هوا هم خیلی سرد نبود اما باز میلرزید ...
سعی داشت احساساتش را کنترل کند اما لرزش فکش از زیر ماسک هم مشهود بود ...
آن یکی مرد حدود ۳۵ ساله آرام کنار پسر جوان ایستاده و به زمین خیره شده بود.
راننده آمبولانس پیاده شد و شروع به پوشیدن کاور مخصوصی کرد...
به سمتش رفتم و خودم را معرفی کردم...
گفت: من فقط متوفیان باغین را میبرم و جنازه هایی که را تاکنون با آمبولانس حمل کردم موارد مشکوک به کرونا و برخی قطعی بودند.
وقتی مردم رعایت میکنند تعداد فوتیها کمتر میشود مثلا در این هفته تعداد کمتر بود.
وی با بیان اینکه رانندگان آمبولانسها اصلا به میت دست نمیگیرند، اظهار کرد: هیچ یک از همراهان متوفا حق نشستن در آمبولانس را ندارد و ما که باید میت را از شهر خارج کنیم در غسالخانه آمبولانس پلمب میشود و در باغین مامور بهداشت محیط باغین، پلمب را باز میکند.
این راننده آمبولانس با بیان اینکه خوشبختانه تاکنون جوان و بچه بین متوفیانی که منتقل کرده ام نبوده است و همه میانسال بودهاند، عنوان کرد: پروتکلهای بهداشتی را دقیق اجرا میکنم برای همین تاکنون به بیماری مبتلا نشدهام...
آمبولانس را در غسالحانه ضدعفونی میکنیم و پس از آنکه میت را تحویل برای دفن دادم نیز دوباره ماشین را ضدعفونی و شستشو میدهم و در آفتاب میگذارم تا خشک شود.
از دور مرد قد کوتاه را دیدم که به سمت ما می آید...
همانطور که نزدیک می شد گفت پسر متوفی برای تایید هویت بیاید ...
دو بیماربر هم با لباس مخصوص آمدند ...
پسر جوان تا آمد قدم از قدم بردارد آن یکی گفت نه دایی من میروم تو همینجا بمان ...
شاید دایی میدانست که پسر با دیدن پیکر پدرش عنان از دست بدهد و خود را روی او بیندازد...
رفت جلو و خود را معرفی کرد و گفت من برادر خانم متوفی هستم...
جلوی درب سردخانه ایستاد...
جنازه را از سردخانه بیرون آوردند...
زیپ کاور را پایین کشیدند درحدی که صورت متوفی مشخص شود...
دایی پسر جوان گفت این پیکر متوفای ماست.
فرمهایی نوشته و امضا شد و بیماربران پیکر متوفی را سوار آمبولانس کردند...آقای کریمی به راننده آمبولانس گفت مستقیم باید بروی غسالخانه و با لحنی آرام و متین رو به دو نزدیک متوفی گفت: شما هم با خودوری خود بروید غسالخانه آنجا همکارانم بقیه کارهای شما را انجام میدهند.
چه غم انگیز و سنگین بود برای این پسرجوان که پدر خود را در این آخرین لحظات بدون وداع نزدیک باید بدرقه کند ...
بغض خود را در گلو فشار داد و قدم زنان به سمت درب بیمارستان حرکت کرد...
به مرکز بهداشت شهرستان برگشتیم تا با آقای بهرامنژاد یکی دیگر از کارشناسان بهداشت محیط به بیمارستان فاطمهالزهرا(س) برای ترخیص یکی دیگر از متوفیان کرونایی برویم.
بهرامنژاد مردی با چهره بسیار آرام و مهربان از اینکه ۱۳ روز است به این بخش منتقل شده است میگوید...
از تواضع خود در برابر خشم و ناراحتی نزدیکان متوفی ها به ما گفت و افزود: ما آنها را درک میکنیم و چندین بار با وسیله نقلیه شخصی خودم بعد از پایان وقت اداری به بیمارستان آمدهام تا فوتی های مردم را ترخیص کنم و سعی می کنیم کار مردم را راه بیندازیم.
وی بیان کرد: جسد موقع حمل باید مطمئن حمل شود و همچنین داخل ۲ کاور مخصوص گذاشته شده باشد و تنها یکی از نزدیکان متوفا برای شناسایی باید در سردخانه حضور داشته باشد و در آمبولانس نیز هیچ کسی نباید سوار شود.
با تردید و مقداری هراس نزدیک دو همراهی متوفی شدم که در کنار سردخانه مشغول به صحبت با هم بودند...
با آنها کمی حرف زدم...
قبول کردند با هم صحبتی داشته باشیم...
گفتند: برای ما دیگر عادی شده است.
امسال این چهارمین داغی است که دیدهایم...
دو برادر و مادر و حالا پدرمان فوت شده است.
از آنها پرسیدم مادرتان هم از کرونا فوت کردند؟
گفتند نه مادرمان سرطان روده داشت.
از بیمار شدنش تا فوتش دو هفته بیشتر طول نکشید.
پسر بزرگ همانطور که شاکی از دیر کردن بیماربر برای ترخیص پیکر پدرشان از سردخانه بود برادر کوچکش را برای آوردن بیماربر به داخل بیمارستان فرستاد و رو به ما کرد و گفت: فوت مادرمان خیلی برایمان سخت بود اما آمادگی برای مردن پدر را داشتیم چون نارحتی قلبی ریوی داشت.
(فوت ناشی از کرونا به دلیل بیماری های زمینه ای)
همانطور که معطل آمدن بیماربر بودیم، آقای بهرامنژاد گفت: در شرایط عادی همیشه چند نفر همراه نزدیکان متوفا می آمدند و همدردی میکردند اما اکنون فقط یک یا دو نفر میآیند و این قوی نگهداشتنشان بسیار دردناک است.
دو برادر آمدن کنار ما و همانطور که پیگیر آمدن بیماربر بودند گفتند باید متوفی خود را به ماهان (از توابع شهرستان کرمان) ببریم.
دیشب تا ساعت ۱۲ شب داشتیم قبر میکندیم هرچی زمین میکندیم زمین سفتتر میشد...
بعد رو به من کرد و گفت تصور کن قدم من ۱۶۸ سانتیمتر اما باید قبری به ارتفاع ۳۲ سانتیمتر بلندتر از قد من بکنیم...
۲ متر زیر زمین...
بهراستی چه دردی را تحمل میکند آن فردی که عزیز خود را اینگونه بدرقه میکند، آن هم تنهای تنها، بدون اینکه کسی باشد که زیر بغلهایش را بگیرد و آرامش کند، آری " گنجشکها!
از شانههایم برنخیزید/ روزی درختی زیر این ویرانه مرده است".
ایستگاه ماقبل آخر؛ غسالخانه
همراه با سردبیرمان که برای تهیه این گزارش بنده را همراهی میکرد، به سمت غسالخانه حرکت کردیم، در مسیر با یکدیگر درباره اینکه روزانه حدود ۴۰۰ نفر از هموطنانمان به دلیل ابتلای به کرونا جان خود را از دست می دهند و مردم چقدر عادی با این موضوع برخورد میکنند، صحبت میکردیم که به غسالخانه کرمان که تا حدودی بیرون شهر است، رسیدیم ...
صدای نالهها و ضجهها شنیده میشد و خود را برای فرودادن بغضمان و گلودرد بعدش و بیخوابیهای چند شب آماده کردیم و از خودرو پیاده شدیم ...
انصافا سختترین کار دنیا کنترل احساسات است.
دختر جوانی را که کنار درب غسالخانه ایستاده بود را دیدم که با کمری خمیده سوزناک گریه میکرد...
برادرش که همانطور فقط اشک می ریخت گرفته بودش تا به زمین نیفتد...
آن طرفتر دو خانم با چادر مشکی که یکی از آنها زانوهایش را تکیهگاه خود کرده بود و فقط داد میزد و میگفت "یا زینب یا زینب یا زینب" و آن یکی که گریه میکرد میگفت "برادر غریبم تا زنده بودی غریب بودی، غریبانه هم مردی"، رشته افکارم را پاره و من را متوجه خودشان کردند...
عجب صحنه هایی...
چندین ماشین آمبولانس کنار هم جلوی درب غسالخانه ایستاده بودند...
گویی بنگاه ماشین آمبولانس است...
در گوشه دیگر مادری را دیدم که کمرش خیلی خمیده بود...
ضجه میزد و میگفت "بگذارید پسرم را برای آخرین بار ببینم".
دو پسر جوان که او را گرفته بودند چیزی به او گفتند که در جواب آنها داد زد و گفت "من زندگی بدون پسرم را می خواهم چیکار؟" اما به زور او را سوار ماشین کردند و از آنجا بردنش.
یک دستگاه آمبولانس دیگر هم آمد...
چند مرد با لباس مخصوصی آمدند و پیکر متوفا را از آمبولانس خارج کردند ...
پیکر در کاوری به رنگ این روزهای دنیا بود، سیاه سیاه سیاه...
خودم را به آقای شمسالدینی کارشناس بهداشت محیط شهرستان کرمان مستقر در غسالخانه رساندم ...
برایمان از نحوه شستشو و غسل میت کرونایی گفت اینکه غسل آنها مانند میت معمولی است اما بعدش جسد را ضدعفونی میکنند.
وی گفت: یکی از مباحث مطرح شده در دفن این اجساد، موضوع تیمم یا غسل است که در این زمینه بر اساس فتوای مقام معظم رهبری، به صورت غسل ترتیبی و ارتماسی انجام می شود.
البته باید گفت که مرکز بهداشت تنها وظیفه دارد در خصوص مباحث بهداشتی این موضوع نظارت کند.
یعنی نحوه انجام دادن تیمم یا غسل بر عهده فرد یا روحانی غسال است اما نظارت بهداشتی و رعایت پروتکل ها در جریان غسل و کفن و دفن وظیفه ما است.
شمس الدینی بیان کرد: آمبولانس را زمانی که متوفا را تحویل گرفتیم ضدعفونی کرده و پیکر بعد از غسل را طبق پروتکلهای بهداشتی دوباره سوار آمبولانسی که ضدعفونی شده، میکنیم تا به بهشت زهرا برای خاکسپاری انتقال داده شود.
این کارشناس بهداشت محیط مرکز بهداشت شهرستان کرمان افزود: متوفیانی که باید به شهرهای دیگر انتقال داده شوند، آمبولانس را در اینجا پلمب و مهر و موم کرده و ما از اینجا با مرکز بهداشت مقصد هماهنگ میکنیم و در شهر مقصد این پلمب توسط کارشناس بهداشت محیط آنجا باز میشود اما متوفیان کرمانی نیازی به پلمب آمبولانس ندارند زیرا رانندگان آمبولانس همه کارمندان شهرداری کرمان هستند و وظیفه دارند پیکر را بدون توقف به محل دفن برده و تحویل کارشناس بهداشت محیط مستقر در آنجا دهند.
وی با بیان اینکه از ابتدای شیوع کرونا به عنوان ناظر در این مکان مستقر بودهام، اظهار کرد: دیدن این صحنههای گریه و ناله دیگر برایمان عادی شده است اما بعضی اوقات بسیار متاثر می شویم.
به طور مثال برخی اوقات مادری میآید و از ما درخواست دیدن فرزندش را می کند اما ما برای حفظ سلامتی وی نمیتوانستیم این خواسته اش را اجابت کنیم...
به خاطر شرایط آلودگی محیط غسالخانه هیچ کسی به جزی غسالها اجازه ورود به غسالخانه را ندارند.
شمسالدینی تاکید کرد: برای حفظ سلامت مردم این سختی کار را به جان خریدهام.
همانطور که آنجا ایستاده بودیم چندین جنازه را بیرون آوردند و در گوشه ای از محیط بیرون غسالخانه برایشان نماز میت را خواندن و رفتند...
به سمت روحانی که نماز میت را می خواند رفتم و خودم را معرفی کردم.
برایم از حال و هوای این روزهای اینجا گفت: "احتمال انتقال کووید ۱۹ از مرده بسیار کم است زیرا کاملا شست و شو و ضدعفونی شده و در کاورهای مخصوص گذاشته شده است لذا از مردهها ترسی از این بابت نداریم اما ترس ما از زندهها و همراهان متوفیان هاست که خطرناک هستند زیرا ممکن است آنها آلوده باشند و ما را بیمار کنند.
وی عنوان کرد: اکنون شمهای از قیامت را شاهدیم همانطور در قرآن کریم آمده است که در روز قیامت پدر از پسر و مادر از فرزند خود فرار میکند و اکنون نیز تقریبا این چنین است.
این روحانی با بیان اینکه حدود ۱۰ سال داوطلبانه این کار را انتخاب کرده است، افزود: با آنکه مردم کرمان مردمی مهربان هستند اما بارها برای آنکه نماز میت بخوانیم اسم متوفا را نمیدانستیم زیرا همراهان متوفا از ترس ابتلا به بیماری نمیماندند و میرفتند یا اینکه در فاصله بسیار دور میایستند و ما باید نام متوفی را از کارشناس بهداشت برای خواندن نمازش بپرسیم.
وی ادامه داد: جنازهای بوده که با یک نفر نمازش را خواندیم و چون اذن در غسل و نماز واجب است تلفنی این اذن را از خانوادههایشان گرفتیم یا اینکه یک نفر از همراهان را نگه داشتهایم تا بتوانیم این کار را انجام دهیم...
این روزها شمهای از قیامت است.
این روحانی از گریههای خود بر سر برخی از متوفیان گفت و اظهار کرد: برخی اوقات پیکر جوانان یا نوجوانی را میبینم که واقعا منقلب میشوم و میگویم نکند که فرزند من هم اینگونه شود.
وی با بیان اینکه در این مدت نه تنها من بلکه همه پرسنل فراموشکار شدهاند و در ادامه یادآوری کرد: همکار بنده که حدود ۲۰ سال در اینجا نماز میت می خواند چندی پیش به دلیل ابتلا به کرونا فوت کرد و جزء شهدای خدمت محسوب شد.
این روحانی همانطور که دستهای پینه بستهاش را به هم فشار میداد گفت: برای نماز متوفیان کرونایی بیشتر مایه میگذارم زیرا آنها بسیار غریبانه جان خود را از دست داده اند.
وی با اشاره به مشکلات پرسنل این بخش عنوان کرد: در خط مقدم مبارزه با این بیماری کادر بهداشت و درمان قرار دارند اما معتقدم ماهم در خط بعدی و انتهایی این بیماری قرار داریم.
ما در جایی هستیم که فرد دیگر عزیزش را از دست داده و به شدت ناراحت و عصبی است و ما باید آنها را در حد توان خودمان آرام کنیم.
این روحانی دیدن اموات را یکی از مشکلات این روزهای مجموعه غسالخانه دانست و بیان کرد: باید یک درب شیشهای در غسالخانه تعبیه شود تا افراد بتوانند از پشت شیشه برای آخرین بار عزیزشان را ببینند.
هنوز چند دقیقه ای صحبت نکرده بودیم که یک جنازه دیگر را از غسالخانه بیرون آوردند...
واقعا اینجا صحرای محشر است...
روحانی برای خواند نماز میت از ما خداحافظی کرد و کسانی که آنجا بودند همه با رعایت فاصله اجتماعی در صفوفی که نهایتا ۱۰ نفر آدم بودند برای این متوفی نماز خواندند...
معنا و سنگینی واقعی این غربت و درد را تنها داغ دیدگان این ایام درک و لمس میکنند...
مرورگر شما از ویدئو پشتیبانی نمیکند.
فایل آنرا از اینجا دانلود کنید: video/webm
به داخل غسالخانه رفتیم...
در زمانهای که دیگر از جمعیت بستگان و آشنایان نالان و گریان در غسالخانهها خبری نیست و بستگان فوت شدگان غیرکرونایی هم گاهی هنگام شستن پیکر عزیزشان حاضر نمیشوند ، افرادی هستند که همچنان دلسوزانه همچون گذشته مشغول به غسل دادن و کفن کردن اجساد فوتشدگان کرونایی هستند...
"محمدعلی" غسال با بیان این مطلب که ۱۸ سال کار غسل میت را انجام میدهد عنوان کرد: از روز شیوع کرونا به هیچ عنوان اجازه ورود همراهی به داخل غسالخانه داده نمیشود و خودمان غسالها با هر سختی و مشقتی که باشد به تنهایی غسل میت را انجام میدهیم.
وی با یادآوری اینکه در ابتدا شیوع کرونا در برخی از استانها میت کرونایی را تیمم میدادند، اظهار کرد: با توجه به فرمایشات مقام معظم رهبری تمامی میتها را در همه جای کشور غسل میدهند و غسل این میتها با میتهای معمولی فرقی ندارد.
این غسال از واهمه و استرسهای خود برای آنکه آلوده و باعث بیماری فرزندانشان نشود و گفت و افزود: توکل به خدا کردیم...
در زمان جنگ هم سربازان به این فکر نمیکردند که ممکن است شهید یا جانباز یا اسیر شوند فقط به دفاع فکر میکردند و این روزها ما هم باید همین تفکر را داشته باشیم.
تاکنون دو نفر از همکاران غسالمان به این بیماری مبتلا شدهاند.
وی گله کرد: مسئولان و رسانهها دائما از کادر بهداشت و درمان میگویند و فقط به آنها توجه میکنند، یکبار هم از ما بگویند.
ما هم در این جبهه هستیم.
ما هم از صبح ساعت ۷ تا نزدیک غروب سرکار هستیم و تا غروب نه آب و نه نان میتوانیم بخوریم.
این غسال تاکید کرد: خوب است کار را از ریشه درست کنیم.
وقتی اعلام میکنند مغازهها بسته شوند، برخی این کار را نمی کنند و تا زمانی که همه ما رعایت پروتکلهای بهداشتی را به درستی انجام ندهیم این ویروس همچنان در جامعه جولان میدهد.
"اکرم" غسال زن غسالخانه با اشاره به اینکه تازه کار هست و دارای لیسانس علوم دینی است به ایسنا بیان کرد: در این لباسها عرق میکنیم و تحمل این گرما بسیار سخت است.
ای کاش مردم با رعایت پروتکلهای بهداشتی جلوی انتشار این ویروس را میگرفتند.
وی به حضور ۸ غسال در این غسالخانه اشاره و به برخی از مشکلات غسل دادن کرونایی ها اشاره کرد و گفت: متاسفانه فوتی های کرونایی که از سردخانه بیمارستان ترخیص می شوند دارای چسب، لولهای که در بینی یا دهان متوفی است و ...
هستند که باید ما آنها را در غسالخانه دربیاوریم که خود ممکن است باعث ترشح شدن خون و مایعات درون بدن متوفی به اطراف شود و اگر این کار در بیمارستان انجام میشد کار ما راحتتر خواهد بود.
این غسال تاکید کرد: دلم برای آنهایی که نمیتوانند پدر یا مادرشان را برای آخرین بار ببینند میسوزد.
برخی خانواده ها التماس زیادی میکنند که بگذارید یک لحظه و فقط چند ثانیه مادر یا پدرمان را ببینیم اما چه کنیم که نمیشود.
وی بیان کرد: چندی پیش یک پسری که مادرش به علت ابتلا به کرونا فوت کرده بود آمد کنار ما و گفت؛ معلوم نیست کرونا هست!!!
رو به او کردم گفتم شما اکنون مادرت به خاطر کرونا فوت کرده و تو هنوز میپرسی کرونا هست یا نه؟!!
بله برخیها هنوز باور ندارند که قاتلی بیرحم به نام کرونا وجود دارد.
این خانم غسال با اشاره به دوری کردن مردم از متوفیشان مطرح کرد: وقتی کاور متوفی را باز میکنیم به دلیل مواد ضدعفونی که در بیمارستان به آنها زدهاند، بوی بسیار بدی در محیط غسالخانه می پیچید که حال آدم بد میشود.
این دو غسال دستان خود را به من نشان دادند و گفتند ببینید اینقدر ضدعفونی میزنیم که دست هایمان این چنین شده است...
انگشتانشان تاول زده ای را دیدم که تا ساعت ها این صحنه در ذهنم ماند...
"مهدی سالاری" مسئول غسالخانه باغ رضوان کرمان هم در گفت و گویی با ایسنا می گوید: برخی از صاحب عزاها برخورد خیلی بدی با ما دارند زیرا ما به دلیل رعایت مسائل بهداشتی اجازه حضور آنها در سالن غسالخانه را نمیدهیم و این اتفاق حتی باعث شده بنده را چند بار کتک بزنند!!
وی ادامه داد: مردم باید بپذیرند که سالن غسالخانه آلوده است و نباید در آنجا برای حفظ سلامت خودشان و اطرافیانشان حضور داشته باشند.
متاسفانه این موضوع را نمیپذیرند و به سمت درب غسالخانه هجوم میآورند که بیایند داخل.
برخیها نیز به ما فحش بد هم میدهند.
هر چند ما دائم داخل و بیرون سالن غسالخانه را ضدعفونی میکنیم اما باز هم امکان آلودگی در این محیط بسیار بالاست.
مسئول غسالحانه باغ رضوان با تاکید برآنکه "مردم از من بشنوید، من که اینجا ایستادهام میدانم که کرونا با هیچ کسی شوخی ندارد"، افزود: متاسفانه همراهان برخی از متوفیان دربها و شیشههای غسالخانه را از روی عصبانیت میشکنند!!
مشکل ما با مردم است.
ما مشکلی در تجهیزات همچون مواد ضدعفونی، ماسک، دستکش، لباس و ...
نداریم.
اما همه آنها گله داشتند از نگاه مردم به آنها و حتی یک نفر از آنها میگوید برای دختر یکی از همکارانمان خواستگار آمد و زمانی که فهمیدند پدرش در بهشت زهرا کار میکند دیگر رفتند و پشت سرشان را هم نگاه نکردهاند...
ایستگاه پایانی، بهشت زهرا
به سمت بهشت زهرا حرکت کردیم...
به دنبال محل دفن متوفیان کرونایی بودیم...
از دور تعدادی آمبولانس و چند نفر با لباسهای آبی رنگ مخصوصی که بر تن داشتند را دیدیم...
چند نفر سیاه پوش که حدود ۳ متری از آمبولانس فاصله داشتند، در گوشه ای دیگر ایستاده بودند...
اینجا هم غربت را با همه وجودمان حس می کردیم...
آقای عبدالهی کارشناس بهداشت محیط که صبح در مرکز بهداشت شهرستان کرمان با او آشنا شده بودیم، مستقر در بهشت زهرای کرمان در کنار آمبولانس ایستاده بود...
بیمقدمه به ما گفت: باید فکری به حال غروبها و شبهای جنگل قائم کرمان (محل تدفین فوتی ها در شهر کرمان) شود.
غروبها جوانان با یک قلیان به این محل میآیند و قلیان میکشند.
شبها باید چراغهای اینجا را خاموش کنند تا کسی نیاید.
شما عصرها بیاید و ببینید اینجا چه خبر است.
اینها مغازه نیستند که من بتوانم اقدامی برای آنها انجام دهم و مانع از تجمعشان شوم.
باید نیروی انتظامی حضور داشته باشد.
با این نحوه رفتار، مردم بدانید که کرونا حالا حالا هست.
وی با بیان اینکه در بهشت زهرای کرمان هم فوتیهای عادی و هم فوتی های کرونایی دفن میشوند، تصریح کرد: قبل از آنکه پیکر فرد کرونایی به اینجا منتقل شود قبرش آماده است.
ارتفاع قبر کرونایی ها ۲ متر است که در زیر آهک میریزند و پس از گذاشتن میت در قبر بر روی آن خاک همراه با آهک می ریزند و هیچ کسی جزء ماموران بهشت زهرا حق ندارند جنازه را دست بزنند و یا نزدیک آن شوند.
همانطور که داشتیم صحبت می کردیم فوری از ما جدا شد تا برود و بر نحوه دفن متوفی کرونایی نظارت کند.
"کل فاطمه" خانمی مسن با چادری مشکلی که آفتاب رنگ آن را به قهوهای نزدیک کرده بود و موهای سفیدش نمایان بود و در دستش گالن آب بود، من را متوجه خودش کرد.
به سمتش رفتم.
بی مقدمه و بدون آنکه من را بشناسد گفت: امروز این چهارمین نفری است که دفن شده..
گفتم کرونایی؟
گفت: آره...
با لحنی بسیار مهربانانه گفت: دخترم رعایت کن تا مبتلا نشوی...
با بغضی در گلوش گفت: "همیشه دعا میکنم که کرونا از جان مردم دور شود و کلی نذر کردهام که کرونا تمام شود"
همانطور که با داشتم "کل فاطمه" صحبت میکردم یک خانم چادر مشکی رنگی را را دیدم که چند سنگ ریزه در دستش بود و برآنها دمید و با سرعت آمد داخل قبر متوفی انداخت و دور شد.
کل فاطمه ادامه داد: هفته قبل تعداد کروناییها بسیار زیاد بودند و خیلی محیط وحشتناکی شده بود و تا حالا چنین روزهایی را ندیده بودم.
برخی از این فوتیها خانوادههایشان برای تدفینشان نیامدند و عدهای نیز فقط دو نفر از خانودهشان بودند.
وی با اشاره به اینکه برخی از همراهان به سوی ماموران بهداشت حمله میکنند تا بتوانند بروند و عزیزشان را ببینند اما ممانعت میشود گفت: خوشبختانه هیچ گاه کار به کتک کاری نرسیده است.
کل فاطمه میگوید: من اینجا آب میآورم و روی قبرها میریزم و از نزدیکان متوفی پول میگیرم و روی قبر کسانی که کسی ندارند یا همراهانشان پول ندارند هم برای ثواب خدا آب میریزیم.
در همین لحظات آقای عبدالهی جلو آمد و گفت: باید نیروی انتظامی در اینجا و غسالحانه حضور داشته باشد.
تا کنون با گفتمان جلوی تنشها را گرفتیم اما نمی شود این گونه کار را جلو برد.
اینجا محیط پرتنشی است که هرلحظه ممکن است درگیری پیش آید.
عجب سکوتی در قبرستان بود فقط صدای روحانی که تقلین میت را می خواند میشنیدم...
نه کسی گریه میکرد نه کسی در کنار قبر ایستاده بود...
فقط روحانی و ۴ نفر دیگر با لباس مخصوص در کنار قبر ایستاده بودند و هیچ کس برای وداع هم حق ندارد جلو بیاید...
از دور پسری را دیدم که چند قدم برداشت اما زانوهایش به زیر شکسته شد و یک نفر فوری زیر بغل او را گرفت...
مرورگر شما از ویدئو پشتیبانی نمیکند.
فایل آنرا از اینجا دانلود کنید: video/webm
به بالای سر یکی از قبرهایی که در حال کندن بودن رفتم...
فردی که قبر میکند میگوید: روز ۴ تا ۵ قبر میکنم.
کندن ۲ متر قبر کار خیلی سختی است.
زیرا هرچه پایین تر می رویم خاک ها سفت تر هستند.
نیروی اینجا هم کم است و ما ۶ تا نیرو بیشتر نیستیم و از ساعت ۷ صبح تا حدود ساعت ۵ بعداظهر سرکار هستیم.
وی ادامه داد: دید مردم نسبت به ما بد است و به ما میگویند تو یک گورکنی بیش نیستی و حتی فرزندانمان از این کار ما راضی نیستند اما چه کنیم؟
روحانی که تقلین مییت میخواند هم از کمبود نیرو در اینجا گله دارد و می گوید: بارها شده که بعد از نماز مغرب و عشاء نهارمان را خورده ایم.
چندی پیش یکی از همکارانم به دلیل ابتلا به کرونا شهید شد.
وی با تاکید به مردم بر رعایت مسائل بهداشتی اظهار کرد: چه بچه، چه بزرگ، چه ورزشکار، همه باید ماسک بزنند و فاصله اجتماعی را رعایت کنند.
ما در اینجا وقتی میبینیم که جوانی براثر این بیماری فوت کرده بسیار ناراحت میشویم.
قبری را به ما نشان میداد گفت: این قبر متعلق به یک جوان ۳۵ ساله است که هیچ بیماری زمینهای نداشته اما براثر ابتلا به کرونا فوت کرد.
این قبر را ببینید یک دختر سه ساله ای بود که براثر کرونا فوت کرد.
همانطور که آنجا ایستاده بودیم، یک فوتی دیگر را آوردند...
یکی دیگر و یکی دیگر...
همه ما کم و بیش این جمله را شنیدهایم که «خدا نکند کسی در این روزها از دنیا برود»، دلیل هم مشخص است، اوج غربت و تنهایی است....
شاید این توصیفات صرفا اتفاقاتی بود که ما دیدیم و شنیدم، اما معنا و سنگینی واقعی این غربت و درد را تنها داغ دیدگان این ایام درک و لمس میکنند...
امروز مردانی را دیدم که زانوهایشان به زیر شکسته شد...
پس بیایم به امید روزهایی که کرونا از این جامعه رخت برکند، ماسک زده و از حضور در اجتماعات و مهمانی ها خودداری کنیم...
انتهای پیام