گذری بر علل شکلگیری نبرد صفین/ چرا معاویه به دنبال سیاست منهای دین بود؟
خاندان منحوس ابوسفیان نشان دادند همواره به دنبال حکومتیاند که دین در جامعه جلوهای نداشته باشد؛ چرا که آموزههای دین اسلام بود که آنها را از اریکهی قدرت به زیر کشید و دست آنها را برای چپاول بیتالمال کوتاه کرد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، امروز اول ماه صفر و سالگرد نبرد صفین است.
به این مناسبت گذری بر علل شکلگیری این نبرد و برخی سیاستهای نهفته در سردمداران آن خواهیم داشت.
در زمان حکومت امیرالمؤمنین(ع) سه دسته از کوردلان با نامهای "ناکثین" "قاسطین" و "مارقین" مقابل حضرت صف بستند و زمینه سه نبرد بزرگ در جهان اسلام را پدید آوردند.
نبرد قاسطین (منحرفان از حق) یکی از سختترین فتنههای تاریخ حکومت آن حضرت بود که طی آن معاویه به تقابل با حضرت برخاست.
قاسط از ریشه «قسط» به دو معنای «عدل» و «عُدول یا بازگشت» است.
عدول به معنای انحراف از حق است.
در واقع اگر «قسط» در باب افعال به کار رود، به معنای عدل است، اما وقتی که قَسَط یقسِط گفته شود، ضدّ آن است، یعنی ظلم و جور.
(رهبر انقلاب، نماز جمعه 1377/10/18) خداوند نیز در آیه 15 سوره جن به این معنا اشاره میکند و میفرماید: «وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا؛ اما منحرفان، هیزم جهنم خواهند بود.»
حضرت درباره ماهیت این سه گروه در خطبهای معروف به شقشقیه فرمودند: «اما هنگامى که بهپاخاستم و زمام خلافت را به دست گرفتم، جمعى پیمان خود را شکستند (ناکثین یا عهدشکنان)، گروهى سر از طاعتم باز زدند و از دین بیرون رفتند (مارقین یا خوارج) و دستهاى دیگر براى ریاست و مقام از اطاعت حقّ سرپیچیدند (قاسطین یا ستمگران شام و اصحاب معاویه) گویا نشنیده بودند که خداوند مىفرماید: «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ؛ سراى آخرت را براى افرادى برگزیدهام که خواهان فساد در روى زمین و سرکشى نباشند و عاقبت نیک، از آن پرهیزگاران است» (القصص: 83) به خدا سوگند که خوب شنیده بودند و خوب آن را حفظ داشتند، اما زرق و برق دنیا چشمشان را خیره کرده و جواهراتش ایشان را فریفته بود.»
اما قاسطین همان اصحاب معاویه هستند که در نبردی موسوم به صفین در برابر امیرالمؤمنین (ع) صفآرایی کردند.
ماجرا از سالها قبل یعنی از زمان دوستی ابوسفیان با سه حاکم اسلامی یعنی ابوبکر، عمر و عثمان آغاز میشود.
او که مطرود جامعهی اسلامی بود، اما از طرفی سودای قدرت در سر داشت، سیاست خود را بر مصالحه با این سه حاکم اسلامی قرار داد.
آن حکام که از تهدید احتمالیِ ابوسفیان بیم داشتند، پیشنهاد او را پذیرفتند.
از آن زمان بود که ابوسفیان شروع به امتیازخواهی و رانتخواری کرد و برای فرزندان خود امتیازاتی گرفت؛ از جمله آنکه پیشنهاد داد فرزندش یزید بن ابیسفیان حاکم شام شود.
عمر بن خطّاب، یزید را در حکمرانی دمشق ابقا کرد و فلسطین و نواحی اطراف آن را بر قلمرو وی افزود.
پس از آنکه طی ماجرایی یزید به درک واصل شد، این بار ابوسفیان فرزند دیگرش معاویه را پیشنهاد داد که مورد موافقت قرار گرفت.
نکته عجیب اینجاست که دشمنی ابوسفیان با پیامبر برای همگان آشکار بود به گونهای که او همراه با فرزندش معاویه در نبردهای بدر، خندق و چند جنگ دیگر بر ضد پیامبر اسلام جنگید.
ابوسفیان برای فرزندانش از رانت بهره گرفت
بنابراین ابوسفیان در پی یک معامله سیاسی، زمینه حکومت 17 ساله معاویه را بر شامات فراهم آورد و این تا زمان حکومت امیرالمؤمنین (ع) ادامه داشت.
در زمان عثمان و پس از قتل او، این بار معاویه هوس خلافت در سر داشت.
از این رو، برای به دست گرفتن برگهای برنده سیاسی اجتماعی حکومت، راضی به کشته شدن عثمان شد و خود عمداً به یاری عثمان در شکستن حلقه محاصره وی نشتافت تا با قتل وی، معاویه مسئول اصلی قتل عثمان را امیرالمؤمنین (ع) معرفی کند.
اما در زمان حکومت امیرالمؤمنین (ع) معاویه به دلیل اعمال مفسدانه خود و چپاول حقوق مردم، احتمال میداد که حضرت وی را از حکومت شام برکنار کند همچنان که امام (ع) که با سیاستهای مکارانه و دنیاطلبانه معاویه آشنا بود، به هیچ وجه راضی به حکومت معاویه نبود.
ایشان در این باره فرمودند: «من حاضر نیستم حتی دو روز معاویه را به کار گمارم؛ به خداوند سوگند به جهت مصلحت دنیایم، فساد در دینم را نمیپذیریم».
(مروج الذهب، ج 2، ص 364) لذا معاویه بیشترین کینه را از امام علیهالسلام به دل داشت.
ضمن آنکه امیرالمؤمنین (ع) در جنگ بدر برادرش حنظله و داییاش «ولید بن عقبه» را به هلاکت رسانده بود و در کشتن جدش عتبه یا عمویش شیبه مشارکت داشت.
(ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 338)
معاویه که شرایط را اینگونه دید، به بهانهٔ کشته شدن عثمان و انتقام خون او، وارد جنگ با امیرالمؤمنین شد.
مردم شام با او بیعت کردند و علیه امیرالمؤمنین همداستان شدند.
سرانجام جنگ صفین درگرفت.
در این جنگ شکست نخست به معاویه افتاد، اما با مکر عمرو بن عاص از این شکست گریختند و در نهایت کار به حکمیت ختم شد.
به طور کلی آنچه که باعث شد قاسطین جزو مهمترین دشمنان امیرالمؤمنین شناخته شوند، خصلتهای ناپسند و شومی بود که در پوست و گوشت و استخوان آنان نهادینه شده بود طوری که گوش آنان به شنیدن ندای حق ناشنوا بود و دنیاپرستی چشم آنان را کور کرده بود؛ این امر برای خاندانی که از ابتدا با پیامبر و خاندان ایشان سر جنگ داشتند، طبیعی است و بیش از این توقعی نیست.
اما آن عده که به هواخواهی معاویه شتافتند به طور کلی دارای دو ویژگی بودند:
نفاق و حکومت منهای دین
یکی از مهمترین ویژگیهای قاسطین سیاستزدگی، تقلب و نفاق بود.
آنها با هر حیله و نیرنگی میکوشیدند تا حکومت مسلمین را در دست بگیرند.
تطمیع سستعنصران لشکر امیرالمؤمنین (ع) و تهدید آنان همواره دو ابزار مهم معاویه برای ضربه زدن به حکومت علوی بود.
این خاندان همواره نشان دادند به دنبال حکومتی هستند که دین در جامعه جلوهای نداشته باشد؛ چرا که آموزههای دین اسلام بود که آنها را از اریکهی قدرت به زیر کشید و دست آنها را برای چپاول بیتالمال کوتاه کرد.
اشرافیت و دنیاپرستی
امیرالمؤمنین در خطبه شقشقیه پس از آنکه از این سه دسته دشمن اسلام یاد میکنند، به این ویژگی مشترک اشاره میکنند و میفرمایند: «آرى به خدا سوگند که خوب شنیده بودند و خوب آن را حفظ داشتند، اما زرق و برق دنیا چشمشان را خیره کرده و جواهراتش ایشان را فریفته بود.»
انتهایپیام/