«آنچه تو میخوانی من از برم»
خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)_ داستانهایی از ضربالمثلها

خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)_ داستانهایی از ضربالمثلها
«گویند عتیقهفروشی به منزل شخصی سادهدل رفت و در آنجا یک تغار قدیمی و گرانبها دید که در گوشهای افتاده است و گربهای از آن میخورد.
با خود گفت: «اگر قیمت تغار را بپرسم مرد متوجه میشود و آن را گرانتر میفروشد.» پس گفت: «عمو جان، چه گربه قشنگی داری!
آیا حاضری آن را به من بفروشی؟»
مرد سادهدل با چهرهای که از صداقت و سادگی او حکایت میکرد، پرسید: «آن را چند میخری؟»
عتیقهفرش گفت: «یک تومان!» مرد گربه را گرفته، به دست عتیقهفروش داد و با کمال سادگی گفت: «خیرش را ببینی!» عتیقهفروش پیش از آنکه از خانه مرد بیرون برود نگاهی به تغار انداخت و مشغول خواندن نقشههای اطراف آن شد و دانست تغار ارزش زیادی دارد و به فکر حیله افتاد و در همین هنگام با تظاهر به بیاعتنایی گفت: «عموجان ممکن است گربه در راه تشنه شود، خوب است من این تغار را هم با خود ببرم تا بتوانم به گربه آب بدهم، حتی حاضرم قیمتش را هم بپردازم.»
مرد که سرگرم خواندن خطهای دور تغار بود، به عتیقهفروش رو کرد و گفت: «تغار را بگذارید باشد، چون من به این ترتیب تا به حال، پنج گربه فروختهام!
آنچه تو میخوانی من از برم!»
هرگاه شخصی به فکر سودجویی و فریب دیگری باشد و طرف مقابل فریب نخورد، این مثل به کار میرود.
منبع: «داستانهایی از ضربالمثلها»، رحیمه قلیزاده.
انتهای پیام