خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

سه شنبه، 13 خرداد 1404
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

چطور می‌شود مرگ را به سخره گرفت؟ +فیلم

مشرق | یادداشت | دوشنبه، 28 مهر 1399 - 03:24
دستگاه،چي،ميشه،چطوري،آخه،داره،بهم،مادرم،يه،موقع،صداي،بچه

به گزارش مشرق، کاربر فضای مجازی درباره شجاعت و ایثار شهدای خان‌طومان در صفحه اینستاگرام خود نوشت:
چند وقت پیش برای کمردردی که داشتم رفتم MRI.
لباس‌هام رو عوض کردم، لباس مخصوص رو پوشیدم و منتظر شدم تا نوبتم بشه.
آقایی که قبل من داخل دستگاه شده بود موقع خروج از اتاق رنگ به چهره نداشت.
با خودم گفتم نگاه کن، چطوری ترسیده، بماند که یه پوزخند هم خرجش کردم.
نمی‌دونستم چی در انتظارمه.
شنیده بودم افرادی که وارد دستگاه میشن اولین چیزی که براشون تداعی میشه، لحظه‌ی ورود به قبر.
روی تخت نشستم و خانم مسئول دستگاه بهم گفت که دستگاه صدای گوشخراشی داره و برام صداگیر گذاشت.
اون دستگاه لعنتی من رو هم به داخل خودش کشید.
باورم نمی‌شد ترسیده بودم.
من بچه پررو ترسیده بودم.
چند بار می‌خواستم سر و صدا کنم و بگم نمی‌خوام، من رو از تو دستگاه دربیارید.
به خودم نهیب زدم خجالت بکش، چه خبرته، ولی صدای دستگاه داشت دیوونه‌ام می‌کرد.
همونجا به خودم گفتم حقا که لحظه‌ی مرگ، لحظه‌ی سختیه.
به هر بدبختی بود کارم تموم شد.
گذشت تا این فیلم رو دیدم.
لحظات آخر زندگی شهید مجید سلمانیان.
بعد ۵ سال هم پیکرش از معرکه‌ی خان‌طومان برگشت.‌
کاری به هیچی ندارم، آخه چطوری میشه اینجوری مرگ رو به سخره گرفت.
می‌دونه چی در انتظارشه.
لامصب آخه مگه جنگ شوخی که مسخره‌بازی در میاری.
خودم که از جنگ فقط اشک‌های مادرم موقع بمباران رو به یاد دارم.
انقدر بچه بودم نمی‌فهمیدم مادرم برای چی گریه می‌کنه اما بهش که فکر می‌کنم تنم می‌لرزه.
ولی این انگار مجنون شده.
مثل یه پرنده خودش رو داره به در و دیوار این کالبد خاکی می‌زنه.
اگه می‌دیدمش مطمئن دم گوشش می‌گفتم حاجی نمی‌فهممت.
ولی زرنگه، خیلی قبل‌ترها با حافظ و اعتقادات خودش دست به یکی کرده و تو آپارات بهم گفته:
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را
آن تلخ‌ وَش که صوفی اُمُ الخبائثش خواند
اَشْهَی لَنَا وَ اَحْلی مِن قُبْلَةِ العُذا را