روزی که شیاکوه لرزید
یکی مختصات حضورش را به توپخانه خودی میدهد و قبل از شهادت سخنانی میگوید و دیگری با حمل نارنجک به درون شنی تانک میجهد؛ هر دو یک کار کردند و آن انتخاب عملیات شهادت طلبانه برای نابودی دشمن بود.

یکی مختصات حضورش را به توپخانه خودی میدهد و قبل از شهادت سخنانی میگوید و دیگری با حمل نارنجک به درون شنی تانک میجهد؛ هر دو یک کار کردند و آن انتخاب عملیات شهادت طلبانه برای نابودی دشمن بود.
به گزارش ایسنا، نسل جوان ما باید با قهرمانان گمنام دوران دفاع مقدس آشنا شوند و از جمله آن قهرمانانی که کمتر از آنان سخن گفته شده است میتوان به سربازان اشاره کرد.
سرباز وظیفه «عبدالحمید انشایی» در عملیات «مطلعالفجر» از دیدهبانان «لشکر ۸۱ زرهی» در ارتفاعات «شیاکوه» بود.
در روز ۱۵ دی ماه ۱۳۶۰ که آتش سنگین دشمن عرصه را بر نیروهای ایرانی تنگ کرده بود، در بیسیم شنیده میشد که دیگر نمیتوان ارتفاعات را حفظ کرد و دشمن حلقه محاصره را تنگ کرده است.
گِرای (مختصات) ستونهای دشمن توسط ستوان انشایی در حال ارسال بود.
دستور رسید که باید عقبنشینی انجام شود.
عبدالحمید زخمی شده بود اما هنوز رمقی در بدن داشت.
سخت بود اما او تصمیم داشت برای دفاع از خاک وطن اندک توان و نیرویی که دارد را استفاده کند.
بر روی ارتفاعات شیاکوه ایستاده است.
در حالی که گِرای( محل استقرار)دشمن هنوز ارسال میشود، همرزم او میگوید: «فهمیدم که گرایی که میدهد همانجایی است که خودش ایستاده.
پرسیدم، این محل دیدهبانی خودت است، پاسخ داد، دیگر نیست، دشمن به آن رسیده، بزنید.» در لحظات آخر ناگهان بیسیم به صدا درمیآید انشایی پیغام میدهد: «از قول من به امام و مادرم بگویید شیاکوه لرزید ولی انشایی نلرزید.»
پیکر پاک شهید عبدالحمید انشایی پس از ماهها ماندن در منطقه شیاکوه به جمع یاران خود پیوست و در جوار آنان به خاک سپرده شد.
انتهای پیام