روایتگری مرد آهنین از عشقبازی در میدان مین/جانبازی در حسرت کوچ پرستوها
بابک پیریزاده جانباز 70 درصد لرستانی و خنثی کننده بیش از 7 هزار مین در مناطق عملیاتی به گفته خودش از آن چک برگشتیهایی بوده که لحظاتی پس از مجروحیت طعم شیرین شهادت را چشیده و پس از سیری کوتاه، دوباره به حیات مادی بازگشته است.

بابک پیریزاده جانباز 70 درصد لرستانی و خنثی کننده بیش از 7 هزار مین در مناطق عملیاتی به گفته خودش از آن چک برگشتیهایی بوده که لحظاتی پس از مجروحیت طعم شیرین شهادت را چشیده و پس از سیری کوتاه، دوباره به حیات مادی بازگشته است.
به گزارش خبرگزاری فارس از خرمآباد، شاید آن روز که صدام و همپیالههای غربنشین در سر رویای فتح تهران را آن هم در سه روز میپروراندند، هرگز گمان نمیکردند عاقبتِ این خیال موهوم، سرابی بیش نباشد، خواب کودکانهای که تنها در عالم نیستی، شیرین بوده و در عالم واقع پر از اعجازهای ابراهیمگونه است.
40 سال پیش دشمن بعثی فکر تسخیر سرزمینی را کرد که جای جای آن لالهای عاشق روئیده و سرخی خونش را برای سبزی مام وطنش داده و سرمست از این جانفشانی به وصال یار رسیده بود، شوریدهدلانی که از هیچ خطری برای حفظ این کیان مقدس دریغ نداشته و لبیکگویان به مقتدای عاشورایی خویش، به مصاف باطل رفته بودند.
آنروزها دستها در برابر انبارهای تا سقف مجهز دشمنان، خالی بود، اما دلهای یاران خمینی(ره) سرشار از عشق به شهادت و اندیشههای نابی بود که یک عمر با گوش جان، آن را نوش کرده و اینک در روز مبادا به عرصه وجود گذاشته شده بودند.
شیرمردانی که رزم را بر بزمهای خوش روزگار ترجیح داده و در رکاب ولی زمان و تاریکی خیانتها، پا پس نکشیده و برای دفاع از ارزشها سینه سپر کردند.
اگرچه جبهه از منظر خیل دنیاپرستان، پر بود از خشونت و خونریزی، که آن هم ناشی از تفکر اسلام آمریکایی است، اما به گفته ایثارگران به یادگار مانده از جنگ تحمیلی، تنها دانشگاه جبهه قادر بود لطائف ذاتی انسانها را برانگیزد و آنچنان در عملیاتهای مختلف روح رزمندگان را صیقل دهد که در پایان جز مشق دلدادگی در دفتر زمانه باقی نماند.
اینجا نیازی به براندازی موشکافانه برای پی بردن به عمق یک عشق نداری، نشانههای بسیار به یادگار مانده از زخم دیروز آنچنان خودنمایی میکنند که تو در یک آن میمانی مگر چه چیزی دارد این خاک که سربازانش اینگونه فداکارانه، دست از جان شسته و با تقدیم قطعهای از قطعات وجودی خویش، پازل ماندگاری آن را چیدهاند.
ماموریت همچنان پابرجاست
متواضعتر از این حرفهاست که بخواهد خود را ایثارگر بنامد، چرا که معتقد است در برابر جوانهای رعنای به لقاءالله پیوسته، کاری نکرده و ماموریتش همچنان پابرجاست، بابک پیریزاده جانباز 70 درصد لرستانی و خنثی کننده بیش از 7 هزار مین به گفته خودش از آن چک برگشتیهایی بوده که لحظاتی پس از مجروحیت طعم شیرین شهادت را نوشیده و پس از سیری کوتاه، دوباره به حیات مادی بازگشته است.
«سال 47 در خانوادهای مذهبی و شلوغ به دنیا آمدم، با اینکه پدرم ارتشی بود، اما به دلیل هزینههای زیاد زندگی از همان کودکی من و برادرانم تابستانها به جای بازی در کوچه پس کوچهها با دوستانمان، کمک خرج پدر میشدیم و به قولی نانآورهای کوچک خانواده شده بودیم.
دوران کودکی و نوجوانیام به همین طریق گذشت تا اینکه انقلاب شد و مدت زمان کوتاهی پس از آن، زمزمههای اعزام به جبهه در گوش شهر پیچید، دوستانم یک به یک خداحافظی کرده و راهی مناطق عملیاتی میشدند، با حس غیرت و وطنپرستی که داشتم برایم جاماندن از رفقا سخت بود، برای همین در بحبوحه جنگ تصمیم به رفتن گرفتم.
خانوادهام مخالفتی نداشتند، از طرفی مایل بودم به شکل سازماندهی شدهای به جبهه اعزام شوم، از اینرو به ارتش رفته و زمستان سال 66 به استخدام این مجموعه درآمدم، بسته به نیاز آن زمان ارتش، در بخش مهندسی به کار گرفته شدم و عید 67 برای نخستینبار در منطقه عملیاتی حضور پیدا کردم».
چک برگشتی بودم
جنگ مهندسی را به مراتب سختتر از جنگ پیاده میداند، چرا که بایستی نیروهای مهندسی از قبل در مناطق شناسایی حضور مییافتند و با خنثی کردن مینهای کاشته شده و تلههای انفجاری، مجاری و کانالها را برای عملیات پیشرو پاکسازی میکردند، به همین جهت است که به عقیده پیریزاده، تعداد شهدای این دسته کمتر از شهدای جنگ پیاده نظام نبوده است.
«در جبهه صدایم میزدند مرد آهنی، از بس با مین و ابزارهای جنگی سر و کار داشتم، کمتر حادثهای برایم اتفاق میافتاد و اغلب به جای انفجار، تلهها را خنثی میکردم، چندین ماموریت به همین طریق گذشت تا اینکه آتشبس اعلام شد، با پذیرش قطعنامه کار بخش مهندسی بیشتر شد.
حالا میادین مین ناشناخته بسیاری باید شناسایی و پاکسازی میشد، زمینهای کشاورزی آلوده به ابزارهای جنگی باید آماده کشت و تحویل کشاورز میشد، ضمن اینکه شیطنتهای منافقان نیز پس از جنگ بالا گرفت و بارها در مسیرهای مختلف تلههای انفجاری کار گذاشته میشد».
مردِ آهنی اما اینبار از تله انفجاری دشمن جان سالم به در نمیبرد و در چشم بر همزدنی چنان به دلیل شدت انفجار به پائین پل پرتاب میشود که پس از لحظاتی روح از جانش جدا شده و شهید میشود.
لحظه شیرین شهادت
«خوب یادم میآید، روز جمعه بیستویکم خرداد سال 72 مصادف با روز انتخابات ریاستجمهوری بود و تازه برگه مرخصی را گرفته و میخواستم به دیدن زن و بچهام بیایم که بیسیم زدند منافقین در مسیر عبور خودروهای حامل صندوق رای چند تله انفجاری کار گذاشتهاند و بایستی سریع خنثی شوند.
بلافاصله پس از شنیدن خبر، عازم منطقه شدیم، چهار تله کار گذاشته شده بود که اولی به دلیل عدم اطلاع راننده منفجر شده و مابقی دست نخورده مانده بودند، دومی و سومی را خنثی کردیم و برای خنثی کردن آخرین تله کمی جلوتر و روی پل رفتیم.
تله کمی پیچیده بود و چون روی پل قرار داشت امکان منفجر کردن آن وجود نداشت، برای همین قصد خنثی کردنش را کردیم که در یک لحظه تله منفجر شد و به سمت پائین پرتاب شدم.
چشمانم را باز کردم، بدجور سوخته بودم و چند جای بدنم را ترکشها سوراخ کرده بودند، چند متری سقوط کرده بودم و صدای مردم را آن بالا میشنیدم که داد میزدند آقا زندهای؟
سوار آمبولانسم کردند و همکارانم به دلیل احساس درد شدید و سوختگی بالا با بیسیم از هلیکوپتر برای اعزام به بیمارستان کرمانشاه درخواست فرود داشتنند.
لحظاتی بعد دیگر چیزی متوجه نشدم، سر و صدایی نبود، اثری از درد دیده نمیشد و حس میکردم از آمبولانس خارج میشوم، به سرعت به سوی آسمان میرفتم و در این بین آرامش عجیبی من را احاطه کرده بود، لحظهای فراموش نشدنی که با مرور زمان برایم کمرنگ نشده است.
نبضش نمیزند، علائم حیاتی را ندارد، به گمانم شهید شده است؛ اینها حرفهای پرستار بالای سرم بود که مدام بالای سرم تکرار میکرد، اما من میشنیدم ولی قادر به جواب دادن نبودم، در حین اینکه از آسمان خودم را در آمبولانس میدیدم به خدا گفتم نه، من خیلی کار دارم، وقت رفتن نیست، خیلی از مینها هنوز خنثی نشده و باید مناطق زیادی را پاکسازی کنم، این جملات را گفتم و احساس کردم باز دردم شروع شده، آری؛ دوباره به آمبولانس برگشته بودم و با دستم به پرستار اشاره کردم که حرفهایشان را میشنوم.
به بیمارستان جهت درمان منتقل شدم، پزشکان هر دو دستهایم را به دلیل شدت جراحت قطع و چشمانم را تخلیه کردند، پذیرش قطع دستها برایم آسان بود اما ندیدن دنیا را برایم تلخ کرد، بهگونهای که وقتی سردار شهید صیاد شیرازی بر بالینم حاضر شد تنها یک جمله از من شنید؛ چشمانم را برگردانید که گفتند: بدون چشم هم میتوان رزمنده بود.
کمکم به کمک رفقا و خانواده پذیرش شرایط جدید برایم آسانتر شد، تیر آخر را فرمانده وقت ارتش زد که از من درخواست کرد جهت روحیهبخشی به همرزمان و سربازان در مراسم صبحگاهی حاضر شده و ماجرا را برایشان شرح دهم، این یعنی من هنوز میتوانم با همین جسم تکهتکه شده، امید را در دل دیگران زنده کنم و آنها را مصمم به تحقق اهداف انقلاب سازم».
رزمنده ماندن امروز دشوارتر است
معتقد است جنگ فیزیکی هشت ساله دفاع مقدس در برابر جنگ نرم امروز قطره کوچکی بیش نیست، چرا که در دفاع مقدس یک طرف نیروی دشمن مشاهده میشد و پشت سر نیروی خودی، از طرفی جهت آتش دشمن مشخص بود، اما امروز دشمنان درصدد جنگ تمام عیار از هر نظر هستند، با تحریم خواهان تنگ کردن محاصره اقتصادی و با تبلیغات رسانهای و جنگ روانی خواستار فروپاشی نظام خانوادهاند.
«32 سال پیش آخرین تانکهای دشمن را زدیم، گمان کردیم جنگ تمام شده است، اما امروز شاهد هستیم که طی این همه سال آمریکا و ایادی دست نشانده روش جنگی را تغییر داده و در عرصههای مختلف ورود کردهاند و به واقع جنگیدن در حال حاضر دشوار شده و رزمنده ماندن بسی دشوارتر.
هدف امروز دیگر در درجه نخست تصرف خاک نیست، بلکه فروپاشی نظام خانواده و گرفتن ایدئولوژی از جوانان این مرزوبوم، دشمن سرمایهدار مخالف استقلال و داشتن اندیشه است و از اینرو تلاش دارد دیگر کشورها را تحت سلطه خود برده و منابع آنها را غارت کند.
دشمن امروز نه تنها روبهرو، بلکه از همه جهات وارد شده، خودی و غیرخودی ندارد، طی این سالها ثابت شده که برخی ضربهها از افراد نفوذی در داخل بسیار عمیقتر از دشمن خارجی بوده و بنابراین بایستی در برابر این حجم از حمله آمادگی بسیاری از نظر روانی و اطلاعاتی داشت.
میدانداری امامین انقلاب در جنگ نظامی و فرهنگی
نقش رهبری امام خمینی(ره) را در پیروزی و فتحهای جنگ تحمیلی بسیار کلیدی و امیدبخش میداند، بر این باور است که ناممکنهای بسیاری در شب و روزهای عملیات به نفس مسیحایی امام راحل و فرماندهی مدبرانه ایشان ممکن و منجر به موفقیت رزمندگان شد، امروز نیز نقش مقام معظم رهبری را در آگاهیبخشی جامعه و تبیین شاخصههای جنگی دشمن تعیینکننده دانسته و از همه آحاد ملت به ویژه مسوولان درخواست میکند که فرمایشات معظماله را به گوش جان سپرده و سرلوحه کار و زندگی خود قرار دهند.
رهبر معظم انقلاب با بصیرتهایی که داشته، با اطلاعبخشیهای بهموقع به مسوولان و دلگرمیهای امیدوارانه به مردم 32 سال است که انقلاب را زنده و پیا نگه داشتهاند، معظماله بارها بر ایستادگی و مقاومت تاکید و آن را عامل اقتدار و صلابت ملت ایران عنوان کردهاند، همچنان که طی این سالها پیروزیهای ارزشمندی ولو بزرگتر از زمان جنگ را تجربه کردهایم.
این عقبنشینیهای پیوسته دشمن و منزوی شدن استکبارجهانی نشان از راه درست انقلاب طی این چهل سال دارد، کشور امروز نیازمند مدیریت جهادی مسوولان است، همچنانکه فرماندهان جنگ با کمترین امکانات، توانستند موفقیتهای بزرگی رقم زده و یک ذره از خاک مقدس کشور را به بیگانه ندهند.
به دور از انصاف است که ملتی با این پشتوانه غنی فرهنگی و ایستادگی جانانه در برابر حملههای متعدد دشمن، از سوی مدیران داخلی مورد کملطفی قرار گیرند.
زمان جنگ فرمانده با نیروی سرباز هیچ تفاوتی نداشت، فرمان بروید نبود و تنها برویم را همه میشنیدند، اما امروز مسوولان از مردم فاصله زیادی گرفته و گویی درکی از مشکلات آنها ندارند، حال اینکه به پشتوانه مررم این نظام و انقلاب پابرجا مانده، همچنانکه امام راحل فرمودند "به دستاندکاران توصیه مینمایم که قدر این ملت را بدانید و در خدمتگزاری به آنان خصوصا مستضعفان و محرومان که نور چشمان ما و اولیای نعم همه هستند و جمهوری اسلامی رهاورد آنان و با فداکاری آنان تحقق پیدا کرد و بقای آن نیز مرهون خدمات آنان است، فروگذار نکنید".
گفتوگو از پریسا قربانی نژاد
انتهای پیام/خ