خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

یکشنبه، 18 خرداد 1404
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

«بهشت» در «نخلستان ابومحمد»...

فارس | استان‌ها | چهارشنبه، 16 مهر 1399 - 11:32
اکثر زائران خوابیده‌اند. تعدادی دارند با هم گفت‌وگو می‌کنند. شب، اینجا معنای دیگری دارد. برای من که کمتر نخلستان دیده‌ام، شب‌مانی در اینجا حال و هوایی عجیب دارد. دلم نمی‌خواهد بخوابم. کمی قدم می‌زنم و محو پذیرایی ابومحمد و همسرش از زائران حسین(ع) می‌شوم.
ابومحمد،پذيرايي،زائران،شب،مسير،نخلستان،چاي،اربعين،روز،استراح ...

اکثر زائران خوابیده‌اند.
تعدادی دارند با هم گفت‌وگو می‌کنند.
شب، اینجا معنای دیگری دارد.
برای من که کمتر نخلستان دیده‌ام، شب‌مانی در اینجا حال و هوایی عجیب دارد.
دلم نمی‌خواهد بخوابم.
کمی قدم می‌زنم و محو پذیرایی ابومحمد و همسرش از زائران حسین(ع) می‌شوم.
خبرگزاری فارس ـ همدان؛ برای رسیدن به کربلا در پیاده‌روی اربعین دو مسیر اصلی از شهر نجف وجود دارد.
یکی همان جاده اصلی نجف به کربلاست و دیگری مسیر نخلستان که معروف است به «طریق‌العلما».
مسیر نخلستان از کنار رود فرات می‌گذرد و خوش آب و هواتر است.
نخل‌های سر به فلک کشیده و سرسبز قسمت اعظمی از مسیر را فراگرفته و در کنار جریان آب فرات تصویری دیگر از سرزمین عراق را نشانت می‌دهد.
در بین مسیر، ساکنان روستاهای منطقه و کشاورزانی که معمولا در باغات زندگی می‌کنند، مشغول پذیرایی از زائران اباعبدالله(ع) هستند؛ هر کس هر آنچه در توان دارد، آورده است.
یکی شیر گرم می‌دهد؛ دیگری با چای پذیرایی می‌کند.
تخم‌مرغ محلی آب‌پز با نان پخته شده توسط زنان روستایی و باغ‌دار پذیرایی صبحانه است.
ناهار و شام هم هست.
هر کسی به سبک خود پذیرایی می‌کند.
آب برای خوردن به اندازه کافی هست حتی بیشتر از آنکه فکر کنی!
تمام مسیر کودکان در برابرت ظاهر می‌شوند و با اصرار می‌خواهند خدمتی به تو کنند.
مشخص نیست این‌گونه آداب پذیرایی و مهمان‌نوازی را از کجا آموخته‌اند که از کودکان چهار پنج ساله تا زنان و مردان میانسال و پا به سن گذاشته برای میزبانی از تو گوی سبقت را از یکدیگر می‌‌ربایند!
مسیر نخلستان آن‌قدر زیباست که دلت نمی‌خوا‌هد تند قدم برداری و هر چند ده دقیقه دنبال بهانه‌ای می‌گردی تا اندکی بنشینی و محو تماشای نخل و رود و جریان زندگی شوی.
در دو سال متوالی حضور در مراسم اربعین، روز اول پیاده‌روی از مسیر نخلستان حرکت کرده و دم‌دمای غروب به نقطه‌ای رسیدیم که حال و هوای خاصی داشت.
کنار برکه‌ای آرام، خانه و مزرعه «ابومحمد» قرار دارد.
سال اول که رسیدیم رگباری از باران ما را وادار کرد تا به آنجا پناه ببریم.
شب را داخل ساختمان خوابیدیم اما سال دوم گرمای هوا هم بیشتر شده و مرد‌ها در همان محوطه باغی خانه استراحت کرده و خانم‌ها در قسمت پشتی، داخل خانه.
فضای خانه و باغ ابومحمد به قدری رویایی است که باورش در ذهن کسی نمی‌گنجد، کم‌کم شب فرا می‌رسد.
همسر ابومحمد در کنار آتش بساط چای را علم کرده و در همان استکان‌‌های کمرباریک و نعلبکی چای عراقی با شکر فراوان برای همه می‌ریزد.
ساعتی بعد از نماز مغرب و عشا روی همان زیراندازهای پهن شده، ابومحمد با کمک فرزندانش سفر شام را می‌اندازند.
عده‌ای برای کمک به او بلند می‌شوند.
سفره ساده است.
کمی برنج، نان، ماست و یک مدل خورشت.
اما آن‌قدر غذایی که به همراه همسرش و بچه‌ها برای زائران درست کرده‌اند لذیذ است که طعم آن برای همیشه زیر دندان آدم می‌ماند.
بعد از شام چون اکثر افراد تمام روز را پیاده‌روی کردند و برخی‌ هم قصد دارند نیمه شب به ادامه پیاده‌روی بپردازند، رختخواب‌ها را پهن می‌کنند تا هر کسی خواست استراحت کند.
یک تشک یک‌نفره، یک بالش و یک پتو به هر نفر داده می‌شود.
از تعداد رختخواب‌ها مشخص است که این وسایل خواب را بیشتر از هر چیز برای پذیرایی از زائران اربعین حسینی فراهم کرده‌اند.
کم‌کم نیمی از مردان حاضر در خانه ابومحمد که تعدادشان بالای ۵۰ نفر است می‌خوابند و بقیه، هر کسی مشغول کاری است.
سکوت شب، آوای پرندگان، نسیم خنکی که گاه وزیدن می‌گیرد زیر نور ماه که عکسش در برکه کنار باغ افتاده، آنقدر آرامش‌بخش است که در وصف نگنجد، اینجا قطعه‌ای از بهشت گمشده‌ای است که سال‌ها مردمان به دنبال آن می‌گردند.
اواخر شب است، ابومحمد که از صبح علی‌الطلوع مشغول خدمت به زوار بوده، کناری می‌نشیند و استراحت می‌کند.
به سراغش می‌روم و با لبخند همیشگی پذیرایم می‌شود.
از دوستی که آنجاست و‌ نه می‌دانم اسمش چیست، نه می‌دانم اهل کجاست و نه...
اما مشخص است کمی به زبان عربی تسلط دارد می‌خواهم مکالمه بین من و ابومحمد را برایم ترجمه کند.
او را با روی گشاده می‌پذیرد.
ابومحمد می‌گوید چهل سال است، دارد از زوار اربعین پذیرایی می‌کند و حتی زمان حکومت صدام هم این کار را انجام می‌داده.
می‌پرسم مگر دوران صدام هم پیاده‌روی اربعین بود؟!
و اگر بود به چه شکل انجام می‌شد؟!
می‌گوید: بله بود اما زائران مخفیانه و شبانه حرکت می‌کردند، ما هم با ماشین و تراکتور غذا و نوشیدنی را به آن‌ها می‌رساندیم.
نقاط مشخص‌شده‌ای هم بود که غذا و نیازهای زائران را در آنجا مخفی می‌کردیم تا آن‌ها استفاده کنند.
از او می‌پرسم چند روز میزبان زائران کربلا هستید و حدودا از چند نفر پذیرایی می‌کنید؟!
می‌گوید: از روز اول ماه صفر یعنی حدود ۲۰ روز مانده به اربعین، در این مدت به جز افرادی که در طول روز ساعتی را در خانه‌اش اتراق می‌کنند، حدودا میزبان ۲ هزار زائری است که حداقل یک شب را در منزل او استراحت می‌کنند.
ابومحمد عاشق امام حسین(ع) است، می‌گوید حداقل ماهی یک‌بار به زیارت مولایش می‌رود.
او دلش می‌خواهد یک‌بار به ایران بیاید و به پابوس امام هشتم برود، بعد هم با حسرت از اینکه تاکنون نتوانسته به زیارت امام رضا(ع) برود، حرف می‌زند.
می‌گوید خدمت به زوار امام حسین(ع) باعث نشاط روحی‌اش می‌شود و انرژی که در طول این مدت از خدمت به زائران می‌گیرد در طول سال همراه اوست.
چند دقیقه‌ای می‌گذرد، خستگی از چهره‌اش می‌بارد، برای همین صحبت را به درازا نمی‌کشم.
از او بابت پذیرایی تشکر می‌کنم و به سمت آتش می‌روم تا چای بخورم.
به نیمه شب نزدیک می‌شویم اما هنوز همسر ابومحمد کنار آتش نشسته و چای دست میهمانانش می‌دهد.
اکثر زائران خوابیده‌اند.
تعدادی دارند با هم گفت‌وگو می‌کنند.
شب، اینجا معنای دیگری دارد.
برای من که کمتر نخلستان دیده‌ام، شب‌مانی در این نخلستان حال و هوایی عجیب دارد.
دلم نمی‌خواهد بخوابم.
کمی قدم می‌زنم ولی برای آنکه فردا هم بتوانیم به ادامه راه بپردازیم باید استراحت کنم.
صبح زود با صدای اذان از خواب بیدار می‌شویم.
ابومحمد و همسرش قبل از همه از خواب بیدار شدند، بساط آتش را دوباره علم کرد و چای را دم کرده‌اند.
جماعت به نماز می‌ایستند.
بعد از نماز صبح عده‌ای کمک می‌کنند تا رختخواب را جمع کنند.
ابومحمد صبحانه ساده‌ای فراهم کرده.
گروه گروه صبحانه را می‌خورند، همسرش با چای عراقی آتیشی از همه پذیرایی می‌کند.
تقریباً همه بعد خوردن صبحانه، راه می‌افتند تا به سمت کربلا بروند.
چند عکس یادگاری با ابومحمد می‌گیریم و به امید اینکه سال بعد هم مهمانش باشیم از او خداحافظی می‌کنیم اما دریغ که امسال.....
----------------------
مهرداد حمزه
----------------------
انتهای پیام/ 3140/خ