بایستهشناسی خرافهزدایی
آیتالله علیدوست در سلسله سخنرانیهایی ویدیویی، بایستههای خرافهزدایی را تبیین کرده است. به گفته وی، خرافهزدایی مثل هر پدیده ظریف دیگری بایستههایی دارد و مصلح دینی باید متخصص و محیط بر آنچه نقد میکند باشد.

آیتالله علیدوست در سلسله سخنرانیهایی ویدیویی، بایستههای خرافهزدایی را تبیین کرده است.
به گفته وی، خرافهزدایی مثل هر پدیده ظریف دیگری بایستههایی دارد و مصلح دینی باید متخصص و محیط بر آنچه نقد میکند باشد.
به گزارش ایسنا، این سخنان در پنج بخش بیان شده که بخش دوم آن در مورد بایستههای خرافهزدایی منتشر میشود و در روزهای آینده بخشهای دیگر منتشر خواهد شد.
متن بخش دوم سخنان آیتالله علیدوست به این شرح است:
من در کلیپ اول عرض کردم که موضوع بحث ما بایستهشناسی و خرافهزدایی است و اگر امروز من این بحث را مطرح میکنم جهتش یک سخنرانی است که جناب آقای عبدالکریم سروش داشتند راجع به خرافهزدایی.به نظر ما در آن سخنرانی علیرغم مطالب خوبی که بیان شده، برخی از نکات اساسی و آسیبهای جدی وجود دارد که باید به آن رسیدگی شود.
من در کلیپ قبل به یک نکته اشاره کردم که اگر کسی وارد یک مبحث تخصصی میشود باید به آن مبحث از هر جهت آشنایی کامل داشته باشد.
اما اصل دوم
مطلب دومی که در خرافهزدایی هست؛ این که فردی که وارد میشود «بنیانها» را نزند یعنی وقتی میخواهد خرافهزدایی کند باید آن چه را که باید حفظ شود همچنان محفوظ بماند.
کسی که شیمی درمانی میکند نباید طرف را از بین ببرد یا این که وقتی میخواهد از دین خرافهزدایی کند و به قول آقای سروش میخواهد آب زلال به دست مردم دهد نباید که اساسها از بین برود آیا در کار ایشان این بایسته رعایت نشده؟
و آیا موضوعی بوده دال بر این که بنیانها زده شده ؟
به نظر من آری.
ایشان در دقیقه ۵۲ سخنرانی خود میگوید:من در مواجهه با روایات همه را باطل میدانم مگر این که خلاف آن ثابت شود.اصل عدم صدور است غیر از این نمیشود.
عقل ما چنین حکم میکند؛ چه در روایات شیعه چه سنی.
در دقیقه ۵۸ میگوید کتب روایی منبع خرافات هستند در همان دقیقه ۵۸ میگوید:کسی به من گفت: چرا در بیانت از روایات استفاده نمیکنی؟
گفتم من متاع جهل نمیفروشم.
اگر یک درصد روایت درست باشد، خیلی (درصد زیادی) است.
و این کار بیع غرری است، کلاهبرداری است و دروغ گفتن است.در دقیقه ۵۶، ایشان میگوید کتابهای حدیثی را نخوانید به این دلیل که منبع خرافاتند و روایات درست (صحیح) مانند انگشتری در میان تلی از زباله است.
مانند دری میان کاهدانی است.
در دقیقه ۱۱۴ میگوید : من فقط قرآن را قبول دارم.
حتی صحیفه سجادیه و نهجالبلاغه هم بدون اشکال نیستند.
در منقولات تواتر برای ما مهم است.
روایاتی هم که به نظر درست مینماید، فایده ندارد.
روایات متواتر هم از تعداد انگشتان دست کمتر است.
اینها مطالبی است که من از ایشان یادداشت کردم.نظر من این است که برای یک بیطرف که نه در مسند بغض نشسته است برای کار ایشان و نه بر مسند توجیه.
این برایند خوبی ندارد.
برای کسی که اطلاعی ندارد از متون ما و تاریخی که بر روایات گذشته است؛ علم رجال علم درایه و تلاشهایی که شده است.
من برای این که پاسخ ایشان را دقیقتر داده باشم، به سه نکته دوستان را متنبه میکنم.
نکته اول این که بدون شک متون روایی ما مثل قرآن نیست.
از این لحاظ این مطلب ایشان صحیح است بر خلاف اهل تسنن که میخواهند برای قرآن بدیل درست کنند؛ صحیح بخاری،صحیح مسلم و...
.
میبینیم که در شیعه غیر قرآن هیچ متنی معصومانگاری نشده است.حتی نهجالبلاغه حتی صحیفه سجادیه؛ این مطلب ایشان درست است.
لکن بین کامل نبودن و منبع خرافه بودن خیلی فاصله است.
منبع خرافات معنا دارد و کامل نبودن هم معنا دارد.
یک موقعی مدعی میشویم که نهجالبلاغه کامل نیست.
یا سفینه کامل نیست یا صحیفه کامل نیست یا وسائل الشیعة کامل نیست.
وافی فیض کامل نیست یا مستدرک میرزای نوری کامل نیست، یا تهذیب و استبصار شیخ کامل نیست یا کتاب من لایحضره الفقیه صدوق کامل نیست و یا عیونش کامل نیست.
اما یک وقتی میگوییم که اینها منبع خرافهاند.
این دو برخورد با هم فرق دارد.
نکته دوم این که کسانی که مطالعاتی در زمینه احادیث داشته باشند میدانند که روایات ما از دو طریق معامله صحیح با آنها میشود: ۱.
قوت سند: همانی که آقای سروش خیلی بر آن تاکید میکن (به تعبیر ایشان گریبان بگیرید اگر کسی مطلبی را نقل کرد که این را چرا نقل کرده یا از کجا نقل کرده.
تازه کافی هم نیست که گفته شود از بحار نقل شده؛ باید بگویید بحار از که نقل کرده و...
.
۲.
اما علمای ما گاهی اوقات میگویند باید احتفاف به قرائن را هم در نظر گرفت.
به هر حال قرائنی همراهش هست.
گاهی اوقات حتی روایاتی سند هم ندارد اما از شعارهاست.
یا فخامت معنا دارد.
آیا در رابطه با دعای کمیل که گفته میشود از امام علی علیه السلام است و سندی هم برای آن ذکر نشده، آیا مدعی میشویم که خرافه است؟یا دعای کمیل لفظش و محتوایش دال بر اعتبارش است.
یعنی دعای کمیل دعایی است که یک بودیسم میتواند بخواند، یک هندوییسم میتواند بخواند، یا یک یهودی هم همینطور.
یا یک مجوسی میتواند بخواند.
با این احوال مدعی شویم که خرافه است؟
آیا عهدنامه مالک اشتر (البته راجع به عهدنامه بحث هست که سند دارد یا نه) با این فخامت معنا و لفظ، سند میخواهد به این معنا که فلانی از فلانی از فلانی از فلانی از فلانی تا برسد به امیرالمؤمنین.؟!
کسی که این نامه را میبیند احساس میکند که این متن زیبا و این اوج معنا شاهد خودش است.
اگر خطبههای توحید نهجالبلاغه مقایسه شود با مطالب توحیدی زمان امیرالمؤمنین، آیا این کافی نیست برای اعتبار توحید نهجالیلاغه؟
یا کلمات قصار نهجالبلاغه یا خطبه متقینی که یک زمانی خود آقای سروش در اطرافش بحث میکردند، یا دعای عرفه یا صحیفه سجادیه ـ صحیفه سجادیه را اگر کسی عرب باشد و به محتوا آشنا باشد میگوید این سند نمیخواهد.
از این جاست که بزرگان ما گفتهاند یا قوت سند یا احتفاف به قرائن.
من در کتاب «فقه و حقوق قراردادها»، آنجا که برخی علما بیان کردند: الناس مسلطون علی اموالهم، سند ندارد.
یا نهیالنبی عن بیع الغرر، سند ندارد.
من در آن جا گفتم آری بر مسلک شما که روش مدرسهای است سند ندارد.
اما از شعارات اسلامی است.
در متون لغت، در متون تاریخی، در متون فقهی و در متون اصولی از این احادیث استفاده شده و اینها کفایت میکند برای اعتبار روایت.
پس نگوییم فقط متواترات و بعد صحنه را خالی کنیم و بگوییم به اندازه تعداد انگشتان دست احادیث مورد وثوق وجود دارد که گفته این ادعا را.
حتی کسانی که قدری مدرسهای با روایات برخورد کردهاند مثل آقای خویی و دیگران، احتفاف به قرائن را پذیرفتهاند.
خیلی جاها میگویند این حدیث قرائن همراهش هست و همین کفایت میکند.
و اما نکته سوم دوست دارم مخاطبان دقت کنند و آن این که بسیاری از متون ما درست است که «من الاسلام» است اما «للانسان» است.
یعنی یک تربیت شده مکتب اسلام بیان کرده اما به درد انسان میخورد.
روایات ما بسیاری از این قبیل است.
کتاب وسائل الشیعه ۳۰ جلد است چون عناوین روایات را معنون کرده، من چند تا عنوانش را برای مخاطبانی که کمتر اطلاع دارند میخوانم:باب استحباب حسن الخلق مع الناس ـ باب استحباب کون الانسان هینا لینا ـ (انسان باید آرام لطیف و رام و نه سرکش در برابر دیگران باشد.) استحباب طلاقة الوجه (انسان در برابر دیگران خوشرو باشد.) باب استحباب الحیاء ـ استحباب العفو ـ باب صلة الرحم ـ باب الصمت و السکوت ـ حفظ اللسان ـ کراهة کثرة الکلام بغیر ذکر الله ـ استحباب مداراة الناس ـ استحباب التراحم ـ استحباب قبول العذر ـ کراهة المراء و الخصومة ـ تحریم الحسد والمکر و الخیانة ـ تحریم الاثم.
این روایات شاید به آن معنا سند ندارد اما آیا منبع خرافات است؟
باید بگوییم اینها متواتر نیست الا این که ایشان از تواتر معنای دیگری را لحاظ کند که این گونه نیست و معنایی را که ایشان مد نظر دارد درست است.
من میدانم که دوستان ایشان خواهند گفت که منظور آقای دکتر اینها نیست که در جواب عرض میکنم که من اول گفتم که من این جا در مسند توجیه نیستم.
وقتی ایشان مدعی میشود وقتی برخی میگویند چرا به احادیث تمسک نمیکنی و من میگویم من متاع جهل نمیفروشم این جا سوال میشود از ایشان که آیا اینها متاع جهل است؟اینها بیع غرری است ؟
کلاهبرداری است؟
دروغ گفتن است؟
حالا کسی این روایات وسائل را بخواند برای اخلاق مردم بحثهای فقهی جداست و بحثهای کلامی و اخلاقی هم جداست.
آیا اینها متاع جهل است؟
آیا جهل است؟کسی اگر صحبت ایشان را گوش کند منصفانه قضاوت کنیم و یک جوان و یک فرهیخته گوش کند و برود ببیند پشت ویترین مغازه کتاب وسائل الشیعه هست و...
و حرف ایشان را هم قبول کند چگونه به این کتاب و امثال آن نگاه میکند؟
حتما به عنوان منبع خرافات و قلمبه...
نگاه میکند (لا اله الا الله).
جناب آقای سروش خرافه زدایی بسیار خوب است اما توسعه ناموجه خرافهانگاری خیلی بد است.
اینکه عالم نباید آب گل آلود به مردم بدهد، درست!
اما آلوده نشان دادن آب زلال چه؟
یا اگر چیزی و امری ده یا بیست درصدش باید اصلاح شود و بگوییم این منبع خرافه است رجوع نکنید که قابل استفاده نیست، این چه میشود؟
چه توجیهی دارد؟من دوست دارم اگر کسی صحبتهای ایشان را گوش کرده یک بار دیگر هم از اول تا آخر دوباره گوش کند و سوال و جوابها را گوش کند و دقت داشته باشد.
در نهجالبلاغه کلمات خوبی هست.
یک زمانی شما خطبه متقین را شرح میکردید.
ممکن است ایشان بگوید من هم اشتباه میکردم.
ایشان در اواخر صحبت یک مثال از مولوی میزند که به جالینوس نسبتی دادند.
بعد گفته شد که جالینوس فلان مطلب را نگفته و چه و چه.
سوال این است که آیا این مطلب ادعایی شما آیا نقد آن حملات اولیه شما نمیتواند باشد؟!
یعنی فقط درگیر این هستیم که نسبت ندهیم؟!
مگر علمای ما یا فقیهان موجه ماغیر از این عمل میکردند؟
جناب صدوق در همین کتاب من لا یحضره الفقیه میگوید که جایی که یقین ندارد میگوید: روی عن الصادق.
یا یک جایی که یقین دارد میگوید قال الصادق.
ولی مفاد هم مفاد خرافه و لغوی هم نیست.
به همین خاطر فقهای ما وقتی میخواهند فتوا بدهند میگویند مواردی که باید در نظر گرفته شود: ۱.
قوت سند و متن و قرائن؛ ۲.
وضوح دلالت؛ ۳.
جهت درست باشد یعنی حدیث به قصد بیان شریعت بیان شده باشد؛ تقیه نباشد و...
.
آنچه که ما میتوانیم بگوییم این است که اگر یقین داریم به معصوم نسبت دهیم و اگر یقین نداریم و بخواهیم از معصوم روایت کنیم باید مطلب، مطلب خرافی نباشد.
آسیب دوم این است که کسی به نام خرافهزدایی،خرافهزایی کند و ناموجه توسعه خرافه دهد و بایسته این است که بنیانها را نزند.
چنان سمپاشی کند یا چنان میکروبزدایی کند و چنان شیمی درمانی کند که بنیانها آسیب نبیند.اینهم بایسته دوم که سلبی آن میشود آسیبشناسی دوم.
مطلب را باید جمع کرد احساس میکنم باید از فرهیختگان و بزرگان عذرخواهی کنم چون احتمالا مخاطب ما فقط فرهیختگان و بزرگان نباشند.
در کلیپ سوم میپردازیم به بایسته سوم.
ولی تلاش میکنیم که مطلب در بحثهای بعدی قدری فهرستوار شود.
مرورگر شما از ویدئو پشتیبانی نمیکند.
فایل آنرا از اینجا دانلود کنید: video/mp4
انتهای پیام