تعطیل کردن دنیا: نگاهی به رابطه زهد اسلامی با کسب و کار اقتصادی
برخی معتقدند یکی از دلایل عقب ماندگی ملل اسلامی بیتوجهی آنان به دنیا و فعالیتهای اقتصادی و بازرگانی است. اینکه اسلام عامل این مسأله است یا مسلمانان چنین اند، همیشه محل بحث بوده است.

سالهاست که نخبگانی از مسلمانان بر این باورند که یکی از دلایل عقب ماندگی ملل اسلامی، بی توجهی آنان به دنیا و فعالیتهای اقتصادی و بازرگانی است.
اینکه آیا اسلام عامل این مسأله است یا خود مسلمانان چنین اند، همیشه محل بحث بوده است.
در واقع، برخی این مسأله را نتیجه آموزههای خود اسلام دانسته اند، و شماری آن را به عنوان یک انحراف در میان مسلمانان از آموزههای قرآن دانسته و گفته اند که دین اسلام، مروج کار و کسب و فعالیت اقتصادی است و این مسلمانان هستند که به دلایل مختلف به تصوف و انحطاط دنیوی ناشی از آن روی آورده اند.
یک مسأله دیگر هم محل اختلاف بوده است و آن این است که در میانه نظامهای اقتصادی بزرگ امروز دنیا، سرمایه داری و سوسیالیسم، اسلام، مردمان را به کدام یک از این دو تشویق کرده است؟
آیا اسلام، نظام سرمایه داری را پذیرفته است یا جانب سوسیالیسم را گرفته است.
هر دو نظر، طرفدارانی دارد و آنچه جالبتر است اینکه کسانی نوعی راه میانه را از اسلام به دست داده اند، اینکه در برخی از جهات اصول سرمایه داری و در مواردی سوسیالیسم، مورد توجه بوده است.
آنها میگویند باید از افراط و تفریط فاصله گرفت، چرا که اسلام نوعی اقتصاد میانه یا تعاونی را مورد توجه قرار داده است (اسلام مکتب واسطه).
در روزگار ما، کتاب «اقتصادنا» از محمدباقر صدر و آثار فراوان دیگر، و بویژه قانون اساسی جمهوری اسلامی چنین شیوهای را در پیش گرفته اند.
جالب است که در عمل همیشه اختلاف بین دو جناح چپ و راست [تا وقتی چپ نشانی از سوسیالیسم داشت، نه از وقتی که تمایل به لیبرالیسم پیدا کرد که آن وقت جای این دو تقریباً عوض شد] وجود داشته است.
به هر حال، تمایل به سوسیالیسم در سالهای پیش و دهه اول انقلاب و نشان دادن تمایل اسلام به آن سیستم آشکار است.
کتاب «اسلام و سرمایه داری» رودنسون (منتشر شده در سال ۱۳۵۸) نگاهی است به همین موضوع.
او اسلام را مشوق سرمایه داری میداند و معتقد است آنچه وبر درباره پروتستان گفته است، درباره اسلام هم صادق است.
اشکال از مسلمانان بوده که از این راه، دور افتاده اند.
مرحوم حمید عنایت مقالهای درباره این کتاب نوشته و خلاصه دیدگاههای رودنسون را گزارش کرده است.
مقاله بسیار خوب «دین و دنیا»، در کتاب «جهانی از خود بیگانه» (تهران، ۱۳۵۱، صص ۷۵ ۱۰۲) منتشر و خلاصهای از آن در مقدمه این کتاب هم که توسط محسن ثلاثی ترجمه شده، آمده است.
موضوع این است که اسلام رابطه خوبی با سرمایه داری داشته و اگر مسلمانان عقب افتاده اند، این مسأله ارتباطی با نظریات اسلام درباره دنیا و ثروت ندارد، بلکه به عوامل دیگری که به زندگی اجتماعی و سیاسی مسلمانان مربوط میشود، ربط دارد.
مرحوم عنایت، به خوبی مسأله را طرح کرده، نظر ماکس وبر را شرح داده، انتقادهای رودنسون را بر وی آورده و نکات خودش را نیز در لابلای آن از تأثیر دین در دیدگاههای بشر درج کرده است.
در پاسخ این سوال که «سنن و ارزشهای کهن، تا چه اندازه مسئول عقب ماندگی آنها بوده است، رودنسون می کوشد تا این سوال را به طور خاص در مورد اسلام پاسخ دهد، و جالب این است که پاسخ او اگرچه مسلمانان را محکوم میکند، اسلام را از این تهمت مبرا میدارد که مشوق درماندگی و نادانی و فقر در میان پیروان خود بوده است… اسلام به همان اندازۀ دین پروتستان، آموزنده تعقل و سخت کوشی و پاسدار شخصیت و شرف انسان و راهنمای او به اصلاح زندگی مادی، علاوه بر زندگی معنوی خویش است، و خلاصه همه شرایط ذهنی رشد سرمایه داری و ترقی مادی را در تعلیم اسلامی نیز میتوان یافت».
(جهانی از خود بیگانه، ص ۹۰).
یک رکن تحلیل ماکس وبر، جنبه عقلانیت پروتستان است که در کنار توجه به دنیا در تفسیر آنان، از تأثیر این مذهب در برآمدن سرمایه داری سخن میگوید.
رودنسون بحثی درباره توجه اسلام به عقل دارد و سپس به بحث مورد نظر ما، یعنی جنبه اقتصادی و توجه اسلام به دنیا و سرمایه داری میپردازد.
مرحوم عنایت خلاصهای از دیدگاههای رودنسون را درباره توجه اسلام به بازرگانی آورده است.
وی پس از آن مینویسد: «احتجاج های رودنسون روی هم رفته، منطقی است، جز اینکه گاه کارش به غلو میکشد، و میخواهد هر جنبه از تعالیم قرآنی و سنت اسلامی را مشوق سرمایه داری یا فعالیت اقتصادی به شیوه سرمایه داری (کاپیتالیسم) جلوه دهد» (همان، ص ۹۴).
به هر روی، این اصل مسلم است که دو محور تجارت و صناعت در هر تمدنی، از ارکان اصلی به شمار می آیند، اموری که مردم بدون آنها نمیتوانند زندگی اجتماعی خود را سامان دهند و اگر در آنها ورود جدی و کافی و درست داشته باشند، از منابع زندگی دنیایی به خوبی بهره مند خواهند بود.
اگر این اصل، یعنی تأثیر دیدگاههای دینی در زندگی اجتماعی و اقتصادی پذیرفته شده باشد، اکنون سوال این است: نقش باورهای دینی به طور خاص در امر تجارت و صناعت چیست؟
آیا وجود دیدگاههای خاص دینی میتواند مشوق آنها یا محرک مردم برای کاهلی و سستی باشد؟
ظاهراً در این امر تردید نیست که نوع نگاه دینی مردم به این دو امر، در سطح کمی و کیفی تمدن مادی بسیار اهمیت دارد.
به عبارتی، ارتباط میان دین و امر تجارت و صناعت، یک ارتباط روشن و غیر قابل انکار است.
این مورد در مسیحیت، اسلام، آئین هندو، کنفوسیوس و بسیاری از آئینهای دیگر، به خوبی مورد بحث قرار گرفته و چنان که میدانیم به طور ویژه در آثار ماکس وبر، نسبت به باورهای مسیحی، شاخه کاتولیک یا پروتستان و تفاوت نگاههای آنها، توضیحات کافی داده شده است.
او بر این باور است که تفاوت دنیای باستان و دنیای مدرن، فزون خواهی و ثروت طلبی و اقتصادگرایی و پول درآوردن عصر حاضر است؛ در حالی که بشر قدیم، تا این اندازه و اصولی، به دنبال ثروت و پول نبوده است (جهانی از خود بیگانه، ص ۸۲).
آئین پروتستان در چند زمینه و از جمله زهد، توانست حلقه انتقال اروپا از دنیای قدیم به دنیای مدرن باشد.
برای پروتستانها، کسب و کار برای هر کس وظیفهای مذهبی به شما میآید.
لوتر میگوید: خداوند هر بندهای را به انجام دادن حرفه معینی در زندگی فرا میخواند.
فرد گرایی، ویژگی دیگر اندیشههای پروتستانها بود که سبب گسترش اصالت فرد در میان اروپاییان شد.
این هم از ارکان نظام سرمایه داری جدید است (جهانی از خود بیگانه، ص ۸۵).
درباره دنیای اسلام، هر بار که در دو دهه اخیر بحث از تمدن اسلامی شده، این جنبه مورد توجه قرار گرفته است که اسلام تا چه اندازه دنیاداری را تشویق و چه مقدار از آن پرهیز میدهد.
یا به عکس، چه مقدار آخرت گرایی در اسلام سبب شده است تا انگیزههای اقتصادی مسلمانان نه تا حد سرمایه داری، بلکه در حد گذران عمر باشد.
تحقیقات و نوشتههای فراوانی درباره دنبال کردن این بحث در قرآن و احادیث صورت گرفته و حتی آثار مستقلی هم در این باره نوشته شده است.
چنان که اشاره شد، کتاب «اسلام و سرمایه داری» از رودنسون فرانسوی، یکی از مهمترین آثاری است که در این باره نوشته شده است.
ادبیات این کتاب، در چارچوب مارکسیسم ویژه او، افکار وبر، و نگاهی ویژه به مبانی اسلام در باب اقتصاد با رویکرد تمایل اسلام به سرمایه داری نوشته شده است.
نزاع بر سر «تعطیل دنیا» به تاریخ تصوف در اسلام مربوط میشود.
آغاز تصوف در اسلام که از اواخر قرن اول است هرچند روایاتی درباره انزواطلبی در میان صحابه هم وجود دارد محل بحث از همین زاویه قرار گرفته است.
سوال این بوده است که فعالیت اقتصادی و دنیوی ما چه اندازه باید باشد.
صوفیان خود را طبقهای جدای از عامه مردم میدانستند.
عامه، کسانی هستند که به دنبال زندگی دنیا و از صبح تا شام مشغول کار کردن هستند، اما صوفیان گویی یک طایفه برگزیده هستند که خود را مخصوص عبادت خدا قرار داده اند.
طبعاً رزق آنان بر خدا بود، و توکل بر او میکردند.
پرسش این بود، آیا باید در شمار «متوکله» بود و صرفاً توکل بر خدا کرد، یا باید وارد بازار شد وبه کسب و کار پرداخت.
صدها نمونه خبر در این زمینه در متون نخست آمده است.
شاید یکی از زیباترین تعابیر، عنوان «تعطیل الدنیا» باشد که در یکی از اخبار همین رسالۀ مورد بحث ما در این مقاله آمده است.
در تصوف و صوفیه، همواره این نکته محل بحث بوده است که نگاههای متصوفان بزرگ به بحث تجارت و صناعت، و نیز امر دنیا چه مقدار در بحث تمدنی مؤثر بوده است.
طبعاً و در اغلب، تحلیلها این بوده است که تحقیر بیش از حد دنیا در میان صوفیه، و با توجه به غلبه و کثرت آنان در جهان اسلام، نشان میدهد که تصوف همواره نقشی منفی در تمدن داشته است.
آنها همیشه اخلاق را بر ثروت ترجیح داده اند و نگاه سنت گرایانه را به قول وبر در فعالیت کمتر اقتصادی و در عوض آرامش معنوی بیشتر با رفتن به سمت عبادت، بر ثروت طلبی مقدم داشته اند.
استدلال آنها این است که اگر آخرت اصل است، دنیا نمیتواند جز در حد یک ضرورت مطرح باشد.
بنابر این، جمع ثروت به هیچ روی لازم نیست، و به عکس، آثار آن روی اخلاق و روان بشر بسیار منفی است.
در مقابل صوفیه، غالباً فقها و شمار زیادی از دینداران بودند که باورهای صوفیانه را هم موجب تحقیر آدمی در این دنیا در برابر پولداران در قالب گدایی از آنها میدانستند و هم اصولاً این مقدار دوری از دنیا را نمیپسندیدند و مهمتر اینکه با آموزههای انبیا و رسول خدا و صحابه و تابعین ناسازگار میدانستند.
آنها سعی میکردند در مقابل آثار صوفیه، مطالبی در تشویق کسب و کار و توجه به بازار ارائه دهد.
اکنون ما با انبوهی از توصیههای متفاوت روبرو هستیم.
اینکه آیا این آموزهها، که همزمان در هر دو جهت تشویق و پرهیز نسبت دنیا آمده و در متون دینی بسیار فراوان است، مسلمانان را به کدام سمت سوق داده است؟
به طور واضح، آیا میتوان گفت آموزههای صوفیانه سبب عقب ماندگی مسلمانان شده؟
یا باید به نمونههای دیگر توجه کرد و گفت، اسلام از این جهت مشکلی نداشته و این مسلمانان و مشکلات دیگرشان بوده که آنها را گرفتار عقب ماندگی کرده است.
برای طرفداران کسب و کار، یک بحث، تشویق کلی برای تجارت و صناعت و کشاورزی و طرح آنها به عنوان یک کار الهی و دینی در متون دینی، اعم از قرآن و حدیث و اثر و خبر است.
با این حال، مسأله به این کلیت نیست، باید دقیق معنای آن روشن شود.
نگاه به کار، چه نوع نگاهی است.
وقتی ماکس وبر میگوید، لوتر کار را یک وظیفه الهی میداند، آیا در اسلام نیز نمونههای مشوق چنین است؟
به عبارت دیگر، وقتی به مردم توصیه شود کسب و کار حلال داشته باشند، مقصود چیست؟
آیا مقصود این است که در حال عبادت و کسب ثواب هستند، و اگر کار نکنند از این ثواب بی بهره اند؟
طبیعی است که هم نوع تفسیر از کار و هم حجم تأکید بر آن اهمیت دارد.
کار کردن، چه مقدار در «فلاح و رستگاری» آدمها اثر دارد؟
ممکن است در حد یک ثواب کوچک توصیه شود، که اگر هم انجام نشود، مثل خیلی از مستحبات، تأثیر چندانی در رستگاری شخص نداشته باد.
اما این هم ممکن است که به عنوان یک امر اساسی و مهم از آن یاد و به آن توصیه شود.
شکل نازل آن این است که کار به عنوان یک «عبادت» محسوب نمیشود، اما در کل، به خاطر اینکه خدمت به دیگران است یا سبب بی نیازی آدمی از دیگران و پرهیز از گدایی است، مورد تأکید قرار میگیرد.
نگاهی که در باورهای دینی در اسلام به تجارت وجود دارد، کدام یک از اینهاست؟
نوع متون هم مهم است.
اینکه توصیههای مثبت و منفی درباره رفتن به سمت دنیا، در قرآن آمده باشد یا در احادیث یا در سیره عملی صحابه و تابعین و امامان شیعه، متفاوت است.
جالب است که گاه در یک مسأله، فضای قرآنی با آنچه در اخبار و احادیث آمده، تفاوتهایی دارد.
دلیل این امر این است که منابع بخش دوم، بیشتر انعکاس مسائل دورههای بعد از قرن اول تا سوم هستند.
به عبارت دیگر، تلقی و تفسیر رهبران مذهبی این دوره از دین است.
بسیاری از آنها نیز قواعد حقوقی است که برای تودههای مردم درگیر با کسب و کار روزانه از سوی فقیهان ارائه می شده است.
فرض ضمنی آنها بر این بود که این قبیل کارها، اصلش خوب است و باید قواعدی برای جلوگیری اکل مال به باطل وضع کرد.
زهد قرآنی و مسأله کسب و کار اقتصادی
منبع دست اول، قرآن است.
سوال این است: به هر روی، آیا میتوان در قرآن درباره عبادت بودن «کار» و «فعالیت اقتصادی» و یا دست کم تشویق به آن به عنوان یک عمل خیر که سبب رفع نیاز خود آدمی و یا دیگران میشود، توصیهای بدست آورد؟
در قرآن آیه «وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا» (بقره: ۲۷۵) از بیع سخن به میان آمده و توصیه به معاملات درست مالی و پرهیز از رباخواری است.
به این ترتیب، یک نگاه روشن به «خرید و فروش» به دور از روشهای نادرست از نظر دین شده است.
آیا میتوان این توصیه را به نوعی احترام دینی در توصیه به بیع دانست یا صرفاً یک نکته حقوقی و قانونی است.
مشابه آن، آیه «و لاتأکلوا أموالکم بینکم بالباطل» (بقره: ۱۸۸، و بنگرید: نساء: ۲۹) است.
تعبیر «یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا وَ یُرْبِی الصَّدَقات» (بقره: ۲۷۶) نیز الهیتر، برخورد با ربا را مطرح کرده است.
نباید پنهان کرد که ربا، یکی از ارکان نظام سرمایه داری است، و حتی رودنسون برای اینکه تأثیر منفی این اصل را روی تمایل اسلام به سرمایه داری پنهان کند، اشاره دارد که این امر هیچ وقت جدی گرفته نشده و حتی دولت عثمانی ضمن اصلاحات خود در قرن نوزدهم (سال ۱۸۵۱) آن را پذیرفت و نرخش را هم هشت درصد معین کرد.
(جهانی از خود بیگانه، ص ۹۲)
در سوره جمعه نیز، به مناسبت بیان حکم شرکت در نماز جمعه، آمده است که مردم بیع را رها کرده، به نماز بشتابند، و پس از نماز «فانتشروا فی الارض و ابتغوا من فضل الله» آمده که کسب و کار نمونهای از تلاش برای فضل الهی است.
برخی از روایات، از حرمت تجارت از اذان اول روز جمعه تا فراغت امام از نماز سخن گفته اند.
(در المنثور: ۸/۱۶۳).
آیا عنوان «فضل الله» میتواند به تجارت و بازار، نگاهی عبادی بدهد؟
به نظر نمیآید آیه در مقام بیان چنین امری باشد، هرچند تشویق میکند و درآمد را نوعی «فضل خدا» میشمارد.
مجموعاً از تعابیر اقتصادی قرآن مانند اموال و شقوق آن، چنین بر میآید که فرض بر آن است که مردم خود به ضرورت زندگی دنبال کسب و کار میروند، و آنچه لازم است گفته شود، رعایت حقوق همدیگر و نخوردن اموال مردم «لِتَأْکُلُوا فَرِیقًا مِنْ أَمْوَالِ النَّاسِ» (بقره: ۱۸۸) یا «وَأَخْذِهِمُ الرِّبَا وَقَدْ نُهُوا عَنْهُ وَأَکْلِهِمْ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ» (نساء: ۱۶۱) است.
جنبههای اخلاقی «مال» هم از بابت اینکه آدمی را به گناه اندازد، به اندازه فقه آن اهمیت دارد «و اعلموا أنما أموالکم و اولادکم فتنة».
(انفال: ۲۸، تغابن: ۱۵، که موارد مشابه هم دارد).
اینکه اموالتان، شما را به هلاکت نیندازد و شما را از ذکر خدای باز ندارد.
در جای دیگری، وقتی درباره فلسفه حج سخن به میان آمده، از تعبیر «لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ» (حج: ۲۸) سخن گفته شده است.
اغلب این را اشاره به منابع مادی «التجارة»، (تفسیر القرآن عبدالرزاق بن همام، ۲/۳۲، جامع البیان، ۱۷/۱۰۸) و تجارت در مکه و بازارهای آن در ایام حج برای حجاج میدانند، هرچند برخی، از قدیم، آن را به معنای «الاجر فی الاخرة فی مناسکهم» (تفسیر مقاتل بن سلیمان، ۳/۱۲۳) و برخی ترکیبی از منافع دنیوی و اخروی دانسته اند (تفسیر الکبیر طبرانی: ۴/۳۳۵).
آیه «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ» (اعراف: ۹۶) گسترش رزق و روزی را به ایمان و تقوای مردمان متصل کرده و آن را از آسمان میداند.
این میتواند با برداشت متفاوت از سوی مسلمانانی که تمایلات دینی یا دنیوی دارند، روبرو شود.
نگاه منفی به دنیا، در قرآن تا چه حد ترویج شده و در مقابل، نگاه مثبت به آن، با حفظ اصالت آخرت، چه مقدار است.
نمونههای صریح یکی «إِنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْو» است که سه بار آمده است (انعام: ۳۲، محمد: ۳۶، حدید: ۲۰) آیاتی که دنیاگرایی را که مهمترین مصداقش ثروت اندوزی و رفاه است، نکوهش میکند.
روشنتر از آن آیت «وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْض» (شوری: ۲۷) است که مورد مشابه آن «کَلاَّ إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی، أن رآه استغنی» (علق: ۶) است.
یک مورد صریح وجود دارد که تعادل بین آخرت و دنیا را توصیه میکند: «وَ ابْتَغِ فیما آتاکَ اللَّهُ الدَّارَ الاخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصیبَکَ مِنَ الدُّنْیا» (قصص: ۷۷)؛ در اینجا، قرآن توجه به دنیا را هم در کنار آخرت توصیه میکند.
ممکن است گفته شود، امکان تفکیک بین علاقه به دنیا با حفظ همه جنبههای تقوایی و دینی، با دنیاطلبی آلوده به شهوت و بسیارخواهی نامعقول وجود دارد؛ اولی خوب و دومی بد است.
اما چه کسی میتواند این مرز را روشن کند.
در مواردی، قرآن کاملاً زاهدانه به معنای معمول آن نزد عارفان، نگران «متاع الحیاة الدنیا» از کسب طلا و نقره و خیل و انعام و جز اینهاست: «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنینَ وَ الْقَناطیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِکَ مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ» (آل عمران: ۱۴).
در شصت مورد در قرآن، ترکیب «الحیاة الدنیا» به کار رفته که غالب آنها جنبه نکوهش نسبت به کسانی دارد که آن را جدی گرفته، فریب آن را خورده و آن را بر حیات آخرت ترجیح داده اند.
در آیهای دیگر، مردم دو دسته اند: گروهی «یرید الدنیا» و گروهی «یرید الاخره».
(آل عمران: ۱۵۲).
«متاع الدنیا قلیل» و «والاخرة خیر لمن اتّقی» (نساء: ۷۷) نمونههای دیگر هستند.
همین طور آیه «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنینَ وَ الْقَناطیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِکَ مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآب» (آل عمران: ۱۴) موارد روشنی از دنیاخواهی را که جنبه رفاهی دارد و اغلب پولدارها دنبال آن هستند، نکوهش کرده است.
در مقابل، در آیه «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللَّهِ الَّتی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا خالِصَةً یَوْمَ الْقِیامَة» (اعراف: ۳۲) به متدینان گفته شده است که استفاده از زینتهای الهی حرام نیست، بلکه اینها در همین حیات دنیوی، ویژه مؤمنان است گویی برای دیگران یعنی کفار غصبی است و در آخرت خالص برای آنهاست.
در جای دیگری از قرآن آمده است: اگر کسی دنبال «ثواب الدنیا» است، بهتر است دنبال ثواب دنیا و آخرت باشد: «مَنْ کَانَ یُرِیدُ ثَوَابَ الدُّنْیَا فَعِنْدَ اللَّهِ ثَوَابُ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ» (نساء: ۱۳۴).
در تفسیری، ابن عباس میگوید مقصود از آیت «فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً»، رزق حلال در دنیاست.
(لسان العرب، ۱۴، ص ۲۱۲).
یکی از تبعات ثروت، زندگی مرفه است.
آیا صرف مرفه بودن از دید زهد اسلامی، مردود است؟
در این باره اختلاف نظر بوده است، اما خواندن آیه «وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذینَ کَفَرُوا عَلَی النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَیِّباتِکُمْ فی حَیاتِکُمُ الدُّنْیا وَ اسْتَمْتَعْتُمْ بِها فَالْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ بِما کُنْتُمْ تَفْسُقُونَ» (احقاف: ۲۰) ضمن اینکه روشن است که درباره کفار است، اما تعبیر اینکه «شما طیبات خود را در حیات دنیوی تان استفاده کردید و از آنها بهره بردید، اینجا باید عذاب دردناک بکشید»، این تردید را ایجاد میکند که گویا داشتن رفاه، دست کم بیش از حد معمول، چندان مناسب نیست.
عمر با استناد به این آیه میگفت من هم میتوانم بهترین غذاها را بخورم و بهترین لباسها را داشته باشم، اما میخواهم طیباتم را برای آخرتم بگذارم (تفسیر القرآن عبدالرزاق بن همام: ۲/۱۷۶، جامع البیان طبری: ۲۶/ ص ۱۴، تفسیر الکبیر طبرانی: ۶/۱۶).
یک بار هم عمر، جابر بن عبدالله را دید که گوشتی خریده بود.
گفت: این چیست؟
گفت برای اهلم خریده ام.
گفت: آیا هرچه انسان میل میکند، تهیه کرده در شکمش میگذارد؟
«أما تخشی أن تکون من أهل هذه الایه: أذهبتم طیباتکم فی حیاتکم الدنیا».
(التفسیر الکبیر طبرانی: ۶/۱۵).
این نشان میدهد که در برداشت افراد سخت گیری مثل عمر، این آیه اختصاص به کفار نداشته است.
بحث حلال بودن رزق و روزی، و مقابل آن اکل مال به باطل، امری است که در قرآن و فروعات فقهی آن، مورد توجه است، اما آیا این مسأله ما را که «ثروت» و تحریک مسلمانان به آن است را حل میکند؟
یک مسأله در اینجا حجم ثروتی است که یک مسلمان میتواند داشته باشد.
منابع در این باره یا سکوت کرده اند یا توصیههای اخلاقی در سنگین نکردن بار انسان دارند.
مسلمانان خیلی به زندگی صحابه و امامان اهمیت میدادند.
آنها چه قدر کار اقتصادی میکردند و چه مقدار ثروت داشتند.
درباره ابوبکر و عمر گفته میشود که تجارت میکردند یا خرید و فروش داشتند، اما از دوره خلافت آنها در این باره چیزی روشن نیست.
عمر ثروتی هم نداشته و زندگی سخت گیرانه ای داشته است.
وقتی در شام رفت و خالد بن ولید برای این طعامی درست کرد که مثلش دیده نشده بود، اعتراض کرد (جامع البیان: ۲۶/۱۵).
اما درباره «ثروت» عثمان و دیدگاههای متفاوت او در این زمینه بحث پیش آمد، و همان وقت به آیه کنز علیه وی استناد شد.
به گزارش ابن شبه، ابوذر وارد مسجد شد، دو رکعت نماز خواند، سپس نزد عثمان آمد و آیه «وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللَّه» را خواند.
عثمان دستور تبعید او را به ربذه صادر کرد (تاریخ المدینة المنوره، ۳/۱۰۳۵، استیعاب: ۱/۲۱۴ و منابع دیگر).
معاویه میگفت این آیه مربوط به اهل کتاب است، اما ابوذر میگفت هم درباره آنان و هم ماست.(تاریخ المدینه: ۳/۱۰۳۸، طبقات الکبری: ۴/۱۴۰).
برخی میگفتند ابوذر بر این باور بود که یک مسلمان حق ندارد بیش از قوت یومیه خود داشته باشد و آیه کنز را شامل آن میدانست (الاوائل عسکری: ۱۹۰، البدایة و النهایه: ۷/۱۵۵).
این ادعا که ابوذر چنین باوری داشته، از سوی پژوهشگران رد شده و گفته شده است که اعتراض ابوذر به عثمان یا معاویه سر مطلب دیگری از نظر تصرف خودسرانه در بیت المال بوده است (ابوذر مسلمان یا سوسیالیست، جعفر مرتضی، قم، ۱۳۶۱ ش، ص ۲۵ و بعد از آن).
ظاهراً این مبنا پذیرفته شده است که مالی که زکات [یا خمس] آن پرداخت شود، مشکلی ندارد.
روایتی هم هست که عمر در این باره از رسول (ص) سوال کرد، و این پرسش به قصد برطرف کردن نگرانی مسلمانان بود.
حضرت فرمود، زکات برای همین است که وقتی پرداخت شد، باقی مال طیب و طاهر خواهد بود (فضائل الصحابه، احمد بن حنبل، ۱/۴۵۸).
یک حدیث شیعی هم میگوید، درباره شیعیان [داشتن مال] آسان گرفته شده [موسع علی شیعتنا] مگر در وقت ظهور قائم ما، که هر کسی کنزی دارد باید بیاورد تا در قیام از آن استفاده کند (کافی: ۳/۲۲۸).
سایر منابع
آیا در متون اسلامی از اندازه و حد ثروت سخن به میان آمده است؟
آیا الزاماً باید خانه کوچکی داشت، یا میتوان خانه بزرگ هم داشت؟
از یک سوی گفته میشود که نباید پول بیش از حد صرف بنای خانه کرد، از سوی دیگر اشاره به وسعت خانه برای زن و فرزند شده است.
در پاسخ سوال اول، به نظر میرسد، برای صحابه و تابعین این سوال مطرح بود که اگر کسی بمیرد و ۲۰۰ دینار یعنی سکه طلا از او مانده باشد، او را میشود مسلمان خوبی نامید یا خیر؟
در این باره، در مروری که بر رساله الحث علی التجاره خواهیم داشت، مواردی را ملاحظه میکنیم.
این مسأله در روایات شیعی نیز وارد شده است.
از امام صادق روایت شده است که «المال أربعة آلاف و اثنا عشر ألف درهم کنز و لم یجتمع عشرون ألفا من حلال و صاحب الثلاثین ألفا هالک و لیس من شیعتنا من یملک مائة ألف درهم»؛ ثروت، چهارهزار درهم است.
دوازده هزار درهم، کنز است.
بیست هزار درهم هرگز از راه حلال بدست نخواهد آمد.
کسی که سی هزار درهم دارد، هلاک شده است.
اگر کسی صد هزار درهم داشته باشد، شیعه ما نیست.
(تحف العقول، ص ۳۷۷).
نویسنده ای با علایق اشتراکی اسلامی نوشته است: صدهزار درهم آن روز را هر قدر بزرگ کنیم، بالاخره معلوم نیست از یک میلیون ریال امروز بیشتر شود.
پس وای به حال آن مدعیان اسلامیت، و تشیعی که واحد ثروت آنان «میلیون تومان» است.
(فقر از نظر اسلام، طیبی شبستری، ۱۳۴۲ ش، ص ۱۶).
این اثر در نقد نگاههای سرمایه دارانه به اسلام نوشته شده و دیدگاه سوسیالیستی نسبت به اسلام دارد.
این قبیل روایت ظاهراً به کتابهای فقهی سرایت نکرده است.
یک مطلب دیگر هم این است که صرف داشتن نصوص و عبارات از متون دینی و رفتار صحابه، چندان ملاک نیست؛ مهم این است که در عقلیّت مسلمانان، ثروت چه جایگاهی دارد و نسبت آن با زهد چیست.
در واقع، مهم این است که بدانیم این آموزهها، روی نخبگان و دانشمندان دینی که تئوریهای اخلاقی و دینی به مسلمانان می داده اند، چه اندازه بوده است.
شاید بشود گفت میان عارفان و فقیهان تفاوتی هست، آن گونه که گویی فقیهان چندان به توصیههای اخلاقی پرهیزگرایانه زاهدان توجهی نداشتند، اما میتوان گفت که همین امر سبب نکوهش و ملامت آنان از سوی زاهدان بوده و شاید صوری ترین شکل آن، در اشعار کسانی مانند حافظ و شماری دیگر در تمسخر فقیهان ظاهرپرست باشد.
نمونههایی هم از منازعات صوفیان و فقیهان در دوره صفوی داریم که صوفیه آنها را به سو استفاده از آیه «قل من حرم زینة الله» میکردند.
«فقیری که پوشید شال نژند / نمودند لعنش به بانگ بلند / ولی ترمه خوش قماش لطیف / ثوابست و سنت به شرع شریف / بود نصّ تزئین [قل من حرم …] و اکل طعام / به شأن فقیهان با احترام».
(سیاست و فرهنگ روزگار صفوی: ۲/ ۱۶۵۰) منابع اخلاقی دنیای اسلام، سرشار از این قبیل نکوهشها از افراد پولدار و اهل رفاه است، بویژه اگر قبای دین هم بر تن داشته باشند و سر سفره شاهان و امیران هم حاضر شوند.
و اما درباره مفهوم زهد و ارتباطش با سرمایه داری، وقتی ماکس وبر درباره مفهوم زهد در نگاه پروتستانها میگوید که این زهد، نتیجه مستقیمش جمع آوری ثروت و سرمایه داری است، سوال این است که این تفسیر تا چه اندازه با آموزههای اسلام درباره زهد هماهنگی دارد؟
در این باره توضیحاتی گذشت، اما ماجرا به آیات قرآن ختم نمیشود.
احادیث نبوی، رفتار خلفا و صحابه، و برای شیعیان، امامان، مواد زیادی دارد که باید بحث شود.
پیش از این هم سوال شد که آیا آنچه از نصوص در متون آمده، همان را میتوان مستقیم در جامعه مسلمانان دنبال کرد؟
حداقل این است که برخی از گروهها، به دستهای از این نصوص تمسک کرده اند؛ صوفیه به بخشی و دیگران به بخشی دیگر.
تفاوت زهد واقعی با زهد ساختگی هم همواره محل بحث بوده است.
رسالههای زیادی مشتمل بر کلمات کوتاه فراوان از نخستین مروجان اندیشههای زهد صوفیانه در دست است که همراه آن، آیات و اخبار و حکایاتی از مشایخ از محدثین در دست است.
نمونه آن کتاب «الزهد» احمد بن حنبل شیبانی است.
در این کتاب ۲۳۷۷ خبر درباره زهد اشخاص، از انبیا تا زاهدانی نزدیک به زمان خودش آمده است.
زهد در این آثار، غالباً در معنای پرهیز از دنیاگرایی و داشتن زندگی بسیار ساده است، اما به هیچ روی به معنای توکل صرف بر خدا و نگاه به دست دیگران نیست.
موارد فراوانی هست که کسانی از زاهدان ثروتی دارند، اما زاهدانه زندگی میکنند.
مرور بر این رسالهها، میتوان ما را با عمق اندیشههای زاهدانه در میان مسلمانان نشان دهد.
به نظر میرسد، زهد اسلامی در مجموع، با تفسیر ماکس وبر هماهنگ نیست.
هر چه این زهد، به معنای پست دانستن دنیا، جدی تر شود، نتیجه آن کاملاً بر عکس آنچه ماکس وبر در تولید نظام سرمایه داری از مفهوم زهد پروتستانی میگوید، خواهد بود.
البته در مقابل آن، توصیه به استغنای از دیگران یا حرام بودن گدایی [سوال] و نظایر آن را داریم که همیشه سبب شده است که فعالیت اقتصادی کمابیش در دنیای مسلمانان وجود داشته باشد؛ اما آنچه مهم است این است که سر جمع، این دو خط جدا، بلکه برابر هم، کدام یک غالب هستند.
به عبارت دیگر، در تمدن اسلامی، توصیهها به دنیاگریزی در مقابل توصیههایی که به داشتن کسب حلال و بی نیازی از دیگران است، کدام یک غلبه داشته است.
باید به یک مسأله دیگر هم توجه کرد، دانش زهد یعنی مجموعه کلمات قصار و خاطرات و داستانها و اخبار و متون که درباره زهد است چه فضایی دارد؟
چه کسانی آن را حمایت میکنند؟
وقتی از دانش زهد سخن میگوئیم یعنی همان ۲۳۳۷ خبر ابن حنبل و نظایر آن.
دانش زهد در جامعه مسلمانی، عملاً مسیر هدایت فکری را در جمع بندی، به سراغ ارزشهای دنیاپرهیزی میبرد.
اصولاً در غرب، از زمانی که مسیر دانش دنیایی از سلطه دینی مسیحیت درآمد، قشری تربیت شد که میتوانست با استقلال بیشتری به دنیا بیندیشد.
طبعاً این به معنای بی دین شدن نبود، بلکه به معنای این بود که مرزها قدری مشخصتر میشد.
آگاهیم که در تمدن اسلامی، تمرکز دانش هر نوع آن به صورت عمده صرفاً در اختیار عالمان حدیث و دین بوده است.
معمولاً عالمان دین، به طور طبیعی گرایش به آن دارند که مردم را پرهیز از دنیاگرایی بدهند.
آنها مطابق برخی از آموزهها، تحمل سختی و رنج و بیماری در دنیا را هم سبب فلاح و رستگاری و یا دست کم، کاسته شدن از عذاب جهنم در روز قیامت میدانند.
تجربه زیست آنان هم توصیه به زندگی زاهدانه، حیات ساده، مخالطه کمتر با دیگران، و حتی پرهیز از سفر و مانند اینهاست.
اکنون سوال این است: آیا هیچ توصیه جدی از سوی آنها به عامه مردم هست که ثروت اندوزی کنند و وسایل رفاه خود و دیگران و طبعاً ساختن یک تمدن دنیوی جدی را مد نظر قرار دهند؟
اگر چنین توصیهای از سوی عالمان و مراجع دینی باشد، نظام اجتماعی و اقتصادی موجود، یکی از وظایفش تهیه شرایط برای اجرای این توصیه است، در غیر این صورت، در این باره کمتر احساس وظیفه کرده و حتی ممکن است به عکس عمل کند.
آنچه میتواند دامنه این مسأله را نشان دهد این است که بدانیم در ادبیات اسلامی، چه مقدار توصیه به ثروت اندوزی شده است.
به نظر میرسد در این زمینه با کمبود منابع روبرو خواهیم بود، هرچند ممکن است توصیه به کار و تلاش در حد ضرورت باشد.
کتاب الحث علی التجارة و الصناعه و العمل
این مقدمات را برای مرور بر این رساله که عنوان مهمی دارد مطرح کردیم.
نمونهها، اغلب از دانش سنی بود نه شیعی.
در روایات شیعی، موارد زیادی وجود دارد که به همین قیاس باید درباره آنها بحث کرد.
اما جامعه مسلمانی، در عمل، چندان شیعه و سنی ندارد و در این خصلتها یک دست است.
زمانی باید روایات اقتصادی و توصیه به کار و کسب درآمد و اینها را از روایات شیعی استخراج کرد.
نمونههایی مثلاً از این دست که کسی از امام صادق (ع) می پرسد: أسمع قوما یقولون: إن الزراعة مکروهة، حضرت فرمود: ازرعوا و اغرسوا فلا و الله ما عمل الناس عملاً أحلّ و أطیب منه، سپس حضرت فرمودند: بعد از خروج دجال، زراعت و کاشت نخل ادامه خواهد داشت (من لایحضره الفقیه: ۳/۲۵۰).
تعبیر اینکه حلالتر و پاکتر از درآمد کشاورزی چیزی نیست، توصیه جالبی است.
به هر حال، مقصود این است که زمانی باید روی آن نقلها هم تأمل کرد.
کتاب «الحث علی التجارة و الصناعة و العمل» از ابوبکر احمد بن محمد بن خلال بغدادی، (۲۳۴ ۳۱۱) اثری است با عنوانی کامل که همزمان هم تجارت و هم صناعت و عمل را شامل میشود.
این عنوان یک تتمهای هم دارد که جالب است و آن اینکه «… و الانکار علی من یدّعی التوکل فی ترک العمل و الحجة علیهم فی ذلک».
بدین ترتیب انگیزه تألیف علیه کسانی است که با استناد به «توکل»، از «عمل برای زندگی» میگریزند و منتظر رسیدن رزق و روزی بدون فعالیت اقتصادی هستند.
ابوبکر خلال، از محدثان معروف زمانه خویش است که آثار فراوانی از وی بر جای مانده است.مهمترین آنها کتاب «السنه» (تصحیح عبدالفتاح ابوغده، دار الرایه، ۱۹۸۹ م) است.
او از پیروان مکتب احمد بن حنبل (م ۲۴۱) و مشی فکری او به طور کامل از وی است.
به همین دلیل، در بیشتر مباحث، تکیه کلام او مطالب احمد است که بسان یک امام، در هر زمینه، اگر از او نقلی دارد، در ابتدا میآورد.
نوشته اند که در زمان خودش، شیخ حنابله بغداد بود.
زندگینامه وی به تفصیل در مقدمه «السنه» او و آثار دیگرش از جمله «اهل الملل و الردة و الزنادقة … من کتاب الجامع للخلال» آمده است.
در این کتاب، جمعاً ۱۲۸ خبر آمده که با توجه به عنوان آن، دقیقاً مربوط به امر صناعت و تجارت است.
نخستین پرسش این است که ما چند نمونه از این دست داریم؟
اهمیت سوال برای این است که کثرت نگارشها با این عناوین، میتواند توجه ویژه عالمان را به بحث تجارت و صناعت نشان دهد.
آنچه در این کتاب به عنوان ۱۲۸ خبر آمده، حدیث پیامبر نیست، بیشتر آنها جملاتی است از احمد بن حنبل، سفیان الثوری و شماری دیگر از چهرههای اخلاقی علمی که بیشتر نیز از زمره اهل حدیث محسوب میشوند.
خلال، خود دلبسته افکار احمد بن حنبل است و نظر او را منعکس میکند.
یک حلقه ای هم از اشخاصی که اغلب، مرجع فکری این جماعت و از اطرافیان حنابله بغداد هستند وجود دارد که این جملات از آنها نقل میشود.
بنابر این، این مجموعه جنبه قرآنی حدیثی ندارد، بلکه بیشتر تلقی این گروه را از بحث «تجارت و صناعت» نشان میدهد.
البته موارد بسیار اندکی را باید استثنا کرد که حدیثی هم از پیامبر نقل شده است (اشاره خواهیم کرد).
مواردی هم هست که برداشت کلی از آیات قرآن است.
برای مثال استفاده از «کُلُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَاشْکُرُوا لِلَّه» (بقره: ۱۷۲) از زاویه توجه به کسب و کار مورد استناد قرار گرفته است.
گرایش کلی رساله، توصیه به تلاش برای کار کردن است.
این کار کردن، از اجاره دادن خود به دیگران، تجارت، و چیزهایی است که به نوعی سبب درآمد میشود.
اصل هم همین درآمد است.
این مسأله بیشتر به عنوان یک امر فردی نگاه شده است، نه تمدنی.
یعنی بحث پیشرفت اجتماعی مد نظر نیست، بلکه امری شخصی برای توصیه شخص به کار کردن و زندگی از راه کد یمین و عرق جبین است.
چنان که اشاره شد، نکته مهم این است که شخص کار کند، تا کلّ بر دیگران نباشد و از حاصل درآمد خود زندگی کند.
بنابر این به صورت مستقیم نمیتوان این را توصیهای برای ساختن یک اقتصاد عمومی رو به بالا و سرمایه دارانه دانست، بلکه بیشتر جنبه فردی دارد هرچند میتواند اثربخش باشد.
آیا این توصیهها به دین ربط داده میشود؟
به این معنا که گفته میشود خداوند گفته است که آدمی کار کند؟
ظاهراً چنین برداشتی از این نقلها وجود ندارد، هرچند در موردی اشاره به «فریضه» بودنِ کار شده، اما مستند آن از نظر دینی بیان نشده است.
اما نکته این است که این تصور بین این گروه با جملاتی توصیه آمیز که آنان به کار دارند و از توکل بی فعالیت عملی بر خدا پرهیز میدهند، چگونه به عنوان یک پدیده دینی در ذهن و زبان آنان شکل گرفته است؟
میتوان گفت، برخی از امور دینی ممکن است نص خاصی نداشته باشد، اما برداشت کلی یک گروه به عنوان «اجماع» از دین چنین باشد.
البته در لابلا به مواردی از حدیث یا آیهای در حد برداشت کلی هم استناد شده است.
شماری از نقلها، درباره کار کردن انبیا است، اینکه آنان از کار دست خود ارتزاق میکردند.
این نقلها بر آن است که فرهنگ کار کردن در میان انبیا را هم نشان دهد و آن را مستندی برای ایجاد یک فضای دینی برای کار و فعالیت اقتصادی قرار دهد.
ارتباط این مسأله با تصوف در این رساله کاملاً مد نظر بوده است.
اینکه اولاً صوفیه، چندان اهل کار و عمل نیستند و این روش را به عنوان تمرکز بر عبادت پیشه خود میکنند.
خلال، موضعش در این زمینه کاملاً ضد صوفی است و سعی میکند از این زاویه آنها را مورد انتقاد قرار دهد.
این موارد را باید مرور کنیم تا دقیقتر مشخص شود.
مرور بر رساله
در نخستین بندها، توصیههایی از احمد بن حنبل برای رفتن به بازار برای کسب و کار است.
روایتی هم عائشه از رسول (ص) نقل کرده است که بهترین طعام، آن است که مردم از کسب خود بخورد، «ان أطیب ما أکل الرجل من کسبه» (ش ۳).
کسی که کارگری می کرده، به ابن حنبل میگوید، پدرم میگوید به جای کارگری، دکانی برای خود داشته باش.
احمد همان توصیه را میکند: در آن صورت آزادتر هستی، میتوانی در تشییع جنازهای یا عیادت مریضی هم شرکت کنی (ش ۶).
شخصی به سریّ بن یحیی که تجارت در دریا میکرد، گفت: آیا برای طلب دنیا، به دریا میروی؟
گفت: آری، برای اینکه از اشخاصی مانند تو بی نیاز باشم (ش ۷).
کسی از احمد بن حنبل پرسید: کدام یک از این درهمها حلالتر است: درهم برآمد از تجارت درست، درهم از کمک برادران، درهم از پاداش تعلیم و درهم ناشی از غلّه بغداد.
او اولی را ترجیح داد.
آخری که اشاره به شبهات استفاده از زمینهای بغداد بود که روی مالک شدن آن تردید بود، قابل قبول نبود.
او بدترین را درهم ناشی از کمک برادران نامید.
پاداش تعلیم را هم تنها در حد ضرورت درست دانست.
(ش ۹)
در نقلی دیگر، ابن حنبل روی بی نیازی فرد از دیگران تأکید دارد «استغن عن الناس بجهدک».
(ش ۱۰).
افراد را به داشتن مزرعه هم توصیه میکرد.
کسی هم گفت، مرزعه من در جایی است بسیار دور، جایی که تنها تنی چند از نصارا هستند که در دیر خودند.
هیچکس نیست با او نماز بخوانم.
احمد گفت: وقت نماز اذان و اقامه بگو، کسی نبود، خودت نمازت را بخوان.
اشاره به اینکه حفظ مزرعه مهم است.
در نقلی دیگر میگوید که احمد بسیاری از اوقات در زمین خود کار میکرد و زمین را هموار مینمود (ش ۱۰).
او بیتی هم میخواند که مدیریت مال کم، آن را نگاه میدارد اما فساد در مال زیاد، همان را هم از بین میبرد.
بعد از اخبار و گفتههای احمد بن حنبل، خبری از ابراهیم ادهم و چند خبر از سفیان الثوری است.
کسی از ابراهیم می پرسد، وقتی برای کارگری میرود، نمیتواند در نماز جماعت شرکت کند.
او میگوید: کار کن تا از دیگران بی نیاز باشی، نمازت را اول وقت بخوان، یعنی اینکه کارکردن و بی نیازی از مردم، از شرکت در جماعت بهتر است.
(ش ۱۵).
سفیان الثوری هم میگفت، اینکه آدم یک درهم درآورد، و زن و بچه را بی نیاز از دیگران سازد، از اینکه ۴ دوانیق (هر درهم شش دوانیق) درآورد، و البته بتواند در جماعت شرکت کند، اوّلی، بر دومی ترجیح دارد.
اینکه یک درهم درآورد و تنها نمازش را بخواند، نه جماعت.
(ش ۱۶).
در میان این گروه، بحث از ثروت سفیان الثوری هم بوده است.
یک بار که به یمن رفته، هم برای تجارت و هم دیدن معمر بن راشد، گفتند صد دینار داشته که ابن حنبل گفت، صحیح آن هفتاد دینار است.
(ش ۱۷)
وقتی هم درگذشته، گفته اند که دویست دینار از خود برجای گذاشته و تردیدی ایجاد کرده که آیا «زاهد العلماء» این مقدار ثروت از خود بر جای میگذارد.
پاسخ داده شد که گویا پولی با اخوان خود روی هم گذاشته بودند و این برکت به آن داده شده بود.
از سفیان هم نقل شده است که «القوّه» از وقتی که رسول مبعوث شده است تا روزگار ما، این اندازه برای اهل آن نافع نبوده است.
(ش ۱۸) مفهوم این جمله چیست؟
مقصودش «توان اقتصادی» و تلاش برای کسب درآمد بیشتر است و اینکه در زمان ما، بهترین شرایط برای «نفع» فراهم است: «ماکانت القوة مذ بعث الله عزول محمدا صلی الله علیه و سلم انفع لأهلها منها فی هذا الزمان».
جای دیگری هم سفیان گفته بود که مال در این زمان در حکم «سلاح» است (ش ۲۰).
در نقلی دیگر هم از قول او آمده است، اینکه آدم از دنیا چیزی طلب کند تا امورش را اصلاح کند، به معنای «حب دنیا» نیست (ش ۷۳).
شاید درباره او شایعاتی بوده که اهل دنیاست.
مصحح گفته این مضمون آیه «کلوا و اشربوا و لا تسرفوا» است.
با توجه به جمله دیگری که از سفیان در خبر شماره ۴۵ نقل شده، میتوان به یک نکته در ذهن وی توجه کرد و آن اینکه داشتن پول و ثروت، میتواند حافظ دین آدمی هم باشد.
ابواسحاق میگفت: گذشتگان بر این باور بودند که «السعة عونا علی الدین»، و آن را از سفیان الثوری نقل میکردند.
آیا معنای آن در مقابل «کاد الفقر أن یکون کفرا» است؟
احتمال درستی آن میرود.
شاید هم به این معناست که ثروتمندی مسلمانان میتواند آنان را در مقابل دشمنانشان نیرومندتر سازد.
این را به سختی میشود از این جمله استخراج کرد.
به هر حال این بحث بوده است که داشتن ثروت محدودی مثل هزار درهم یا صد دینار و دویست دینار، با زهد قابل جمع است.
کسی از سفیان بن عیینه پرسید: آیا میشود به کسی زاهد گفت در حالی که صد دینار دارد؟
او تأیید کرد که بله، میشود.
پرسید چطور؟
گفت: اینکه اگر از دست رفت ناراحت نشود، اگر زیاد شد خوشحال نشود (ش ۱۹).
گویی زهد، یک احساس غناست، و ربطی به داشتن ثروت ندارد.
سفیان، کسانی را که اعتقاد به «کار» نداشتند [لا یرون العمل] مورد نکوهش قرار میداد.
(ش ۲۱).
این میتوان اشاره به کسانی باشد که اخلاق صوفیان پسین را در کار نکردن به قصد عبادت داشتند.
زمان سفیان الثوری میان سال ۹۷ تا ۱۶۱ هجری است.
سفیان گروهی را هم در مسجد الحرام دید که نشسته بودند.
اعتراض کرد چرا نشسته اید؟
گفتند: چه کنیم؟
گفت: اطلبوا من فضل الله و لا تکونوا عیالا علی المسلمین (ش ۲۲).
جای دیگری هم از ثوری نقل شده که اگر پول برّ داری عبادت کن، و الا دنبال حلال باش.
(ش ۲۳).
این معنایش این است که اگر به اندازه کافی برای پرداختن به عبادت داری، عبادت کن.
اینکه نفس پول درآوردن عبادت باشد، در این نقلها دیده نمیشود.
یوسف بن اسباط هم به شعیب بن حرب گفته است: آیا تصور شما بر این است که طلب حلال، فریضه است؟
گفت آری.
این شعیب که همان جماعت ثوری و احمد بن حنبل و دیگران است، یک ایده جالبتری دارد.
او میگوید، حتی یک فلسی را که در راه طاعت خداوند بدست می آوری، تحقیر نکن؛ فلس درآوردن مراد نیست، طاعت مراد است.
شاید با همین فلس، یک عدد باقالی بخری، هنوز در دل تو مستقر نمیشود که خداوند تو را بخشید.
(ش ۲۵) «لاتحقرّن فَلسا تطیع الله فی کسبه» و «إنما الطاعة تراد» میتواند به این معنا باشد که نفس کار کردن برای پول درآوردن «عبادت» است.
آیا معنای این، کسب حلال و پرهیز از حرام است یا آنکه نفس کار کردن عبادت است؟
مصحح متن، معنای اول را از آن فهمیده است.
کسانی از بزرگان این جماعت که اهل گرایشهای زاهدانه هم هستند، اهل کار بوده اند.
ابراهیم ادهم، خودش را به اجاره می داده (کارگری)، سلیمان خواص، «یلقُط» دانه گندم در زمین پس از درو جمع می کرده، و حذیفه!
خشت می مالیده است (ش ۲۶).
استدلال ابراهیم ادهم، این بود که هزینه زندگی او بر عهده کسی نباشد (ش ۲۷) و نیز اینکه آدمی که حرفه ندارد، به بطالت و بیکاری شهره میشود (ش ۲۸).
در میان این نکات، نکتهای که در تتمه عنوان رساله هم بود مسأله «توکل گرایی» است.
این یکی از کلیدهای بحث، در بحث کار و فعالیت اقتصادی است.
از ابراهیم ادهم پرسیدند، اگر کسی در خانه بنشیند و تصور کند که مطمئن است که خداوند رزق او را میدهد، درست است؟
گفت: این کاری است که انبیا نکرده اند «لم یفعل هذا الانبیا و لا غیرهم».
انبیا، خود را به اجاره میدادند، خود رسول ما هم چنین کرد، ابوبکر و عمر هم.
هیچ گاه نیز نگفتند: «نقعد حتی یرزق الله عزوجل».
او آیه «وابتغوا من فضل الله» را به معنای «طلب معیشت» معنا کرد.
(ش ۲۹).
از بشر حافی، صوفی معروف [بشر بن حارث] درباره کسب و کار سوال شد.
او خیلی تشویق کرد.
معلوم بود که خودش کار نمیکند، لذا گفت: اگر نبود که من عیالی ندارم، کار و کسب میداشتم «لولا أنی لیس علیّ عیال، لعملت و اکتسبت» (ش ۳۱).
بشر برای برخی از اطرافیانش که مالی از پدرشان به ارث به آنان رسیده بود، توصیه به «رفق و اقتصاد در نفقه» کرد.
بهتر است آدمی پول داشته باشد و شب را گرسنه بخوابد، تا آنکه سیر باشد و پول نداشته باشد (ش ۳۲).
اگر این معنا قدری شسته رفته شود، همان زهد پروتستانی است.
گردآوری و درآوردن پول زیاد، اما هزینه نکردن.
با این حال، اینکه آیا دقیقاً همین معنا را میدهد یا خیر، باید تأمل بیشتری کرد.
به علاوه، گستره نفوذ آن در ادبیات اقتصادی در میان مسلمانان، دانسته نیست.
به هر روی، حرف بشر این است که شخص باید ملازم بازار برای کسب و کار باشد، و در ضمن اقتصاد در نفقه را هم رعایت کند.
درباره کم هزینه کردن، ابویوسف غسّولی گفته است که سالانه ۱۲ درهم برای او کافی است، ماهی یک درهم.
با این حال، از اینکه دیگران می گفته اند او از کجا میآورد و میخورد، ناراحت بوده است.
(ش ۳۳).
همو میگفت من شصت سال مراقب بودم، مال حرام نخورم.
(ش ۳۴).
حسن ربیع هم گفته است درآوردن یک قیراط بهتر از آن است که کسی ده درهم به من بدهد.
(ش ۳۵، ۳۷، ۴۰).
تأکید بر کسب حلال و پرهیز از حرام خواری، یک اصل کلی است که در همه منابع دینی روی آن تأکید دارند و بویژه «اکل مال بالباطل» در خود قرآن هم صراحت دارد.
محمد بن مقاتل، کسب حلال را عمل ابطال و قهرمانان [جوانمردان] میداند.
(ش ۳۶).
نوع فعالیتهای اقتصادی مورد نظر، کارگری و خرید و فروش است.
شاید طیفی که اینها سروکار داشتند، کاری بهتر از این هم مد نظرشان نبود.
در میان اینها، عنوانهای صنعتی کم است، با اینکه در عنوان رساله حث بر تجارت و صنعت و عمل بود.
حسن بصری میگفت: دو درآمد بهترین است، بار گذاشتن روی پشت، و کار با دست.
(ش ۳۸).
روایتی هم از رسول (ص) نقل شده که بهترین کسب، «عمل الرجل بیده» و «کل بیع مبرور» است.
(ش ۴۱).
نیز از ابراهیم [ادهم] نقل شده که تاجر بهتر از جالس است (ش ۴۴).
ابن مُحیریز تابعی (م ۹۹) گفته بود، طعامی که از زحمت خودم باشد و من را سیر کند، بهتر از طعام یک تاجر صدوق است (ش ۴۶).
تفسیر طیبات در قرآن به تجارت، در نقلی از مجاهد آمده است.
کلوا من طیبات ما رزقناکم، یعنی از «تجارت».
(ش ۴۲، ۴۳، ۵۵، ۶۵)، قتاده هم آیه «الا ان تکون تجارة عن تراض» گفته است: تجارت، رزقی از رزق الله و حلالٌ من حلال الله است.
(ش ۶۴).
ابراهیم ادهم میگفت، در مقایسه میان کسی که تجارت را رها کرده به نماز روی آورده، با تاجری که همچنان مشغول تجارت است، «تاجر امین» بهتر است (ش ۴۷).
مجاهد هم گفته است که «تاجر صادق امین» در روز قیامت، در سایه عرش است (ش ۶۶).
یک یادداشت مهم درباره ثروت عثمان هست، و گویا اشاره به آن است که گویی داشتن این همه ثروت اشکالی ندارد.
در این نقل از «ابی جعفر» [الباقر (ع)] نقل شده است که «عثمان کشته نشد، مگر زمانی که ثروت ناشی از نخلهای او به صد هزار رسید.
(ش ۴۸).
این روایت در «الخراج» یحیی بن آدم قرشی هم آمده، چنان که اینجا هم روایت مزبور از همان یحیی بن آدم نقل شده است: بنگرید: موسوعة الخراج، القسم الثانی، ص ۱۶].
اینکه امام باقر این را به طعنه فرموده اند یا صرفاً یک اطلاع تاریخی داده اند، چندان روشن نیست.
درباره روش خلفا، خبری هم آمده که ابوبکر تاجرترین فرد قریش تا پیش از ورود در امر خلافت بوده است (ش ۵۸).
از عمر هم نقل شده که به کسی توصیه کرد: «اتّخذ مالا».
(ش ۴۹).
قیس بن عاصم منقری هم از رؤسای بنی تمیم به فرزندانش نصیحت میکرد «علیکم بالمال».
او آنها را از گدایی پرهیز میداد، چیزی که «آخر کسب الرجل» است.
(ش ۵۰).
این شخص، نصایحش میراث نصایح عربی کهن است.
سعید بن مسیب هم توصیه به داشتن «مال» کرده است، مالی که بدهی آدمی را بدهد، آبروی انسان را نگاه دارد، و حقوقی را که بر انسان هست، حفظ کند (ش ۵۱).
از خود او دنانیری باقی مانده و گفت که خدایا من اینها را برای حفظ دین و حسبم جمع کردم (ش ۵۲).
عمرو بن عاص هم میگوید، وقتی پیامبر خواست مرا جایی [برای جنگ] بفرستد، آرزو کرد که من مال صالحی داشته باشم.
من گفتم: من رغبت در مال ندارم، جهاد میکنم.
حضرت گفت: نعم المال الصالح للمرء الصالح!
(ش ۵۴).
ابوالدرداء هم گفته است که من پیش از مسلمان شدن، تاجر بودم، وقتی مسلمان شدم، خواستم بین تجارت و عبادت جمع کنم که نشد و فقط به عبادت پرداختم (ش ۵۹).
امام علی (ع) لباسی داشتند، گفتند آن را پنج درهم خریده اند، اگر کسی یک درهم سود بدهد، آن را به او خواهند فروخت (ش ۶۰).
وقتی هم کاروانی به مدینه آمد، رسول (ص) چیزی خریدند و سودی کردند، آن را میان بیوه گان بنی عبدالمطلب تقسیم کرد (ش ۶۱).
از عمر بن خطاب هم نقل شده است که در کنار سفر حج و عمره، از سفر تجارت یاد کرده و گفته است که مرگ در سفری که برای کسب فضل الله است، بهتر از مرگ روی فراش در خانه است.
(ش ۶۲، ۶۳).
از نظر کار و تلاش، یک نمونه در انبیا، حضرت داود است.
اینجا هم از ابوهریره به نقل از رسول (ص) نقل شده است که داود از کد یمین، زندگی میکرد «کان داود لا یأکل الا من عمل یده».
(ش ۶۷).
روی منبر هم بود، مشغول بافتن زنبیل بود.
(ش ۶۸).
دیگری ادریس است که خیاطی میکرد.
«کان خیاطا یتصدق بکسبه».
(ش ۷۰).
زکریا هم «نجار» بود و این در روایتی از رسول (ص) نقل شده است (ش ۷۱).
سعید بن مسیب هم گفته است که لقمان خیاط بوده است (ش ۷۲).
این نگاه به انبیا هم در این پروسه جالب توجه است.
و اما توصیههای دیگر هر کدام به نوعی تأکید بر همین امر است.
سفیان بن عیینه گفته است که درباره «قوت» حساب و کتابی نخواهد بود.(ش ۷۴) روایتی از رسول است که اگر نخل چه ای دست شماست و قیامت رسید، آن را بکارید (ش ۷۵).
بحث و جدل درباره دایره ثروت، بیش از همه، ذیل آیه کنز بوده است: «وَالَّذِینَ یکنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلا ینْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیم».
اگر شخص، از دینار و درهم چه قدر اندوخته داشته باشد، مصداق کنز خواهد بود؟
دیگر اینکه اگر حقوق شرعی خود را داد، باز اطلاق کنز بر آن خواهد شد؟
در اینجا معرکه آرا و اختلاف نظر فراوان است و ما بخشی را در صفحات پیش آوردیم.
و اما در رساله مورد بحث ما آمده است که کسی به احمد بن حنبل گفت: علی بر این باور بود که چهارهزار درهم و پایینتر «نفقه» و بالاتر از آن کنز است.
این چه معنا دارد؟
احمد گفت: یعنی اینکه بیش از این مقدار نمیتوان نگاه داشت.
اسحاق بن منصور هم همان را میگوید با این افزوده که اگر زکاتش را دادی، دیگر اسم کنز از بین خواهد رفت (ش ۷۶).
به هر حال، این روایت از امام علی (ع) در اختیار بوده که بالاتر از چهارهزار درهم، کنز است (ش ۷۷، ۷۸).
باز از رسول (ص) نقل شده است که «ما أخرجت زکاته، فلیس بکنز».
(تأویل دعائم الاسلام: ۳/۵۸).
پیش از این، در باره این آیه سخن گفتیم.
توصیهای برای ضایع نکردن قوت، از قول رسول (ص) نقل شده است (ش ۸۱).
«کفی بالمرء إثما أن یضیع من یقوت» یعنی پولی را که دارد، از کسانی را که باید هزینه شأن کند، نگاه دارد و هزینه نکند.
مصادیق دیگری هم دارد و آن اینکه مال حرام به آنها بدهد (ش ۸۳).
از این روایات، در موارد متعددی استفاده شده است.
در روایت دیگری از قول رسول (ص) نقل شده است که کسی را برای رسیدگی به بیوه گان و مساکین تلاش میکند، مانند مجاهد در راه خدا و کسی است که شب زنده دار و روزه دار است.
(ش ۸۷).
رساله بخشی دارد که از خبر ۸۸ آغاز میشود و آن در ملامت و مذمت کسانی است که کم میخورند و از طعام خود میکاهند.
همین طور کسانی که هزینه حج ندارند و به این سفر میروند.
مطالب غالباً از احمد بن حنبل است.
او میگفت، احدی از اصحاب رسول را ندیده که این طور باشند که به حج بروند و غذا از این و آن بگیرند.
احمد میگفت، کسی که به سفر میرود، هم توکل کند و هم زاد و راحله همراه داشته باشد.
(ش ۹۲).
در جنگ و حج، هر دو باید فرد زادی همراه داشته باشد و الا رفتن خطاست.
(ش ۹۳).
بحث استطاعت در حج، از نقاط کلیدی برای این بحث است.
اگر کسی ندارد، حج نرود، در حالی که طی بیش از هزاران سال، صوفیان بدون داشتن زاد و راحله به حج میرفتند.
کسی نزد احمد آمد، و گفت این چند درهم را دارم میخواهم به حج بروم، احمد گفت، قدری «صمغ» [منّ] بخر، به محله کرخ برو، روی سر بگذار و با آن تجارت کن، وقتی پول تو، سیصد درهم شد، آنگاه به حج برو.
آن شخص بحث را ادامه داد و پرسید: نظر تو درباره «مکاسب الناس» کار کردن مردم چیست؟
احمد عصبانی شده، او را خبیث خواند و گفت: این شخص میخواهد معیشت مردم را به فساد اندازد: «یرید أن یفسد علی الناس معایشهم».
آن شخص گفت: من «متوکل» هستم.
یعنی اهل توکل بر خدا.
احمد گفت: تنها در بادیه میروی یا با مردم؟
گفت: با مردم؟
گفت: تو کلّ بر زاد و راحله مردم هستی.
(ش ۹۴).
این یک گفتگوی جالب بین دو نگاه مختلف است.
یک نگاه، صوفیانه است که این زمان بسط زیادی یافته است.
اینکه در این اثر که درباره حث بر تجارت و صناعت است، از صوفیان میگوید، بر این مبناست که آنان اهل کسب و کار و صناعت نیستند.
در خبر بعدی اسحاق بن داود گوید: به عبدالله بن مهدی گفتم: در شهر ما قومی از صوفیه هستند.
او گفت: نزدیک اینان نشو، شماری از اینان کارشان به جنون میکشد، و شماری هم به زندقه.
(ش ۹۵).
موضع نویسنده، ضد تصوف است.
و در خبر بعدی هم از ابن مبارک آورده است که: من حتی یکی از اینها، یعنی صوفیها را، عاقل ندیدم (ش ۹۶).
خبر بعدی، آنکه وقتی عبدالملک بن زیاد نصیبی به مالک میگوید که در یمن صوفیانی هستند، او میگوید: آیا آنان مسلمانند؟
(ش ۹۷).
خبر دیگری درباره «و تزوّدوا» آمده که معایش نان و خرما یا نان و سویق است (ش ۹۸، ۹۹).
یعنی اینها را در سفر همراه داشته باشید.
این در سفر حج است، و به رغم اینکه در دنبال آیه آمده است «فانّ خیر الزاد التقوی»، زاد اولی، به معنای توشه راه تفسیر شده است.
در خبر دیگری آمده است که برخی توشه بر نمیگرفتند و میگفتند ما «توکل می کنیم».
(ش ۱۰۲، ۱۰۳، ۱۰۴).
این موارد، علیه قاعده توکل بدون توشه است.
روایت طولانی شگفتی هم از ابن عمر نقل شده است که رسول (ص) کسانی را به سفری فرستاد، به همه توشه داد، اما به یک نفر فراموش کرد.
جبرئیل آمد و خبر داد.
حضرت کسی را با توشه سراغ او فرستاد.
(ش ۱۰۵).
عنوان «متوکله» برای کسانی بوده که اهل توکل بدون توشه بوده اند.
این کلمه در ادبیات قرن سوم رایج بوده است.
در روایتی از «الصوفیة المتوکلة» یاد شده است (دلایل الامامه، «قم، ۱۴۱۳ ق»، ص ۳۱۷، و بنگرید: المفصل فی تاریخ العرب، ۶/۳۷۳).
بخاری هم از ابن عباس نقل کرده است که گروهی از یمن به حج آمده، هیچ زاد و توشهای بر نمیداشتند و میگفتند: نحن المتوکلون.
وقتی به مکه میآمدند، از سایر مردم گدایی میکردند.
(بخاری: ۳/۸۴، سنن ابی داود: ۲/۷۴۹).
پسر احمد بن حنبل گوید از پدرم درباره کسانی پرسیدم که میگویند: «نتّکل علی الله عزوجل و لا نکتسب» او گفت: توکل با کسب درست است، کسی جز این بگوید، انسان احمقی است.
(ش ۱۰۹ و بنگرید: ۱۱۰، ۱۱۴، ۱۱۵ باز هم علیه کسانی که خود را «المتوکلون» مینامند).
در خبر دیگری احمد میگوید: توکل خوب است، اما سزاور نیست مرد کلّ بر مردم باشد.
متوکله، مبتدعه هستند (ش ۱۱۱).
کسی به احمد حنبل گفت: سفیان بن عیینه، متوکله را مبتدعه دانسته است.
او گفت: «هولاء قوم سو، یریدون تعطیل الدنیا».
(ش ۱۱۲).
تفسیر «و ابتغوا من فضل الله» در آیه نماز جمعه، به روی آوردن به کسب و کار و رفتن به «سوق» در اخبار بعدی آمده است (ش ۱۰۶، ۱۰۷).
در خبر دیگری، ضمن نکوهش کسانی که در مکه در مسجدی بودند و حاضر نبودند گوشتی را گرفته طبخ کنند و انتظار داشتند طبخ شده به آنان بدهند، این جمله درباره امام علی (ع) آمده است که «کان علی بن ابی طالب علیه السلام یعمل حتی تدبر یده» مصحح میگوید: به معنای تتقرّح یده، آب با دلو میکشید، آن اندازه که پوست دستش زخم میشد، چنان که اصحاب رسول هم کار میکردند.
(ش ۱۰۸).
در نقلهای دیگری درباره امام علی آمده است که امام علی هزار خانواده [یا: الف مملوک] را آزاد کرد، آن هم از کاری که پوست دستش را خشن و سخت کرده بود، و عرق بر جبین داشت (الغارات: ۱/۹۲)
اخبار پایانی این رساله از ۱۲۰ تا ۱۲۶ همه درباره نفی توکل صرف و پرهیز از کسب و کار و فعالیت است.
بیشتر اینها، اقوالی از احمد بن حنبل است که مشابه آنها در خبرهای پیشین هم آمده است.
در میان آنها جملاتی از دیگران مانند بشر بن حارث یا سعید بن جبیر هم هست.
خبر اخیر رساله، از اویس قرنی است.
کسی از او پرسید: «من این المعاش»؟
گفت: به او بگو: ما میبینیم اگر این قلبها به تردید بیفتد، موعظه نفعی برای آن ندارد.
(ش ۱۲۸).
شاید مقصود این است که سوال کردن که معیشتم را چه کنم، خود نوعی تردید است.
لابد باید اطمینان داشت که خدا میرساند.