قلمرو و معانی عقل در نگاه شمس تبریزی
دانشیار دانشگاه زنجان و پژوهشگر ادبیات فارسی گفت: عقل در نگاه شمس دو معنی دارد، گاهی منظورش عقل درون دینی و گاهی مرادش خارج و فارغ از دین و مذهب خاصی است.

ایسنا/خراسان رضوی دانشیار دانشگاه زنجان و پژوهشگر ادبیات فارسی گفت: عقل در نگاه شمس دو معنی دارد، گاهی منظورش عقل درون دینی و گاهی مرادش خارج و فارغ از دین و مذهب خاصی است.
دکتر مهدی محبتی در نشست مجازی بزرگداشت مولوی به همت انجمن ترویج زبان و ادب فارسی در خراسان در خصوص قلمرو معنای عقل در نگاه شمس تبریزی اظهار کرد: عقل در نگاه شمس دو معنی دارد، گاهی منظورش عقل درون دینی و گاهی مرادش خارج و فارغ از دین و مذهب خاصی است.
او بر همین اساس، جهان و کسانی که عاقل محسوب میشوند را تقسیم بندی میکند.
عقل مفهومی متنازع فیه است، یعنی از همان ابتدا درموردش حرف و حدیث ایجاد میشود.
اینکه ما وقتی میگوییم عقل، کدام عقل مراد ماست و تعریف ما از عقل چیست؟، گاهی مراد عقل مقید است، برای مثال عقلی که در دین است یا خارج از دین است، عقلی که در فلسفه است یا خارج از فلسفه است؟
آیا ما میتوانیم عقل مقید را به جایی برسانیم که عقل مطلق شود و هیچ چهارچوبی آن را مقید نکند؟
وی بیان کرد: به قول آیزایا برلین ما یک «از» داریم و یک «در»، برای مثال «آزادی از قانون یا آزادی در قانون»، «آزادی از مذهب و خانواده یا آزادی در مذهب و خانواده»، این دو خیلی مهم است که منظورمان از کلمه را روشن کنیم.
گاهی مراد ما از عقل، عقلی درون دینی است و با آن خدا پرستش و ستایش میشود اما گاهی در فلسفه یونان سخن از عقل به میان میآید که خدا با آن ستایش و پرستش نمیشود.
این پژوهشگر ادبیات عنوان کرد: شمس تبریزی علی رغم آنچه که در ظاهر نشان میدهد فلسفه ستیز است، خودش مرام فلسفی دارد.
فیلسوف نیست اما متفکر است و بین این دو تفاوت ژرفی وجود دارد، چه بسا کسی اصطلاحات و الفاظ فلسفی را بلد است اما متفکر نیست.
عقل در نگاه شمس دو معنی دارد، گاهی منظورش عقل درون دینی و گاهی مرادش خارج و فارغ از دین و مذهب خاصی است.
او بر همین متراژ، جهان و کسانی را که عاقل محسوب میشوند تقسیم بندی میکند.
وی خاطرنشان کرد: از نظر شمس، عقل انسان با تمام قدرتی که دارد قادر به تبیین جهان نیست، مگر در حالت مقید، برای مثال میگوید که بوعلی سینا نیمه فلسفی است و افلاطون دارای فلسفه کامل است.
بوعلی به این دلیل نیمه فلسفی است که میگوید عقل هنوز نمیتواند یک تعریف مستقل از هستی به ما ارائه دهد، اما افلاطون میگوید جهان محسوس نمیتواند اصالت داشته باشد.
البته ما با حرف افلاطون دچار چالش هستیم.
محبتی ادامه داد: بزرگترین چالشی که شمس در حوزه عقل، با عقل دارد این است که عقل به ما هو عقل، قادر به تبیین جهان نیست و جنگ عظیمی را با همه افرادی که مقلدانه حرفهای فلاسفه یونان را تکرار میکنند به راه میاندازد.
بر همین مبنا تمام فلاسفهای که در عصر خود نام و جایگاه دارند را طبقه بندی میکند و با آن ها وارد چالش میشود که میتوان به افلاطون، ارسطو، فارابی، ابن سینا، سهروردی و فخر رازی اشاره کرد.
این استاد دانشگاه تشریح کرد: یکی از مهم ترین هدیههایی که شمس به ما داده، این بوده که در داخل تمدن اسلامی نمیتوانیم از عقل مطلق حرف بزنیم و این هدیه بزرگی است.
تمام حرفهای ما در درون دایره فرهنگ و تمدن اسلامی به عقل مقید برمیگردد.
وی عنوان کرد: شهاب الدین سهرودی را یک فیسلوف نوآور و نام آشنا میدانیم که صاحب حکمت الاشراق است، اما شمس تبریزی در مورد او میگوید که علم سهرودی از عقل او بیشتر بوده و غالبا امکان تحمل مسائلی که مطرح میکرد را نداشت.
ادعای دیگری را نیز میکند و میگوید چون علم او بیشتر از عقلش بود میخواست حکومت زمان خود را به دو وسیله سرنگون کند و آنها برداشتن امتیازات مالی و در واقع اشتراک کردن مال و اشتراک کردن زن بوده است و او قصد داشت که به نام خود اسکناس چاپ کند.
محبتی افزود: شمس میگوید کارهای او کاملا جنبه سیاسی فرهنگی دارد اما چون عقلش به قدرت کافی نرسیده خود را نابود میکند، اما شاید ما با حرف شمس موافق نباشیم و بگوییم که سهرودی خیلی هم انسان عاقلی بوده است.
شمس در مورد افراد دیگری میگوید که عقل و علمشان زیاد است اما دل سوختگی ندارند.
در ادامه میگوید که عقل بالاتر از علم است و دل سوختگی بالاتر از عقل است.
این پژوهشگر ادبیات فارسی با بیان حکایتی افزود: بوعلی سینا شاگردی به نام بهمنیار داشت و گفته شده که ۲۰ سال با بوعلی بوده است، روزی بهمنیار به بوعلی میگوید که تو با قدرت و طرفداران بسیار چرا ادعای پیغمبری نمیکنی و بوعلی چیزی نمیگوید تا اینکه شبی سرد و زمستانی بوعلی که در زیر کرسی خوابیده بوده به بهمنیار میگوید که آب برایش بیاورد و خوابش میبرد، ساعتی بعد بیدار میشود و حرفش را تکرار میکند و دوباره نیز این اتفاق تکرار میشود؛ اما بهمنیار آب برای او نمیآورد، در آن بین صدای اذان بلند میشود و بوعلی به بهمنیار میگوید که چندسال است که به من میگویی ادعای پیغمبری کن اما اکنون به حرف من گوش نمیدهی و با اینکه سه بار گفتم برایم آب بیاوری هنوز نیاوردهای، در حالی که ۴۰۰ سال از وفات پیغمبر گذشته و کسی موذن را مجبور نکرده، او بر سر مناره میرود و اذان میگوید و این است فرق فیلسوف با پیامبر که نشان از قدرت عشق بر عقل میدهد.
انتهای پیام