روایتی عینی از رقابت داوطلبان کنکور تجربی در دانشگاه فردوسی مشهد
روز گذشته، ۳۱ مردادماه بالاخره بزرگترین گروه کنکوریها که شامل داوطلبان گروه تجربی میشد برای رقابت به حوزههای امتحانی رفتند.

ایسنا/خراسان رضوی روز گذشته، ۳۱ مردادماه بالاخره بزرگترین گروه کنکوریها که شامل داوطلبان گروه تجربی میشد برای رقابت به حوزههای امتحانی رفتند.
ساعت ۷:۳۰ دقیقه صبح
از میدان آزادی تا درب کلانتری دانشگاه فردوسی ترافیک روانی است و ماشینها یکی یکی وارد دانشگاه میشوند.
برخی از داوطلبان پیاده به سمت محل برگزاری آزمون میروند.
در مسیر درب کلانتری تا میدان علوم، ماشینها دوبله پارک کردهاند.
مقابل دانشکده علوم دانشگاه از تاکسی پیاده میشوم و به سمت درب ورودی میروم.
به دور و برم نگاهی میاندازم و مادران و پدران نگرانی را میبینم که در فضای سبز و صندلیهای این دانشکده نشسته اند و از چهرهشان معلوم است که از یک ساعتی قبل یا حتی بیشتر به محل برگزاری آمدهاند.
سکو دانشگاه با نوار زرد و صندلیهای دستهدار به هم پیوسته مسدود شده است و در انتهای سکو صندلیها به صورت افقی گذاشته شدهاند.
در فاصله حدود دو متری تا دیوار دانشکده، پرده مخمل آبی رنگی از دو طرف به صورت دالان برای بازرسی بدنی کشیده شده است.
کنکوریها از پلههای سمت چپ دانشکده علوم وارد میشوند.
یک مراقب سلامت بر روی سکو است تا داوطلبان را با رعایت فاصله اجتماعی، منظم نگه دارد.
داوطلبها با فاصله روی صندلیهای دستهدار نشستهاند، یکی یکی به پرده میرسند و بعد از یک مکث کوتاه وارد دانشکده میشوند و یک پسر جوان حدود ۲۰ ساله با یک ماسک سه لایه جراحی و لباس انتظامات، روی سکو راه میرود.
ساعت ۸:۱۵ دقیقه صبح
دیگر هیچ داوطلبی روی سکو منتظر نیست.
پسر جوان انتظامات با خیال راحت ماسک را پایین آورده و روی صندلیهای سکو نشسته و پاهایش را دراز کرده است و میداندکه تا چند ساعت آینده کاری ندارد.
حالا دیگر آفتاب تمام دانشکده را تحت پوشش خود قرار داده است.
با این حال باز هم خانوادهها همچنان روی چمنها، برخی روی نیمکتها، ایستگاه اتوبوس و لب جدول نشستهاند.
ساعت ۹:۱۰ دقیقه صبح
بالاخره ورودم به داخل دانشکده ممکن میشود.
به راهرو سهراهی میرسم.
روبروی درب ورودی یک تابلو اعلانات برای راهنمایی صندلی داوطلبان است.
انتهای راهرو ورودی، درب شیشهای بزرگی است و نور آنجا مرا به سمت خودش میکشاند و به سمتش میروم.
آنقدر فضایش بزرگ است که شاید حدود ۱۰۰ نفر داوطلب میتوانستند در این فضا کنکور بدهند.
با صدای نگهبان، حواسم جمع میشود و به سمت نگهبانی میروم.
من نیز مانند داوطلبانی که گوشی همراه، ساعت هوشمند، دستبند هوشمند و انگشتر هوشمند خود را تحویل دادهاند، وسایلم را تحویل میدهم.
با مسئولان برگزاری به انتهای راهرو سمت چپ میروم.
از پلهها پایین میروم.
پس از گذشت دو پاگرد به زیر زمین دانشکده میرسم.
داوطلبان خانم تجربی روی صندلیهای سالن نشستهاند.
یک میز در ابتدای این زیرزمین است که مراقبی با لباس آبی، شیلد و ماسک پشت آن نشسته است.
فاصله صندلیها حدود یک متر و ۸۰سانت است.
برخی از داوطلبان نیامدهاند و فاصلهها با فرد دیگر دوبرابر شده است.
صدای شاتر دوربینها و حضور ما باعث اذیت داوطلبان شده است.
برای ورود به سالن مطالعه خواهران، سه پله دیگر پایین میروم.
به محض ورود به سالن مطالعه، گرمای سالن به صورتم میخورد.
دو مراقب خانم که فرم اداری به تن کرده اند و شیلد و ماسک سه لایه روی صورتشان است، به طرفم میآیند و توضیح میدهم که خبرنگار هستم و هماهنگیها انجام شده است.
هر داوطلب روی یکی از میزهای سالن مطالعه نشسته است و با دقت تلاش چندسالهشان را در این چند ساعت روی کاغذ پاسخنامه پیاده میکنند.
با یک حساب سرانگشتی، متوجه میشوم که در این سالن حدود ۵۰ داوطلب درحال آزمون دادن هستند.
دو داوطلبی که در گوشه سالن مطالعه هستند برای تمرکز بیشتر ماسک خود را برداشتهاند.
از درب سالن مطالعه خارج میشوم و به سمت درب خروجی دانشکده میروم.
در مسیر خروجی دانشکده، رئیس دانشکده علوم رو به من میگوید: «۵۰۰ داوطلب خانم تجربی نظام جدید در چهار کلاس و ۱۲ سالن دانشکده علوم حضور دارند.
در این دانشکده سه اتاق ایزوله برای داوطلبان مشکوک به کرونا در نظر گرفته شده و هر اتاق مخصوص یک نفر است».
از نگهبانی وسایلم را تحویل میگیرم و با مسئول هماهنگ کننده به سمت دانشکده علوم ورزشی میرویم.
در مسیر خانوادههای زیادی را میبینم که یک زیرانداز روی چمنها انداختهاند و صبحانه میخورند.
به پارکینگ دانشکده علوم ورزشی میرسیم.
پارکینگ از تجمع خانوادههای داوطلبان، جای سوزن انداختن ندارد.
روی زمین و پلههای دانشکده مادران و پدران نشستهاند و برخی از آنها تسبیح و قرآن به دست گرفتهاند و بعضیها از روی گوشیهای موبایل مشغول دعا و مناجات هستند.
هشت پله را بالا میروم تا به سکو و درب ورودی دانشکده برسم.
انتهای سالن فضایی پر از گل و پاسیومانند دارد.
به طبقه اول میرسم.
داوطلبان آقا تجربی در سالن طبقه اول مشغول آزمون دادن هستند.
از پلهها بالا میروم و در طبقه دوم به سالن عریض و طویلی میرسم که سهراه دارد.
به سمت کلاسهای سالن سمت راست میروم.
سالن با نور آفتابی که از پنجرههای باز سالن میتابد، روشن است.
وارد کلاس ۲۰۹ میشوم و صدای قژ قژ کفش اسپرتی حواسم را پرت میکند.
مراقبی با لباس آبی روشن در حال آمدن به سمت کلاس است.
به محض ورودش داوطلبان سرشان را بالا میگیرند و حالت صورتهایشان شکایتی از صدای کفش مراقب دارد.
این کلاس برعکس راهرو اصلی پنجرهای ندارد.
از کلاس بیرون میآیم و هرچه بیشتر به انتهای سالن میروم از فاصله صندلیها و نور سالن کاسته میشود.
به سمت راه پله میآیم.
فیلمبردار، خبرنگار و عکاسانی برای ثبت این کنکور تاریخی آمدهاند.
با احتیاط و بهآرامی از پلهها پایین میآیم، وسایلم را از نگهبانی تحویل میگیرم و خارج میشوم.
در محوطه دانشکده افراد بیشتری جمع شدهاند.
ساعت ۱۰ صبح
به میدان علوم میرسم.
بعضی از مادران در حال پیادهروی در مسیر ویژه دوچرخه دانشگاه هستند.
دور میدان و در ایستگاه اتوبوس چند ماشین با دربهای باز شده توقف کرده اند.
یکی از ماشینها برای نشنیدن صدای ساخت و ساز ساختمان پشت ایستگاه اتوبوس میدان علوم، صدای ضبطش را تا آخر بالا برده است و از غوغای جهان فارغ پشت فرمان نشسته و پاهایش را از ماشین درآورده و روی زمین گذاشته است.
از میدان علوم به سمت دانشکده الهیات میروم.
باز هم خانوادههایی که در چمن دانشگاه زیرانداز انداخته و روی آن دراز کشیده اند نظرم را جلب میکند.
همراهشان فلاسک و سبد پیک نیک آوردهاند.
این صحنه بیشتر سیزده بدر را در ذهنم تداعی میکند.
از میدانگاه جلوی درب اصلی دانشگاه تا ورودی دانشکده الهیات تراکتهای مختلفی روی زمین افتاده است.
روی یکی از نیمکتهای خالی جلوی دانشکده که آفتاب مستقیمی روی آن تابیده، مینشینم.
چمن و نیمکتهای سایهدار پر شده است.
اکثر آنها خانم هستند.
نگاهشان به درب دانشکده و در دستانشان مفاتیح است.
برخی از آنها سرگرم گوشیهای موبایل خود هستند.
خانمی میانسال با چشمهای درشت مشکی، صورت گرد که ماسک سه لایه آبی روی صورتش دارد، روی نیمکت کنار من نشسته است و پاهایش را از خستگی دراز کرده است.
به من نگاهی میاندازد و با لحنی آرام میگوید: «دخترم به من گفتن سوالات کنکور لو رفته.
راست میگن؟».
پاسخی برای سوالش ندارم.
گوشی موبایلم را در میآورم و در توییتر هشتگ کنکور تجربی را دنبال میکنم.
برخی از کاربران که ادعا میکنند داوطلب هستند، عکسهایی از سوالات کنکور تجربی۹۹ نظام قدیم و جدید گذاشتهاند.
برخی آدرس و عکس از کانالهای تلگرامی گذاشتهاند که عکس و کلید سوالات کنکور تجربی در آن است.
بعضی نیز کامنتهایی در این زمینه گذاشته اند.
برخی از کاربران از سختی سوالات شیمی کنکور تجربی نوشتهاند.
«شیمی کنکور تجربی واسه شخص آقای مندلیف هم قفله»، «این کنکور بود یا سوالای ورودی ناسا.
شیمی چرا باید نصفش مسئله باشه؟
رو چه حسابی؟»، « ولی خدایی سوال شیمی بود یا آزمون ورودی داروسازی اتریش؟!».
در کنارش خبرگزاریها مصاحبهای از سازمان سنجش گذاشتهاند که رئیس سازمان سنجش درباره افشا شدن سوالات کنکور در سرجلسه گفته است.
ساعت ۱۱:۴۵ دقیقه صبح
جای دوستانی که مدت زیادی همدیگر را ندیدهاند با خانوادهها روی نیمکتها عوض میشود و مشغول صحبت از کنکور و زندگی کرونا زده شان هستند.
از روی نیمکت جلوی دانشکده الهیات بلند میشوم به سمت دانشکده دندانپزشکی میروم.
حدود ۱۰۰ نفر از درب ورودی آمبولانس دانشکده تا نگهبانی درب دندانپزشکی ایستادهاند.
نوار زردی برای عدم ورود خانوادهها و تجمع آنها کشیده شده است.
خانوادهها با چشمهای نگران به درب دانشکده نگاه میکنند تا دختر یا پسرشان را ببینند.
دختر جوان لاغر اندامی که مقنعه و مانتو مشکی بر تن دارد و ماسک سهلایه سفیدش روی صورتش کج شده، دوان دوان به سمت مادرش که روی چمنها نشسته است میرود و بلند بلند گریه میکند.
هر لحظه بر جمعیت ایستاده در آنجا و پشت درب دندان دانشگاه اضافه میشود و از درب دندانپزشکی خارج میشوم.
پیادهرو وکیلآباد پارکینگ ماشینهایی است که اجازه عبور عابرپیاده را نمیدهند.
در جلوی درب اصلی دانشگاه پلاستیک دفترچه سوالات، ماسک، دستکش پلاستیکی و تراکت روی زمین افتاده است.
زنها و مردهایی که کارشان تراکت پخش کردن است، جلوی درب دانشگاه ایستادهاند.
بعضی از آنها اسم داوطلبها را برای مشاوره انتخاب رشته مینویسند.
حجم جمعیت در ایستگاههای اتوبوس مقابل درب دانشگاه و پیادهرو هر لحظه بیشتر میشود و مرا یاد روزهای بدون کرونا تنها با یک تفاوت که ۵۰ درصد صورتها نمایان است میاندازد.
انتهای پیام