مجموعهداستان «آن سال سیاه» منتشر شد
مجموعهداستان «آن سال سیاه» نوشته امیررضا بیگدلی توسط نشر ترنگ منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش خبرنگار مهر، مجموعهداستان «آن سال سیاه» نوشته امیررضا بیگدلی بهتازگی توسط نشر ترنگ منتشر و راهی بازار نشر شده است.
از ایننویسنده دو مجموعهداستان «آن مرد در باران آمد» و «آدمها و دودکشها» هم که چندسال پیش منتشر شده بودند، بهتازگی با چاپ جدید توسط همینناشر عرضه شدهاند.
اینکتاب ۷ داستان کوتاه را با اینعناوین در بر میگیرد: جایی که ماهیها به قلاب میافتند، گلخانه، وقتی باران بند آمد و آسمان آفتابی شد، مگر امشب چه خبر است؟، وقتی برفها آب میشود، شاید اینطور بهتر باشد، نگران دندانهایم هستم.
در قسمتی از داستان «وقتی باران بند آمد و آسمان آفتابی شد» میخوانیم:
اتوبوس که راه افتاد زن به بیرون خیره شد.
مرد هم چشم دوخت به همانسو؛ اما نمیشد بهراحتی بیرون را دید.
شیشه با برگ سوراخسوراخ تیرهرنگی پوشیده شده بود و جایجایِ خالی مانده نیز، چندان دیدی به مسافرها نمیداد؛ اما پیدا بود که باران میبارید.
زن گفت: «چه بارانی!
چه بارانی!»
مرد گفت: «چندین سال است که چنین بارانی نباریده.»
«نیامد نیامد؛ حالا ببین چه میبارد.»
«از هر سالی بیشتر باران باریده.»
زن سر تکان داد.
گفت: «باران نعمت خداست؛ اما ما قدردان نیستیم.»
مرد چیزی نگفت.
اتوبوس ایستاد.
زن بهسوی در اتوبوس خیره شد.
مرد گفت: «اینجا ایستگاه پل مدیریت است.»
زن چیزی نگفت.
مرد گفت: «این دست هم نزدیک به دهونک است.»
زن سر تکان داد.
گفت: «بله دهونک؛ دهونک»
مرد گفت: «پدرم میگوید وقتی بچه بودند فصل توت از تهران میآمدند اینجا توتخوری.
میگوید محلیها آنها را میگرفتند و حسابی کتک میزدند و بعد، از آنها کار میکشیدند.
میگوید تا دَم غروب برای محلیها توت میتکاندند و جمع میکردند.
شب هم خستهوکوفته با دستِ خالی برمیگشتند خانه؛ اما فردا دوباره میآمدند؛ روز از نو روزی از نو.»
اینکتاب با ۱۴۵ صفحه، شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۲۴ هزار تومان منتشر شده است.