گالیلهای به نام «موج ناب»!
سهلانگارگویی شعر سیاسی دوباره در دهه ۹۰ دارد غالب میشود. این بار در شبکههای اجتماعی و اینترنت، نه در نشریات کاغذی و جلالی هم درست در همین زمانه، به فکر احیاء افتاده!

به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات فارس، یزدان سلحشور، شاعر و منتقد، یادداشتی روی مجموعه سرودههای بهروز جلالی با عنوان «به جای گالیله مینویسم» نوشته و آن را در اختیار خبرگزاری فارس گذاشته است.
یادداشت سلحشور را بخوانید:
«بعضی کتابها به موقع چاپ میشوند بعضی کتابها زود، بعضی کتابها دیر.
اینکه موقع چاپ یک کتاب چه وقت است، امری اغلب دیریاب است؛ به گمانم، خیلی بستگی دارد به «اینزمانی بودن» آن کتاب در زمان انتشارش و سالها بعد هم به «در زمانی بودن»اش.
«به جای گالیله مینویسم» چنین کتابی است با شعرهایی که گاهی تاریخ سرودن دارند و اغلب هم ندارند!
از ۱۳۷۰ تاریخ دارند.
نمیدانم بهروز جلالی [یا همان مصطفی راضی جلالی که اهل خوزستان است و وارث «موج ناب» لابد] در این شعرها دست برده بعدِ این همه سال یا نبرده؛ اگر دست برده که کمی تاریخ ادبیِ بیحساب و کتاب دهههای اخیر را دچار مشکل کرده؛ اگر هم دست نبرده که باید بفهمیم چرا همان موقع سرایش این شعرها، برخی «رویکردها» عمومی نشده، بر شعر دهه ۷۰ تأثیر نگذاشته.
اینها البته مشکل مخاطب نیست نه خاصاش نه عاماش؛ مشکل منتقد است که باید یقه او و یقه شعرش را بگیرد که «یعنی چه؟!» گرچه باز هم کمی دشواری در انتظار است به خاطر قد بلند خودش، این شعرها و قدکوتاهی نقدِ این زمانه در دعواهای داشآکلی سه دهه اخیرِ کوچه شعر مدرن ایران!
از این فاصله
نمیدانم، خط خوردهام
یا پیچیدهام درون خودم
«خودم»-جُرمی که جابهجا میشود زیر پوستم، مدام
به هر حال، هر چه که هست یا نیست، مشکلِ مخاطب نیست!
مخاطب کاری ندارد که این شعرها، چقدر نسبت دارند با «موج ناب» و نوعی «سهلگویی» آن موج، که از بس سهل بوده آن شعرها، که مخاطبان دهه ۵۰ فرض میکردند: «چه مشکل!» الان شعرهای دهه ۵۰ هوشنگ چالنگی را هم که بخوانیم، فکر میکنیم مال دهه ۹۰ است و چه آسان!
این، یعنی پیروزی «موج ناب» بعد از این همه سال و پیروزی شاعری که هنوز «سرِ موضع» است؛ یعنی همین بهروز جلالی که ساکن تهران است اما «موج ناب»اش بین پایتخت و خوزستان، در رفت و آمدی مدام است، ولی یک تغیر مهم داده در این «موج»؛ «شهری»اش کرده، از «سنتِ ایلی» تقریباً تهیاش کرده و دیگر نیاز نیست که مثلاً فلان افسانه روستایی را به عنوان «فرامتن» بدانیم تا شعر او را نه اینکه بفهمیم که «ببینیم».
(چنانکه این مشکل مخاطبان دهه ۵۰ شعرهای چالنگی بوده و اگر اکنون حل شده، به خاطر آن است که دیگر نیازی به آن «فرامتن ناپیدا» نیست «توصیف چالنگی در شعر» به قدر کفایت، تر و تازه است و البته در معرض «دید».)
*
برگردیم به آنچه که مربوط است به مخاطب عام و خاص این شعرها؛ یعنی «این زمانی بودن»شان.
شعرها، وحدتِ زبانی و بیانی و توصیفی و شگردی دارند و با توجه به اینکه در ۲۶ سال شکل گرفتهاند، به «دهه ۹۰» نزدیکترند تا مثلاً به دهههای ۷۰ یا ۸۰ و غریب است این امر اما خوشایند است.
مخاطب نسلِ نو، مخاطبی که در دهه ۹۰، با شعر مدرن آشنا شده و اغلب هم تنبل است و شعرهای دهههای ۶۰ و ۷۰ را فسیل مینامد ـ حالا دهههای پیشین که جای خود!
ـ (بیآنکه خوانده باشدشان و البته نسخههای بدلشان را زیاد خوانده!) با این شعرها، احساس خویشاوندیِ بیانی دارد؛ در واقع شاید حتی جلالی را از نسل خودش فرض کند، اما جلالی از نسل شاعران ۷۰ است و برای خودش پیرمردی است!
به گمانم این اولین پیروزی اوست که میتواند «این زمانی بودن» را به عنصر پاینده این شعرها بدل کند؛ به عنوان شاعری از عصری دیگر؛ عصری که چندان دور نیست اما پیشرفتهای فناوری خلاق، چنان آن را دور و دیر مینمایاند که انگار از زمان خلقت آدم حرف میزنیم!
یادتان هست؟
همان موقع که اینترنت بود اما کم بود!
موبایل بود اما کم بود!
ما بودیم اما کم بودیم!
زمانی برای تجربه، برای جوانی!
عادت کردهام بمانم
بی آن که پشت سرم کسی باشد
یا روبهرویام حرفی
که یعنی ته مانده روزهایی
که نمیخواستم «این» بشود
کتاب جلالی، کتاب مؤثری است برای زادمان دوباره موجی در شعر مدرن که از دسترفته مینمود؛ با تمام ویژگیهای زیباشناختی جذابش و مقهور «سهلگویی» شعر سیاسی دهه ۵۰ شد که چنان در سهلگویی حد را گذراند که بدل به سهلانگارگویی «شعار» شد.
شما که یادتان نیست پیرمردها یادشان است!
و نکته همین است: تکرار تاریخ!
سهلانگارگویی شعر سیاسی دوباره در دهه ۹۰ دارد غالب میشود.
این بار در شبکههای اجتماعی و اینترنت نه در نشریات کاغذی و جلالی هم درست در همین زمانه، به فکر احیاء افتاده!
برگرد
به خلوتی که جاده آفرید
گاهی عقل سپیدار هم قد نمیدهد
که باید از هیاهوی کلاغها بگذرد
با این همه، من با کتاب جلالی، یک مشکل شخصی دارم که به قول بهروز وثوقی در «گوزنها»، میماند برای زمانی که من باشم و شاعر این شعرها و این قدر تیزی!
شعرهای این کتاب، به رغم «تمیزی»، «خوشایندی» و «این زمانیِ» بیانی و زبانی، گواهِ زمانه خود نیستند؛ یعنی وجهی از تاریخنگاری را که لازمه هر شعر تأثیرگذاری است با خود ندارند (مشکل عمومی شعرهای موج ناب در زمانه خود) لطفاً سهراب سپهری را به یاد نیاورید!
باور کنید شعرهای او هم از این وجه تاریخنگاری و گزارش به نسل بعد برخوردار بود اما چشمان روشنفکران زمانه کور بود!
انتهای پیام/