یادداشتی بر کتاب«دارم میرسم جان جان»
کتاب«دارم میرسم جان جان» به عنوان یک اثر وطنی میتواند هم برای خواننده والد جذاب باشد و هم نوجوان. نوجوان با سفر قهرمانان نوجوان همراه میشود و همذات پنداری میکند.

کتاب«دارم میرسم جان جان» به عنوان یک اثر وطنی میتواند هم برای خواننده والد جذاب باشد و هم نوجوان.
نوجوان با سفر قهرمانان نوجوان همراه میشود و همذات پنداری میکند.
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، طاهره مشایخ از نویسندگان کشورمان طی یادداشتی به کتاب «دارم میرسم جان جان» نوشته مهدی کرد فیروزجایی پرداخته است.
متن یادداشت در اختیار خبرگزاری فارس قرار گرفته که در ادامه منتشر میشود:
سر کلاس مخاطب شناسی قرار شد صفحاتی از کتاب سند تعلیم و تزکیه [*] را مطالعه کنیم.
همزمانی مطالعه این کتاب با کتاب «دارم میرسم جان جان» نوشته آقای مهدی کرد فیروزجایی پرونده جدیدی در ذهنم باز کرد.
در صفحه ۹۹ کتاب سند تعلیم و تزکیه از قدرت سفر به عنوان یکی از مولفههای ورود به عرصه اجتماع نام برده میشود.
در واقع نوجوانی که در خود توان برنامهریزی برای سفر با انگیزهای مشخص را میبیند به بلوغ عقلی رسیده است.
در یک کلام میتوان گفت قدرت سفر یکی از مولفههای بلوغ است.
اینگونه بود که قدرت سفر در نوجوان، موضوع سوژه کتابهای داستانی را که تا به حال خوانده بودم در ذهنم فعال کرد.
اولین کتابی که ذهنم ناخودآگاه مورد بررسی و مداقه قرار داد آخرین کتاب آقای فیروزجایی بود.
یادم هست نخستین بار که جلد کتاب را دیدم بسیار شگفتزده شدم.
«یک پسربچه رکاب زنان در دشت سبزی...» با دیدن سبزی طرح جلد مطمئن شدم با یک داستان شهری و آپارتمانی روبرو نیستم.
دلم را برای خواندن یک داستان روستایی صابون زدم.
زنده بودن تصویر روی جلد زندگی را برایم تداعی میکرد.
علاوه بر آن جالبی تصویر به این بود که پسر دیگری هم بر ترک دوچرخه سوار بود.
صحنهای که سالها بود از دیدنش محروم بودم.
شاید برای من و همنسلیهای من این صحنهها نوعی خاطره بازی باشد و برای نسل جدید باورنکردنی.
یاد مجید قصههای مجید در ذهنمان بیدار میشود که میدان امام اصفهان را با دوچرخه دور میزد و برای خودش آواز میخواند.
از طرح جلد کتاب که بگذریم میرسیم به موضوع داستان.
مهدی و عباس دو نوجوان داستان ما تصمیم میگیرند برای انجام کاری روستایشان را به قصد شهر ترک کنند.
و اینجاست که سفر آغاز میشود.
سفری پر از مخاطره و حوادث پیش بینی نشده.
این جسارت و شهامت از کجا ناشی میشود؟
چگونه دو پسر نوجوان میتوانند خطرات سفر را به جان بخرند؟
توجه به دو نکته حائز اهمیت است.
هم این دو پسر برای سفر آماده بودند و هم هدفشان مهم بوده که آنها را در لحظه تصمیمگیری هدایت کرده.
سفر میتواند انگیزههای مختلف فرهنگی، اقتصادی، آرمانی، علمی داشته باشد.
یاد حسین فهمیده میافتم.
او نیز در همین سن و سال سفرش را آغاز کرد.
هم سفر از موطنش به جبهه و هم سفر از جبهه به عالم آسمانی.
تصمیم اولش در ترک وطن، او را برای دومین تصمیم، شهادت برای رضای خدا، آماده کرده است.
امثال حسین فهمیده کم نداشتهایم.
در بین علما نیز آیت الله محمدتقی بهجت در سن نوجوانی سفر کربلای خود را آغاز کرد.
هدف والای تحصیل در محضر علما و آموختن علوم تصمیمش را در این مسیر برای دل کندن از خانواده و زادگاهش تقویت میکند.
ابعاد پرونده سفر نوجوان برایم دریچههای تازهای میگشاید.
فکر کردم اگر پسر داشتم از چه سنی او را به سفر میفرستادم؟
اصلا آیا من والد برای پذیرش چنین واقعیتی آماده شدهام؟
این هم موضوع مهمی است.
خیلی وقتها فرزند آماده است برای رشد و کمال، اما والدین نمیتوانند از فرزندانشان دل بکنند.
همین باعث میشود هیچ وقت او را برای سفر آماده نکنند.
خیلی از ما حتی نمیدانیم آمادگی نوجوان برای سفر کردن یکی از مولفههای رشد دوره سوم است.
همین ناآگاهی باعث میشود من والد هیچ وقت به این فکر نکنم که فرزندم برای رشد و کمال به سفر نیاز دارد.
نگرانیهای زندگی شهری و پیامدهای فرزند کمتر سبب شده خیلی از ما حتی سفرهای شهری کوتاه را هم از فرزندانمان دریغ کنیم.
استفاده از سرویس مدرسه و پیک سوپرمارکتها فرصتی برای همین سفرهای بسیار ساده درون شهری نگذاشته است.
بسیاری از فرزندان این دوره حتی صفهای نانوایی را هم تجربه نکردهاند، چه برسد تنهایی سوار تاکسی و اتوبوس شوند.
آمادگی روحی پدرومادر برای سفر نوجوان از کجا حاصل میشود؟
فرزند من چطور میتواند خطرهای پیش بینی شده و پیش بینی نشده سفر را به جان بخرد؟
اینها نیاز به تجربه و آموزش دارد.
بخشی از آن از طریق تجربه و دیدن نمونههای مشابه در اقوام و آشنایان حاصل میشود و بخشی نیز با مطالعه و تماشای فیلمهایی که قهرمانشان نوجوانی است که سفر میکند.
خیلی از ما در کودکی سریالهایی از تلویزیون دیدهایم که قهرمان نوجوان عازم سفر میشود.
کتاب «دارم میرسم جان جان» به عنوان یک اثر وطنی میتواند هم برای خواننده والد جذاب باشد و هم نوجوان.
نوجوان با سفر قهرمانان نوجوان همراه میشود و همذات پنداری میکند.
مهدی و عباس سفرشان را با دوچرخه آغاز میکنند و تصویر روی جلد برای مخاطب زنده میشود.
این سفر چندان هم راحت نیست.
عباس از ابتدا میخواهد مهدی را از این سفر بازدارد.
چون پدرش قدغن کرده تنهایی برود شهر.
اما مهدی در ذهنش یک هدف آرمانی اقتصادی دارد.
قرار است در مدت معینی برای خواهرش جان جان کاری انجام دهد و در ازایش پول خریدن یک دوچرخه را بگیرد.
در واقع یک معامله دوطرفه شکل میگیرد.
مهدی هم میخواهد دل خواهرش را به دست بیاورد و هم خودش به یک دوچرخه برسد.
بالاخره عباس را قانع میکند تا در این سفر همراهش باشد.
به عباس قول مردانه میدهد که دوچرخه را شریکی داشته باشند.
در اولین صحنهای که اسم قهرمان یا اسم روستایش، فیروزجا، در متن دیده میشود، جرقهای در ذهن خواننده زده میشود.
برمیگردد و اسم و فامیل نویسنده را بر روی جلد کتاب میبیند و به این کشف میرسد که نویسنده از موطن خود نوشته است.
گویی مخاطب در خاطرات نوجوانی او همراه شده و قرار است نه تنها با نوجوانی نویسنده، بلکه با قهرمانهای کتاب خطرها و حوادث پیش بینی شده و غیرقابل پیش بینی را از نزدیک ببیند و یک سفر مجازی را تجربه کند.
در سفر است که نوجوان با افراد جدید و آداب و رسوم غریب آشنا میشود و میتواند ارتباطاتش را بهبود ببخشد.
نویسنده در متن پشت جلد و حتی همان سطر اول قلاب را میاندازد و خواننده را شکار میکند.
عباس گفت: «یعنی دوچرخه یارعلی را بدزدیم؟»
رمان نوجوان «دارم میرسم جان جان» در پاییز ۱۳۹۸ به همت نشر شهرستان ادب در ۱۲۲ صفحه چاپ شده و از لحاظ جذابیت موضوعی و زبانی نه تنها برای نوجوان بلکه برای بزرگسال هم قابل توجه است.
به امید روزی که همه بتوانیم فرزندانمان را برای سفر زندگی آماده کنیم.
[*] سند تعلیم و تزکیه، احمد اخوت، مریم قاسمی، هانی چیتچیان، فاطمه فیاض، قرآن و اهل بیت نبوت علیهم السلام
انتهای پیام/