کتاب «فرهنگ چندمعنایی؛ روایتی دیگر از اسلام» ترجمه و منتشر شد
به همت پژوهشکده اسلام تمدنی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی کتاب «فرهنگ چندمعنایی؛ روایتی دیگر از اسلام» نوشته توماس باور ترجمه غلامرضا خدیوی منتشر شد.
به گزارش خبرگزاری مهر، کتاب فرهنگ چند معنایی روایتی دیگر از اسلام نوشته توماس باور ترجمه دکتر غلامرضا خدیوی توسط پژوهشکده اسلام تمدنی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی منتشر شد.
جنگ تمدنها، طالبان، یازده سپتامبر، القاعده، داعش و....
کلید واژههایی بودند که درست در طلیعه هزاره سوم برای بیش از یک دهه جهان را در بهت و حیرت از یکسو و از سوی دیگر در وحشت و ترس فرو بردند.
در همه این جریانها بیش از همه یک کلمه بر سر زبانها بود؛ "اسلام".
برای غرب فرصت مغتنمی بود تا پس از فروپاشی شوروی نقش دشمن بزرگ غرب را اکنون به "اسلام" واگذار کند.
صرف نظر از زمینههای اجتماعی تاریخی فرهنگی سیاسی که منشأ این جنبشها بود یک سوال اساسی مطرح بود و آن اینکه نسبت "اسلام" با آن جریانات چیست.
اثر توماس باوِر پاسخی به این سوال است.
هدف محقق نشاندادن این امر است که متفکران و علمای اسلام تا حدود قرن ده هجری در ارکان تفکر و علوم اسلامی یعنی در علوم قرآنی؛ حدیث؛ فقه و ادبیات دینی و عرفی این دوره فرهنگ بیبدیلی را خلق کردند که محقق آن را "فرهنگ چندمعنایی" نامیده و معتقد است این فرهنگ بیش از هر فرهنگی در طول تاریخ قابلیت مدارا با فرهنگهای دیگر را داشته است.
اما این فرهنگ چندمعنایی با هژمونی مدرنیته غرب و فرهنگ تکمعنایی آن به شدت سرکوب گردید و مسلمانان نیز از همه طیفها خود به نیز به این سرکوب دامن زدند.
روش تحقیق، روش مطالعات فرهنگی است که محقق، یک متن فرهنگی را صرفاً بخاطر محتوای آن و از چشماندازی امروزی مطالعه نمیکند بلکه به عنوان نمادی از گفتمان و تفکر انسانهای یک عصر مورد مطالعه قرار میدهد و میخواهد بداند انسانها در یک دوره تاریخی، خود و جهان خود را چگونه درک و دریافت میکردند.
منابع مورد مراجعه نویسنده، آثار دست اول در حوزههای علوم قرآنی و قرائت، تفسیر، فقه و حدیث و نیز ادبیات آن دوره است.
توماس باوِر با تسلط و اشرافی که بر زبان و ادبیات عرب دارد با بررسی متون دست اول علمای طراز اول اسلام از ابن الجزری تا ابن حجر عسقلانی و فخر رازی، سیوطی و… (این فقط چند نام از حوزههای مختلف علوم اسلامی است) و با کشف"فرهنگ چندمعنایی" در ارکان اصلیترین حوزههای فکری اسلامی در این دوره به این نتیجه میرسد که جریانات افراطی که امروزه با نام "اسلام" و ادعای در دست داشتن حقیقت مطلق سر برآوردند.
بیش از آنکه ریشه در فرهنگ چندمعنایی و مدارای اسلامی داشته باشند حاصل روایتی مدرنیستی و تکمعنایی از اسلام هستند که در حقیقت آئینه تمام نمای تفکر تکمعنایی و نامدار اگر مدرنیته غربیاند.
در پشت جلد این اثر در معرفی آن آمده است:
معتقدم که انگارههایی مانند صحت مطلق، دقت مطلق و حقایق نهایی و مانند آنها همگی توهم و خیالپردازی هایی هستند که نباید به هیچ علمی اجازۀ ورود یابند […].
دستیابی به این نرمش در اندیشه به نظر من بزرگترین برکتی است که علوم امروزی برای ما به ارمغان آوردهاند.
همانا باور به یک حقیقت مطلق و ادعای تصاحب و در اختیار داشتن آن، عمیقترین ریشۀ همۀ شرارتها و فجایع جهان است.
به نظر میرسد دو موضوع چندمعنایی و تاریخ فرهنگی دنیای اسلام ابتدائاً با یکدیگر هیچ ارتباطی ندارند.
در نگاه اول شواهد بسیار کمی وجود دارد که بتوان فرهنگهای اسلامی را از نظر ارتباط آنها با چندمعنایی مورد بررسی قرار داد؛ اما در طول این تحقیق آشکار خواهد شد که دقیقاً در فرهنگ جوامع اسلامی در قرون اخیر تغییری به وقوع پیوسته است که با چنین وضوح و پیامدهایی در هیچ کجای دنیا دیده نشده است.
این تغییر دگرگونی بنیادینی از یک سطح نسبتاً بالایی از مدارا به سمت یک عدم مدارای افراطی در مقابل هر گونه پدیدهای است که نشانی از کثیرالمعنایی و تکثر را در خود دارد.
به نظر میرسد که فرهنگهای اسلامی در گذر از گذشتۀ خود به دوران معاصر، فرایند متجددشدن خود را آشکارا چونان فرایندی از نابودی چندمعنایی به پیش بردهاند.
درحالیکه علمای اسلامی قرن چهاردهم میلادی گوناگونیهای متن قرآن را غنای آن تلقی میکردند، در میان مسلمانان امروز، وجود خوانشهای متفاوت از قرآن نوعی زحمت و دردسر شمرده میشود و درحالیکه علمای اسلام سنتی امکان تنوع در تفسیر قرآن را ارزش میدانستند، مفسران امروزین قرآن - چه در شرق و چه در غرب، چه اصولگرا (ارتودوکس) و چه اصلاحطلب (رفرمیست) - چنین میپندارند که گویی بهطوردقیق قادرند تنها معنای حقیقی هر مطلبی در قرآن را در یابند.
درحالیکه به تبعیت از یک روایت پیامبر اسلام، تضارب افکار و تنوع اندیشه در میان علمای دین در دورۀ کلاسیک رحمت الهی برای امت تلقی میشد، برای بسیاری از علما این تنوع و تکثر امروزه دردسر و زحمتی است که باید آن را از بین برد.
درحالیکه در دورۀ کلاسیک گفتمانهای سیاسی دینی و غیردینی در کنار یکدیگر با هم میزیستند، امروزه در میان بسیاری از افراد این باور به کرسی نشسته است که گویی در اسلام، دین و سیاست از یکدیگر تفکیکناپذیرند.
درحالیکه امروزه در خاور نزدیک سختگیری و تعصب اخلاقی روزبهروز گسترش مییابد، علمای دورۀ کلاسیک در زمینۀ سرودن اشعار لطیف و ظریف (گاه نیز کمی سبکسرانۀ) عاشقانه گوی سبقت را از یکدیگر میربودند.
علمای زبانشناس عرب و خطبا کلمات دارای معانی مختلف را جمعآوری و اشکال و قالبهای بیانی بسامعنایی را بهخوبی تحلیل میکردند؛ بهنحویکه تا امروز و پس از قرنها آثار آنها اغلب هنوز از بهترین آثار در زمینۀ توصیف نظری پدیدههای کلامی چندمعناست؛ با وجود این دانشمندان مسلمان و غربی، امروزه در برابر این آثار کاملاً سرگشته و بیاعتنایند.
اعراب و شرقشناسان امروزی آنچه را شعرای عرب در طی قرنهای متمادی در زمینۀ قالبهای بسیار ظریف انحای بیانی بسامعنا پرورش دادند، شواهد قطعی افول و سقوط اسلام تلقی میکنند؛ اما همانگونهکه خواهیم دید، به نظر میرسد فرهنگ اسلامی - عربی به شیوهای بسیار خاص، خود را موضوع مطالعه و تحقیق دربارۀ رابطۀ همبسته بین فرهنگ و چندمعنایی عرضه میکند و در عین حال به نظر میرسد که چنین مطالعهای نه تنها روایتی جدید از تاریخ اسلام عرضه میکند، تا حدودی به موضوع تجدد غربی نیز میپردازد.