کتابی که حاج قاسم میخواست در رونماییاش شرکت کند
کتاب با خاطره خوابی که همسر شهید در نوجوانی دیده آغاز میشود. تعبیر این خواب کمی بعد با خواستگاری و وصلت حاج محمد با مریم جمالی دخترداییاش، تعبیر میشود. سبک روایتی کتاب در کنار قلم ساده و بیتکلف نویسنده باعث شده تا خواننده از همان ابتدا جذب داشتههای کتاب شود و زندگی سردار جمالی را از زبان همسرش دنبال کند.

کتاب با خاطره خوابی که همسر شهید در نوجوانی دیده آغاز میشود.
تعبیر این خواب کمی بعد با خواستگاری و وصلت حاج محمد با مریم جمالی دخترداییاش، تعبیر میشود.
سبک روایتی کتاب در کنار قلم ساده و بیتکلف نویسنده باعث شده تا خواننده از همان ابتدا جذب داشتههای کتاب شود و زندگی سردار جمالی را از زبان همسرش دنبال کند.
به گزارش ایسنا،"پاییز پنجاه سالگی" مروری بر زندگی سردار شهید محمد جمالی، همان کتابی است که مرتضی سرهنگی میگفت حاج قاسم سلیمانی وعده داده بود در مراسم رونمایی آن شرکت کند.
این کتاب که توسط انتشارات خط مقدم به چاپ رسیده، به قلم فاطمه بهبودی و روایتگری مریم جمالی (همسر شهید) زوایایی از زندگی شهید مدافع حرمی را روایت میکند که حاج قاسم در مراسم تشییعاش به مادر وی گفته بود: "محمد ۲۵ سال پیش شهید شده بود و روح او کنار همرزمان شهیدش در دوران دفاع مقدس بود."
پاییز ۱۳۹۲ "حاج محمد جمالی" خزان پنجاهمین سال عمرش را در سوریه سپری میکرد.
رفته بود تا مدافع حریم اهل بیت شود و در همین مسیر نیز دوازدهمین روز از آبان ۱۳۹۲ در دمشق به شهادت رسید.
"پاییز پنجاه سالگی" برگهایی از زندگی شخصی و جهادی این شهید از زبان همسرش است.
از حضور در جبهههای دفاع مقدس تا مبارزه با اشرار در سیرجان و نهایتا شرکت در جبهه دفاع از حرم؛ زندگی حاج محمد چکیدهای از تاریخ معاصر کشورمان است که امثال شهید جمالیها نقش فعال و پر رنگی در آن دارند.
کتاب با خاطره خوابی که همسر شهید در نوجوانی دیده آغاز میشود.
تعبیر این خواب کمی بعد با خواستگاری و وصلت حاج محمد با مریم جمالی دخترداییاش، تعبیر میشود.
سبک روایتی کتاب در کنار قلم ساده و بیتکلف نویسنده باعث شده تا خواننده از همان ابتدا جذب داشتههای کتاب شود و زندگی سردار جمالی را از زبان همسرش دنبال کند.
اگرچه کتاب از زاویه دید یک زن روایت میشود، اما گره خوردن زندگی شهید جمالی با جهاد و حضور در جبهههای مختلف، باعث شده تا تقریبا هیچ کدام از فصلهای "پاییز پنجاه سالگی" از خاطرات رزمندگی این شهید مدافع حرم خالی نماند و از این رهگذر، ما با بخشهایی از تاریخ کشورمان آشنا می شویم.
در فصل اول کتاب میخوانیم: "بعد از مهمانی که سه روز بعد مراسم عروسی میگیرند و پاتختی به حساب می آید، محمد گفت: باید برگردم جبهه؛ اما قبلش میروم از مادرم خداحافظی کنم...عمه دلبسته محمد بود و محمد حرمتش را نگه میداشت...
یکبار عمه دلواپسی اولین جبهه رفتن محمد را اینطور برایم بازگو کرد: کلاس یازده بود که جنگ شد.
همکلاسیش از رفسنجون اومد.
گفتم از ممد ما چه خبر؟
گفت او که رفت آموزش نظامی ببینه؛ می خواد بره جبهه...
."
محمد جمالی به عنوان یک رزمنده پاسدار بلافاصله بعد از ازدواج با همسرش راهی جبهه میشود.
از همان فصل اول، دوران جداییهای این زوج شروع میشود.
در فصل دوم، بی قراریهای همسر شهید از حضور وقت و بیوقت همسرش در جبهه بیشتر نمود پیدا میکند.
او هم از زمان حال همسرش و عملیاتی که در آن حضور می یابد میگوید و هم گریزی به گذشته و دیگر عملیاتی میزند که پیش از ازدواج شان، حاج محمد در آنها حضور یافته و مجروح شده بود.
مثل عملیات خیبر که کتف حاج محمد گلوله میخورد یا در عملیاتی دیگر که دچار موج گرفتگی میشود.
مریم جمالی، همسر شهید، سال ۶۷ مجبور میشود به خاطر حضور طولانی مدت همسرش در جبههها، به همراه فرزندش به جبهه برود.
جنگ که تمام میشود، به کرمان برمیگردند.
اما این بار حاج محمد ماموریت می گیرد تا برای مقابله با اشرار به سیرجان برود و دوباره همسر و فرزندانش را با خود به آنجا میبرد.
ماموریت در سیرجان بیش از سه سال طول می کشد.
"یک شب بعد از دو شبانه روز ماموریت دیر وقت به خانه آمد؛ خسته و با سرو وضع خاکی.
چیزی توی دستش بود...
گفتم چیه؟
پارچه کهنه توی دستش را باز کرد.
نزدیک یک کیلو طلا بود.
گفتم اینها را رو از کجا آوردهای؟
گفت چند تا قاچاقچی رو غافلگیر کردیم.
پا به فرار گذاشتند.
از دست شون افتاد.
وقتی برگشتم اداره، دیگه کسی توی واحد نبود که برم و صورت جلسه کنم...
آن شب تا صبح اجیر بود که مبادا همین امشب دزدی بیاید و دست به امانتش ببرد".
نکته بارز در زندگی شهید جمالی، ارتباط نزدیک او با سردار شهید حاج قاسم سلیمانی است.
این دو از دوران دفاع مقدس دوستی دیرینهای با هم داشتند و رخصت رفتن به سوریه را هم شهید جمالی از حاج قاسم میگیرد و آن روز در پوست خودش نمیگنجید :"شب که به خانه آمد گفتم چه خبر شده که توی پوست خودت نیستی؟
گفت: حاج قاسم پرسید چی کار میکنی؟
گفتم هیچی بیکارم.
گفت میخوای بری سوریه.
گفتم از خدامه..."
شهید جمالی اوایل شهریورماه ۱۳۹۲ رهسپار دفاع از حرم می شود و دوازدهم آبان ماه ۹۲ در دمشق به شهادت میرسد.
کتاب "پاییز پنجاه سالگی" تا شهادت سردار جمالی و مراسم خاکسپاری شهید که خود حاج قاسم، پیکر وی را درون مزار میگذارد، ادامه پیدا میکند.
سردار سلیمانی پس از شهادت همرزمش، به شخصه پیگیر چاپ کتاب وی بود و قول داده بود در مراسم رونمایی آن شرکت کند، اما رونمایی از این کتاب در بهمن ماه ۱۳۹۸ در زمانی رخ میدهد که کمتر از چهل روز از شهادت حاج قاسم سلیمانی میگذشت.
در پایان بخشی از این کتاب را پیش رو دارید: "سردار سلیمانی پای قبری که حفر کرده بودند، ایستاده بود.
رفتم جلو.
گفتم: دیدید آخر حاجی شهید شد؟
سرش را زیر انداخت و گفت: قسمتش بود.
سر گودی نشستم.
چطور میتوانستم باور کنم تا دقایقی دیگر محمد را به خاک میسپارند؟
...
سردار سلیمانی، توی قبر رفت.
حسین را صدا زدند.
دلم میخواست جای حسین بودم و وقتی که کفن را از روی صورتش کنار میزدند، یک بار دیگر می دیدمش.
دخترها دورتر کز کرده بودند...".
انتهای پیام