سرویس استان ها
سمیه بکشلو، مدیر سازمان دانشجویان جهاد دانشگاهی قزوین، در یادداشتی که آن را در اختیار ایسنا قرار داده است مینویسد: مثل یک دختر بچه هفت ساله مواسات را برای خودم بخش میکنم: «مُ»..... «وا»..... «سات»! سعی میکنم مفهوم این کلمه را بین بخشهایش بهتر درک کنم.

ایسنا/قزوین سمیه بکشلو، مدیر سازمان دانشجویان جهاد دانشگاهی قزوین، در یادداشتی که آن را در اختیار ایسنا قرار داده است مینویسد: مثل یک دختر بچه هفت ساله مواسات را برای خودم بخش میکنم: «مُ».....
«وا».....
«سات»!
سعی میکنم مفهوم این کلمه را بین بخشهایش بهتر درک کنم.
بعد میروم سراغ لغتنامه دهخدا و معین...
که نوشته یعنی: همدلی، یعنی دلسوزی و غمخواری.
به همکارم میگویم یادت باشد درباره مواسات عقلت را با خودم جمع بزنم ضرب در عقل سردبیر کنم ببینم چه میشود.
دارد به حرفم فکر میکند که میگویم ساعت شش، مسجد امام خمینی (ره) جلسه داریم برای مواسات.
تک تک کاشیها، طرح گنبد، گلهای روی قالی، مهر، چادرهای آویز و همه چیز مسجدمان دارد ضربان دل تنگ و بیقرارم را به شماره میاندازد.
خشکسالی آمده انگار ...
این چه بلایی بود آخر.
آن بخش دیگر مغزم میگوید که اتفاقاً همهاش بد نبود اگر درست ببینی.
و جهان را با عینک کرونا تماشا کنی.
عینک یادآوری نعمتهایی که با چشم و گوش غیر مسلح دیده نمیشدند.
یعنی حالا چشمهای ما مسلح شدهاند، دقیقتر میبینند و حتماً گوشهای ما بهتر میشنوند.
بر خلاف شنیدهها کرونا قدرت چشایی و بویایی را نمیگیرد و اگر دانش پزشکی مرا به مسلخ نبرد باید بگویم که اتفاقاً فعالترش میکند.
حتی مواسات هم در روزگار کرونا قد میکشد.
منتظر مینشینیم و جلسه ساعت شش بالاخره ساعت شش و نیم شروع میشود.
غالب جمعیت آقایان هستند و از میان آنها نوجوان و جوانان بیشتر به چشم میآیند.
هفت هشت نفری هم خانم هستیم؛ و من صدای نیمه بلند آنها هستم.
«آسد مطهر» میرود بالا.
دوستان هیئتیاش او را اینطور صدا میزنند.
خب دلنشینتر هم هست که ضمن تأکید بر سید بودنش با نام کوچک صدایش کنند؛ خیالم بال پر و میگیرد و این فرضیه را به دامن عقلم میاندازد که در این جلسه احتمالاً از رسومات اداری سنگین و ملاحظاتی که بعضی وقتها بدجوری بوی تملقش بالا میزند، خبری نیست؛ چه بهتر که «حجتالاسلاموالمسلمین سید مطهر علیزاده» بالا نمیرود و «آسد مطهر» بالا میرود.
آسد مطهر خیلی جدی به نظر میآید جوری که همهاش نگرانم وسط یکی از شوخیهایم با رفقا تذکر بگیرم.
برای تبیین حرفهایش خاطرهای از امام (ره) وام میگیرد: اول انقلاب، بین جمعیت مبارزان زنی، دوریالی پخش میکرد برای کسانی که میخواستند از تلفن همگانی استفاده کنند.
آن روز فهمیدیم حتماً پیروز میشویم.
فکر میکنم آسد مطهر این خاطره را میگوید تا نتیجه بگیرد چرا این روزها به مواسات نیاز داریم.
چون وقتی مواسات میآید همه گُل میکنند.
لغتنامه آسد مطهر میگوید: مساوات یعنی بهار؛ چون وقت بهار همه شکوفه میدهند مثل زمان انقلاب.
فرمانده پایگاه میرود بالا خیلی مصمم و بامزه دو جمله میگوید: سلام؛ خب ما دیروز تقسیم بندی محلهمان را انجام دادیم و از فردا شروع میکنیم.
اسمش را در ذهنم میگذارم: آدم عملیات...
پارتیزانی و شاید کمی نامنظم.
از آنهاست که حرف زدنش نمیآید ولی دلش میآید، دستش میآید، پایش میآید ...همه چیزش میآید برای کار!
به قدر کافی گیج شدهایم و بالاخره آقای طاهری میرود و کل طرح را یک بار توضیح میدهد:
اول باید محله را بشناسیم، کاغذبازی هم نمیکنیم شیعه باید هایکلاس باشد.
منظورش این است که چه خوب است که تمیز و منظم کار انجام شود.
فقط نمیفهمم چرا هایکلاس؟
چرا کار تمیز فرهنگی نه، مثلاً؟!
باید خانه به خانه محله را بشناسیم تا مواسات کنیم.
مثلاً اگر بیمار کرونایی دارند کمکشان کنیم.
یا اگر کسبوکار زمین خورده دارند بلندشان کنیم.
آبروداری اگر برای خرج زندگی روزمرهاش به تنگ آمده دستش را بگیریم حتماً.
پس یک کمیته رصد داریم، یک کمیته بهداشت و یک کمیته فرهنگ و خانواده و بالاخره کمیته پشتیبانی.
در بخش سوم، به ویژه روی کمک خانمها حساب باز کردهایم - دست خودم نیست و ناخودآگاه که اسم خانمها را میشنوم روی صندلیام صافتر مینشینم - خیلی از خانوادهها به سختی افتادهاند.
مادر خانواده خیلی میتواند کمک دست باشد...
باید دستش را بگیریم تا دست خانوادهاش را بگیرد.
بالاخره طرح برایمان روشنتر میشود.
کمیته پشتیبانی هم لابد مثل همیشه حمایتگر بقیهشان است.
بستهها را آماده میکند حمل و نقلها را مدیریت میکند و ...
صحبتهایش که تمام میشود چهار دایره کوچک و بزرگ زیر گنبد آسمانی مسجد، متناسب همین کمیتهها شکل میگیرد.
در هر کمیته یک بزرگتر و کاربلد میآید.
در گیرودار رفتن به کمیته فرهنگی و خانوادهایم که آشنا میبینیم.
با ایماواشاره خوش آمد میگوییم، محبت میکنیم و دلتنگیمان را نشان میدهیم؛ ولی دست نمیدهیم!
زمانه، زمانه کروناست.
کاربلد حلقه متوسط ما از خانمها میگوید که اگر یاد بگیرند، یک خانواده را نجات میدهند.
میپرسد: کدام زنی را سراغ دارید که چشمه محبتش برای خانوادهاش نجوشد؟
قانع میشویم.
حرف از امام جمعه اهواز میشود که وارد میدان شده و خودش غسل میدهد.
امام جمعهای که امام همه روزهای هفته است.
امام همه مردم است و حرف میزند و کار میکند و خدا را نشان میدهد.
کرونا اتفاقاً دارد چشمهای جهان را باز میکند.
یک جای دنیا دارند میدزدند و میبرند آن سمت دیگر دارند مسابقه مواسات میدهند.
چقدر این مواساتیها خوباند.
بوی آخرالزمان میپیچد در هوای مسجد.
در ذهنم مرور میکنم: مواسات ایثار نیست که همه آنچه که خودت داری را به نیازمندش بدهی که فضیلت است.
مواسات صدقه و انفاق و هدیه هم نیست که از اضافهٔ مالت بخشش کنی که آن هم وظیفه من و توست.
مواسات یعنی شراکت، یعنی همدلی ...
یعنی دقیقاً به او همانی را هدیه کنی که نیاز دارد، دوست دارد.
مواساتیها را باید از دلشان شناخت.
جلسه حلقهها تمام میشود.
از فردا باید هر محلهای برود جای زخمها را پیدا کند بعد هم پی درمان برود.
ما جنگندیدهها فکر میکنیم وسط دفاعی مقدس نشستهایم.
میخواهم بگویم و بدانید که در همه محلهها نیاز هست...
و من مدام صدای آهنگران در گوشم میپیچد که «آخر راه همین جاست بیا تا برویم».
میخواهم بگویم و شما بهتر میدانید که یک دست صدا ندارد.
ببینید!
بهار آمده؛ گُل بکارید.
انتهای پیام