خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

شنبه، 24 خرداد 1404
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

داستانی درباره آلزایمر برای نوجوانان

ایسنا | فرهنگی و هنری | یکشنبه، 12 مرداد 1399 - 13:25
چاپ تازه «ساچیکو یعنی شادی» نوشته کمیکو ساکایی، نویسنده ژاپنی با ترجمه‌ حمیدرضا شاه‌آبادی منتشر شد.
مادربزرگ،كتاب،آلزايمر،شادي،كانون،منتشر،مادربزرگش،مادربزرگم

چاپ تازه «ساچیکو یعنی شادی» نوشته کمیکو ساکایی، نویسنده ژاپنی با ترجمه‌ حمیدرضا شاه‌آبادی منتشر شد.
به گزارش ایسنا به نقل از اداره کل روابط ‌عمومی و امور بین‌الملل کانون، این کتاب که به موضوع آلزایمر و شیوه‌ تعامل نوجوانان با افراد کهنسال اطراف‌شان می‌پردازد، در ۳۶ صفحه مناسب رده سنی ۱۵+ (نوجوان) و با قیمت ۱۲هزار تومان منتشر شده است و در تمامی فروشگاه‌های محصولات فرهنگی و فروشگاه‌های کانون پرورش فکری در سراسر کشور به فروش می‌رسد.
در معرفی «ساچیکو یعنی شادی» که برای نخستین بار در سال ١٣٨٨ از سوی کانون منتشر شد و اکنون در چاپ سومش با شمارگان ۲۵۰۰ نسخه در مجموع به ١٢هزار و ۵٠٠ نسخه رسیده، عنوان شده است: این کتاب که برای سومین بار به دست مخاطبان رسیده، داستان رابطه‌ دختری به نام ساچیکو با مادربزرگش است.
مادربزرگ که اتفاقا هم‌نام ساچیکو است یک روز اعلام می‌کند که مادربزرگ نیست و فقط پنج سال سن دارد و می‌خواهد به خانه‌شان برگردد.
از این ‌جای داستان است که قهرمان کتاب دچار چالش‌هایی می‌شود.
او باید یاد بگیرد چطور با بحرانی که وارد زندگی‌اش شده است، کنار بیاید.
آیا او یاد می‌گیرد چطور با بحران آلزایمر مادربزرگش روبه‌رو شود؟
در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: «من و مادربزرگ هر دو یک اسم داریم: ساچیکو.
ساچیکو به زبان ژاپنی یعنی «شادی».
من اولین نوه‌ مادربزرگم بودم.
وقتی به دنیا آمدم، او آن‌قدر خوشحال شد که اسم خودش را روی من گذاشت.
آن‌وقت‌ها مادربزرگ عاشق من بود و همیشه هوایم را داشت؛ اما حالا عوض شده است؛ خیلی عوض شده است.
حالا عین خیالش نیست که کنارش ایستاده‌ام.»
کمیکو ساکایی در توضیحی درباره‌ کتابش نوشته است: «آلزایمر بیماری‌ غم‌انگیزی است.
کسانی که دچارش می‌شوند بیشتر حافظه‌ کوتاه‌مدت‌شان را از دست می‌دهند.
آن‌ها حتی فراموش می‌کنند که چه کسی هستند و در چه دوره‌ای زندگی می‌کنند.
مادربزرگم بسیار قوی و مهربان بود؛ اما این بیماری او را تغییر داد.
من آن زمان نمی‌توانستم این بیماری و تغییر او را درک کنم.
یا آن‌که سر در بیاورم چه می‌کند.
فقط به او نگاه می‌کردم.
آن زمان من بچه بودم؛ اما حالا که بزرگ شده‌ام احساس می‌کنم اگر او الان این‌جا بود، کارهای زیادی می‌توانستم برایش بکنم.»
انتهای پیام