ديوارنگاره ميدان وليعصر، به روايت عابران
در سالروز ولادت حضرت زهرا (س) و به مناسبت روز مادر، سری به میدان ولیعصر تهران زدیم و از عابران پیاده پرسیدیم نظرشان درباره دیوارنگاره جدید این میدان چیست

در سالروز ولادت حضرت زهرا (س) و به مناسبت روز مادر، سری به میدان ولیعصر تهران زدیم و از عابران پیاده پرسیدیم نظرشان درباره دیوارنگاره جدید این میدان چیست
گروه خانواده؛ سیده راضیه حسینی: تابلوی بزرگی که طرحهایش درست در ضلع شمال غربی میدان ولیعصر، توجه همه را به خودش جلب میکند، چند سالی میشود از یک بیلبورد فراتر رفته و به یک رسانه مستقل تبدیلشده است.
خیلیها وقتی گذرشان به میدان ولیعصر میافتد، نگاه میکنند ببینند آیا طرح جدیدی روی آن نقش بسته و آنهایی هم که توجهی ندارند، ناخودآگاه به طرح خلاقانه روی آن جلب میشوند.
هرکدام از این طرحها هم برای خودش داستانی دارد.
آنقدر همیشه در مرکز توجه رسانهها قرار دارد و واکنشهای مختلفی دارد که گاهی حتی سیاستمداران و مسئولین کشور را هم وادار به موضعگیری میکند.
این روزها با نزدیک شدن به روز مادر، طرح زنی روی آن نقش بسته که با گلهای چادرش، بچههایش را مهمان محبت مادرانه کرده است.
سری به میدان ولیعصر زدیم و از عابران پیاده خواستیم احساسی که با دیدن این دیواره نگار به آنها دست میدهد را با ما در میان بگذارند.
احساس میکنم همهچیز دارم
«خیلی حس قشنگی است.
بسیار زیباست» خانمی حدودا چهل ساله با یک لبخندی به پهنای صورتش، این جمله را میگوید.
دوباره به سمت تصویر برمیگردد و مدت زمانی طولانی به آن نگاه میکند و این بار با تأکید بیشتر و در حالیکه هنوز غرق تصویر است میگوید: «بسیار زیباست»
دختر جوانی هم پس از شنیدن سوال ما در مورد حسش نسبت به تصویر، به دیوارنگاره نگاه میکند و میگوید: «احساس امنیت، خانواده و احساس اینکه پشتم گرم است بهم دست میدهد»
از آقای دیگری میپرسم این عکس به شما چه حسی منتقل میکند؟
مثبت، منفی؟
جواب میدهد «مادر است دیگر!
دیدن تصویر مادر که حسش منفی نمیشود.
ولی اینکه چادر دارد عجیب است.
توی خانه که مادر چادر ندارد.
شده مثل سریالهای تلویزیونی» و میخندد!
حس خوب یک محبت مادرانه
کمی جلوتر یک خانم حدوداً چهل و پنج ساله با یک لبخند روی لبش به عکس نگاه میکند و وقتی میپرسم با دیدن تصویر چه احساسی به او دست میدهد، میگوید «این عکس مرا به یاد مادرم و زمان بچگیام را یادم میاندازد».
همین یک جمله را در توصیف احساسش میگوید و با اینکه توضیح بیشتری نمیدهد اما هنوز لبخندی که رد شیرینی دوران بچگیاش را دارد، روی لبش میتوان دید.
یک خانم نسبتاً مسن موهایش را از روی عینکش کنار میزند و میگوید: «برای نوروز قشنگ است.
بهتر از قبلیهاست.
این تابلو را دوست دارم.
حس خوبی را به من منتقل میکند».
میپرسم پس برای روز مادر طرح خوبی است؟
میخندد و جواب میدهد: «اصلاً ذهنم سمت روز مادر نرفت و فکر میکردم به مناسبت نوروز است.
به خاطر گل و شکوفههایی که توی تصویر کارشده است».
بهشت را تداعی میکند
دو خانم جوان درحالیکه کمی کنجکاوتر از بقیه به سؤالم گوش میدهند، نگاهی به هم میکنند و یکیشان میگوید: «من چون خودم خبرنگارم اولین بار این تصویر را در اینستاگرام یکی از همکارانم دیدم.
او تصورش این بود که این تصویر، زن را تبدیل کرده به یک آدم که باید در خانه بماند و بچهداری کند».
میپرسم آیا با این برداشت موافق است؟
موهایش را از روی صورتش کنار میزند و بعدازاینکه دوباره به تابلو نگاه میکند، میگوید: «موافق نیستم فکر میکنم بر اساس المانهای مذهبی که دارد، میخواهد بهشت را تداعی کند».
وقتی میپرسم با این توصیف، حسش نسبت به تابلو مثبت است یا منفی، جواب میدهد: «نه مثبت است و نه منفی؛ به نظرم خنثی است.
و چون از المانهایی استفاده کرده است که الآن خیلی از مردم با آن ارتباط نمیگیرند، ممکن است مردم آن را دفع کنند».
دوستش صحبتش را اینطور ادامه میدهد: «ولی نسبت به تابلوهای قبل این از همه به نظر من قشنگتر است...
من همیشه این تصویر را نگاه میکنم هیچ موج منفی از آن دریافت نمیکنم».
از خانمی که همراه دختر جوانش در حال رد شدن است، درباره حسش میپرسم.«خیلی حس خوبی است؛ چون وقتی نگاه میکنی یادت میافتد به زمانی که بچهات کوچک بوده.
خیلی حس خوبی به آدم میدهد» این جمله را مادر با یک حس نشاط میگوید و دخترش بعد از نگاه کردن به تابلو، برمیگرددو با تکان دادن سرش جملاتش را تایید میکند.
یک دختر حدوداً بیست ساله، درحالیکه با گوشیاش در حال پیام دادن است میگوید: «راستش را بخواهید به این تابلوهایی که در شهر میزنند خیلی توجه نمیکنم.
درست است اینجا عکس یک مادر را زدهاند ولی قبلاً تابلوهایی زده بودند که اصلاً هیچ زنی توی آن نبود.
باهمین یک تابلو که نمیتوانند آن تصویر قبلی را از ذهن مردم پاک کنند.» میگویم خود این تصویر بهتنهایی چطور؟
چه حسی نسبت به آن داری؟
جواب میدهد: «از یک دید نگاه کنیم مثبت است ولی اینکه فقط مادر است که در این تصویر عهدهدار بزرگ کردن بچه است، به نظرم این اشتباه است».
اشاره میکنم که مناسبت تابلو، روز مادر است.
میگوید: «درست است؛ ولی توی این عکس، انگار کل بار زندگی و تربیت بچه روی دوش مادر است.
اگر همسر این خانم هم کنارش کشیده شده بود، قشنگتر بود به نظر من»
از تولد تا مرگ، زیر چادر مادر
یک خانم مانتویی حدوداً سیساله حسی که با دیدن تابلو به او دست میدهد را اینطور توصیف میکند که «از تولد تا مرگ باید زیر چادر مادرت باشی.
این حس خیلی مثبتی است چون چادر مادر همهچیز دارد؛ دنیا دارد، آخرت دارد، عفت دارد، همهچیز دارد.
از زیر چادر مادر بروی، همهچیز را از دست میدهی.
حتی اگر گاهی مادرت بگوید این کار را نکن و میدانی با انجام ندادنش شاید ضرری به تو نرسد بازهم این کار را انجام نده.
شاید در آن ضرر هم یک سود باشد».
از سه دختر جوان که در حال صحبت کردن باهم از جلویم رد میشوند، سؤال میپرسم.
همانطور که با تردید به تابلو نگاه میکنند میگویند: «حس تصویر واقعی نیست اصلاً؛ دارد به خوب زندگی کردن تظاهر میکند که با این وضعیت اقتصادی اصلاً چنین چیزی نیست»
«نشاندهنده مفهوم بهشت زیر پای مادران است.
این تابلویی نیست که کسی از این تصویر بدش بیاید.
احساس خوبی دارد؛ هر کس که باشد مذهبی یا مذهبی، احساس خوبی به آدم دست میدهد.» این را مرد حدوداً 50 سالهای میگوید که ذهنیتی نسبت به مناسبت این طرح ندارد.
او لابهلای صحبتش در خصوص طرحهای قبلی، مواضع تند و تیز سیاسیاش را هم جا میدهد.
از او تشکر میکنم اما او هنوز در حال نگاه کردن به تصویر و غرق در حس خوبی است که میگوید با دیدن این محبت مادرانه پیدا میکند.
جرقهای برای کمک به همنوع
آقایی میانسال یک کلاه لبهدار پوشیده و خستگی یک روز کاری کاملا در چهرهاش پیداست.
به تابلو نگاه میکند، کمی دقیق میشود و میگوید: «من فکر میکنم حالت مادر، یک حالت فرشته مانند است که دو تا بال دارد و بچهها هم روی بالهایش نشستهاند و یک بچه را هم دارد بغل میکند.
یک احساس معنوی خوبی به آدم میدهد.» در مورد این حس معنوی که میپرسم، میگوید :«یکجور حس تعاون هم در پسزمینه خود دارد.
نمیدانم چرا اما انگار محبت پنهان در این تصویر جرقهای است برای کمک به همنوع.»
آقا و خانم جوانی که حسابی خستهاند و دست همدیگر را گرفتهاند، در همان چندثانیهای که میایستند و به تابلو دقت میکنند، لبخند میزنند و کوتاه جواب میدهند که حس مثبتی برایشان دارد و به راهشان ادامه میدهند.
آدم کیف میکند
دختر جوانی که به نظر میرسد دانشجو باشد به تابلو دقیق میشود و میگوید: «من رنگهایش را دوست دارم؛ خیلی تازه است و شاید میشود گفت مفهومش یک مفهوم مهربانی است که به آدم حس میدهد.
خیلی حس مثبتی دارد» بعد هم میگوید که گرافیست است و اتفاقاً به طرحهای روی تابلو همیشه دقت میکند.
مادر و دختری در حال گپ زدن باهم هستند که سلام میکنم و از آنها میخواهم نظرشان را در مورد تابلو بگویند.
دخترخانم میگوید: «اینجا هرچند وقت یکبار تابلویش عوض میشود.
زیباست.
به مناسبت روز مادر، حس قشنگ مادری را میدهد».
«با دیدن این تابلو، احساس خوشبختی دارم.
احساس میکنم همه چیز دارم و دنیایم خیلی قشنگ است.
خیلی زیباست» این جملات را خانم دیگری میگوید و احساسی که دارد به وضوح توی کلماتش حس میشود.
راننده تاکسی کنار میدان، مدام مسیر ولیعصر- رسالت را فریاد میزند تا اگر مسافری برای آن مسیر هست، زودتر ون پر شود و راه بیفتند.
از فرصت استفاده میکنم و میان صدازدنهایش میپرسم نظرش راجع به این تابلو چیست.
میگوید :«خیلی قشنگ است.» بعد صحبتش را پی میگیرد که شما کشیدهاید؟
میگویم نه!
فقط دارم نظر بقیه را در مورد آن میپرسم.
بیشتر توضیح میدهد که علاوه بر قشنگ بودن، تمیز هم آن را کشیدهاند؛ «نگاه کن!
آدم کیف میکند.» بعد با خنده میگوید: «حالا یک عکس از تابلو بگیر ببین چقدر خوب میشود.» من هم یک عکس میگیرم و به نشاطی فکر میکنم که میان خستگیهای یک روز مسافرکشی، همان چند دقیقه نگاه کردن به تابلوی پر از گل و رنگ میدان ولیعصر میان چهرهاش میدود.
انتهای پیام/