خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

سه شنبه، 23 اردیبهشت 1404
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

ماجرای شهادت حضرت عباس به روایت رهبر انقلاب

مشرق | فرهنگی و هنری، فرهنگی و هنری، برگزیده | شنبه، 08 شهریور 1399 - 09:27
پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR روایتی از ماجرای شهادت حضرت اباالفضل العباس علیه‌السلام به روایت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در نماز جمعه تهران در تاریخ ۲۶ فروردین ۷۹ را منتشر کرده است.
آب،اباالفضل،حسين،امام،حضرت،العباس،فرات،برادر،نقل،ياد،لبهاي

به گزارش مشرق، پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR روایتی از ماجرای شهادت حضرت اباالفضل العباس علیه‌السلام به روایت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در نماز جمعه تهران در تاریخ ۲۶ فروردین ۷۹ را منتشر کرده است.
متن بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای پیرامون شهادت حضرت اباالفضل العباس(ع) بدین شرح است:
وفاداری حضرت اباالفضل العباس هم از همه جا بیشتر در همین قضیه‌ی وارد شدن در شریعه‌ی فرات و ننوشیدن آب است.
البته نقل معروفی در همه‌ی دهانها است که امام حسین علیه‌السلام حضرت اباالفضل را برای آوردن آب فرستاد.
اما آنچه که من در نقلهای معتبر - مثل «ارشاد» مفید و «لهوف» ابن‌طاووس - دیدم، اندکی با این نقل تفاوت دارد.
که شاید اهمیت حادثه را هم بیشتر می‌کند.
در این کتابهای معتبر این‌طور نقل شده است که در آن لحظات و ساعت آخر، آن‌قدر بر این بچه‌ها و کودکان، بر این دختران صغیر و بر اهل حرم تشنگی فشار آورد که خود امام حسین و اباالفضل با هم به طلب آب رفتند.
اباالفضل تنها نرفت؛ خود امام حسین هم با اباالفضل حرکت کرد و به طرف همان شریعه‌ی فرات - شعبه‌ای از نهر فرات که در منطقه بود - رفتند، بلکه بتوانند آبی بیاورند.
این دو برادر شجاع و قوی‌پنجه، پشت به پشت هم در میدان جنگ جنگیدند.
یکی امام حسین در سن نزدیک به شصت سالگی است، اما از لحاظ قدرت و شجاعت جزو نام‌آوران بی‌نظیر است.
دیگری هم برادر جوان سی‌وچند ساله‌اش اباالفضل العباس است، با آن خصوصیاتی که همه او را شناخته‌اند.
این دو برادر، دوش به دوش هم، گاهی پشت به پشت هم، در وسط دریای دشمن، صف لشکر را می‌شکافند.
برای این‌که خودشان را به آب فرات برسانند، بلکه بتوانند آبی بیاورند.
در اثنای این جنگِ سخت است که ناگهان امام حسین احساس می‌کند دشمن بین او و برادرش عباس فاصله انداخته است.
در همین حیص و بیص است که اباالفضل به آب نزدیکتر شده و خودش را به لب آب می‌رساند.
آن‌طور که نقل می‌کنند، او مشک آب را پر می‌کند که برای خیمه‌ها ببرد.
در این‌جا هر انسانی به خود حق می‌دهد که یک مشت آب هم به لبهای تشنه‌ی خودش برساند؛ اما او در این‌جا وفاداری خویش را نشان داد.
اباالفضل العباس وقتی که آب را برداشت، تا چشمش به آب افتاد، «فذکر عطش الحسین»؛ به یاد لبهای تشنه‌ی امام حسین، شاید به یاد فریادهای العطش دختران و کودکان، شاید به یاد گریه‌ی عطشناک علی‌اصغر افتاد و دلش نیامد که آب را بنوشد.
آب را روی آب ریخت و بیرون آمد.
در این بیرون آمدن است که آن حوادث رخ می‌دهد و امام حسین علیه‌السلام ناگهان صدای برادر را می‌شنود که از وسط لشکر فریاد زد: «یا اخا ادرک اخاک».