اینستاگرام برای کتابخوان کتاب نمیشود/ واگویههای مهجوریت کتاب در عصر اینترنت و شبکههای اجتماعی
کتاب که چه عرض کنم حتی دیگر کسی روزنامه هم نمیخواند. همه برحسب جمعگرایی به خواندن اخبار در تلگرام و شبکههای اجتماعی عادت کردهاند.

به گزارش گروه دیگر رسانههای خبرگزاری فارس، کتابفروشی آقای فرهنگ سر کوچه مادربزرگم قرار دارد.
یک کتابفروشی کوچک که از قدیمیترین چاپها تا جدیدترین کتابها در آن پیدا میشود.
آقای فرهنگ همیشه چند صندلی چوبی کوچک بیرون کتابفروشی قرار میدهد تا اگر مشتری از کتابی خوشش آمد ابتدا چند برگی از آن را بخواند و بعد از کلی دقت کتاب را خریداری کند.
کتابفروشی آقای فرهنگ همیشه بوی کاغذهای کاهی و گل نرگس میدهد.
اما این روزها کتابفروشی او بسیار ساکت و کم رفت و آمد شده است.
این روزها خیلیها کتاب نمیخوانند یا ترجیح میدهند از کتاب الکترونیکی استفاده کنند.
نمیدانم خواندن کتاب الکترونیکی چه حسی دارد.
آیا حس و حال خواندن کتاب کاغذی را دارد.
احساسات پخششده روی برگهای کتاب
مگر میشود لذت بو کردن برگهای کتاب نو را با چیز دیگری عوض کرد؟
مگر میشود حال و هوای راه رفتن بین قفسههای کتابفروشی را با خریدن آنلاین کتابهای الکترونیکی عوض کرد؟
سرخوشی و سر مستی حاصل از خواندن کتابهای قدیمی که بوی کاه میدهند و کوچهباغهای سهراب سپهری و داستانگوییهای ویکتور هوگو را نمیتوان در هیچ کتاب برقی و دکمهای پیدا کرد.
کتابی که لمس نشود چگونه میتواند وارد خون و پوست و استخوان شود.
احساسات نویسنده روی برگهای کتاب پخش شده است و باید زیر پوست دست خواننده حس شود.
نویسنده حجم وجود افکار خود را روی کتاب میگذارد و اگر وزن افکار او احساس نشود که دیگر چیزی از کتاب و نویسندهاش باقی نمیماند.
در واقع این روزها هیچ چیز از کتاب باقی نمانده است.
کتاب که چه عرض کنم حتی دیگر کسی روزنامه هم نمیخواند.
همه برحسب جمعگرایی به خواندن اخبار در تلگرام و شبکههای اجتماعی عادت کردهاند.
یار مهربان، همراه مهربان ندارد
آن یار مهربانی که در دبستان شعر آن را میخواندیم و برای ما دانا و خوشزبان بود، این روزها تنها شده است.
یاران و همراهان مهربان اندکی دارد.
بی زیان است، اما از ما بسیار زیان میبیند.
کتاب یکی از آن رفیقهایی است که بیمنت محبت میکند، اما متأسفانه نوجوانان، جوانان و حتی بزرگسالان به او بیتوجه شدهاند.
البته گران شدن کتاب و رقمهای عجیب و غریب برای کتابها هم دلیلی برای بیعلاقهتر شدن آدمهاست، اما همیشه میتوان راهی پیدا کرد.
این کتاب جان دارد و دلش میسوزد
این روزها هزاران هزینه بیفایده صرف هزاران کار بیفایدهتر میکنیم، پس چندان هم دشوار نیست که هر روز اندک پولی را برای خرید کتاب پایان هر ماه پسانداز کنیم.
اما خریدن خوراکیهای مضر، گوشیهای موبایل به روز، لوازم آرایشی و زیبایی، خریدن هزاران قرص و مکمل هورمونی ورزشی و خریدن کفشهای رنگ و وارنگ برای ما آسانتر است.
این روزها آدم به هر چیزی که او را ضعیف کند تمایلی بیحد و مرز دارد.
جالب است بچههای مدرسهای فکر میکنند بعد از پایان سال تحصیلی باید کتاب خود را ورق ورق کنند تا انتقام سختیهای درس خواندن را گرفته باشند.
یکی نیست بگوید بچهجان!
این کتاب جان دارد و دلش میسوزد!
زیراندازی برای پستهای اینستاگرامی
نوجوانان عادت کردهاند هر جا خواستند روی زمین بنشینند و زیرانداز نداشتند کتاب خود را زیرانداز کنند و روی آن بنشینند.
برخی عادت کردهاند از کتاب به عنوان وسیلهای برای عکس گرفتنهای اینستاگرامی و فخر فروختن به مطالعه استفاده کنند.
در صورتی که حتی نوشتن نام آن را از روی کتاب هم بلد نیستند و تمام این بدعادتیها به والدینی برمیگردد که از ورقهای کتاب و روزنامه برای پاک کردن شیشه استفاده میکنند.
آنقدر حرمت کتاب را پایین آوردهایم که حتی به نگهداری از آن هم علاقهای نداریم چه برسد به خواندن و مطالعه کردنش.
از خواب غفلت بیدار شویم
کاش کتاب زبان باز میکرد و هرچه دلش میخواست به ما میگفت.
آنقدر ما را تحقیر میکرد و از جهل ما میگفت تا به خود میآمدیم.
ما در جهل خود تا کجا میخواهیم پیشروی کنیم؟
چرا هر روز به ندانستن خود اصرار داریم و پافشاری میکنیم؟
اگر به ما بگویند فلان داروی لاغری مفید است هر جور که باشد آن را تهیه میکنیم و اصلاً برای ما مهم نیست از چه ترکیبات شیمیایی برای ساخت آن استفاده شده است، اما اگر بگویند در فلان کتاب درباره ورزشها و روشهای تغذیهای لاغری مطالبی گردآوری شده است به ریش گوینده میخندیم و چهار تا حرف درشت هم به او میگوییم.
چون ما به هر چیزی که ضعفمان را تقویت کند شدیدتر علاقهمند و مرید آن میشویم.
اما در حقیقت باید یک جایی متوقف شویم.
یکی باید ما را از خواب غفلت بیدار کند.
یخچالهای پر و کتابخانههای خالی
این روزها آدمها فقط میخورند و زیاد هم میخورند.
یخچالهای آنها سنگین و پر بارتر از قفسههای کتابخانه آنهاست، البته اگر کتابخانهای در خانه داشته باشند.
فقط به فکر بدن خود هستند، اما شده تا به حال به فکر اندام مغز خود باشند و جیر جیر لولای مفاصل مغزی برایشان مهم باشد؟
خیر نشده است.
شده تا به حال ساختن کتابخانهای زیبا در یک گوشه دنج خانه و خریدن کتابهای خوب دغدغه فکری آنها باشد؟
خیر نشده است.
همین است که وزن کتابخانه از یخچال خانه آنها سبکتر است.
دهان گلخانه فکر است
سهراب سپهری در یکی از شعرهای خود گفته است که دهان گلخانه فکر است.
این جمله یعنی مغز گلستان باید باشد و گلخانه تا دهان بوی تازگی و زندگی بدهد.
این جمله یعنی هر چیز که از دهان بیرون میآید حاصل فکر است.
مطالعه و کتابخوانی بهترین راه برای پرورش گل و گیاه مغزی است.
چه بهتر که تا میتوانیم کتاب بخوانیم و آتش زبان خود را گلستان کنیم.
در نتیجه هر نیازی پیشنیازی دارد.
نیاز بشر به کتاب یک نیاز همیشگی است.
عجیب است که در هرم نیازهای انسانی، کتاب در طبقه اول یعنی در کنار نیازهای حیاتی مانند آب و هوا و غذا و خوراک و پوشاک نیست.
انسان اگر این نیاز اساسی خود را ندید بگیرد چنان ضرری میکند که نگو و نپرس.
همان ضرری که امروزه همه ما آن را در رفتار و کلام یکدیگر مشاهده میکنیم.
کاش یک روز دسترسی به کتاب و علاقه به کتابخوانی برای همه انسانها ایجاد شود.
برخی با تمام علاقه امکان خرید کتاب ندارند و برخی با وجود امکانات، اما علاقهای به مطالعه آن ندارند.
نمیدانیم چقدر کتاب خواندن زندگی ما را متحول میکند.
نمیدانیم تشنگی و بیقراری ما از ندانستن ماست و کتاب آراممان میکند.
کتاب راه فرار خوبی برای گریختن از شلوغی و خستگیهای روزانه است.
کتاب جانپناه و سرپناه امنی در زمان بمباران مشکلات است.
کتاب مغز را باز میکند.
راهحل پیدا میکند.
عبادت است.
عبادتی که به پیشگاه خودت میروی و خود را زیارت میکنی.
کتاب راه رسیدن است.
راهی برای خودشناسی و خداشناسی.
اگر بتوانی به خودت برسی، خودت را بزرگ بدانی، خود را محترم شماری و خودت را کامل کنی قطعاً به خداخواهی رسید.
آرام خواهی گرفت.
بیقرار هیچ قرار کاذبی نخواهی بود.
آنجاست که متوجه میشوی چقدر عزیز و والا هستی.
کتاب همه این خدمات را برای تو انجام میدهد و در ازای آنها از تو چیزی نمیخواهد.
مسئله این است که باید کتاب خوب خواند و کتاب را خوب خواند.
باید دقت کرد در چه سنی چه کتابی و در چه زمینهای چه کتابی مناسب است.
منبع: روزنامه جوان
انتهای پیام/