مادرانههای شهدای مدافع حرم در روز مادر
امروز پای دلتنگیهای مادران شهید مدافع حرم آذربایجانشرقی نشستیم که یکی در حسرت یک نگاه و دیگری در حسرت یک لبخند فرزندش است.

به گزارش خبرگزاری فارس از تبریز، میم مثل ِ«مادر»، زیباترین کلمه در عالم هستی.
واژه ای که چهار حرف بیشتر ندارد ولی به قدری وسعت دارد که واژهها نیز در بیانش کم میآورند.
اگر عشق را به معنای خواستنِ «خود» برای یک «او» تعریف کنیم، مصداقی والاتر از عشق مادر به فرزند نیست.
مهر مادر همواره به یاد می ماند و محبت بیدریغش با هیچ مهر زمینی دیگری قابل مقایسه نیست.
ملک الشعرای بهار میگوید:
خدا را پرست و پدر را ستای
ولی جان به قربان مادر نمای
میلاد گل سر سبد آفرینش، اسوه تمام عیار مکارم و قله رفیع فضائل حضرت فاطمه زهرا (س)، یکی از بزرگترین اعیاد خلقت است.
روزی که به برکت آن، روز مادر و روز زن نامگذاری شده است.
این روز زیباترین مناسبت است برای تجلیل از مقام شامخ مادر.
روز مادر بهانهای شد تا سراغی از مادرانی بگیریم که آموزههای مکتب فاطمی را به درستی به فررندانشان آموختهاند.
مادران شهدا را میگویم.
آنهایی که دلهایشان بیقرار، بغضهایشان فروخورده، لحظههایشان مالامال از دلتنگی و مرور خاطرات فرزندانشان است.
دلتنگی را باید از آنها پرسید!
ما چه میدانیم دلتنگی غروب جمعه را.
به راستی روزهای دلتنگی و چشم انتظاری برای یک مادر چگونه میتواند گذشته باشد؟
همین چند روز پیش بود که مادر شهید «عبدالرضا بروجی» از شهدای حادثه تروریستی زاهدان بعد از چند روز داغ فرزندش را تاب نیاورد و دعوت حق را لبیک گفت و به فرزند شهیدش پیوست.
صحبت با همسر و مادران شهدا از سختترین مصاحبهها برای یک خبرنگار است.
عصر روز دوشنبه، ششم اسفند، گوشیام را در دست گرفته و نگاهی به شمارههای دخیره شده، میکنم؛ مادر شهید عدالت اکبری، مادر شهید وحید فرهنگی، همسر شهید حاج عباس عبداللهی، مادر شهید محمدرضا فخیمی، مادر شهید وحید نومی گلزار، مادر شهید حامد جوانی.
مادر شهید عدالت اکبری: دلم برای یک نگاه صادق لک زده است
شماره خانم غفوری، مادر شهید «صادق عدالت اکبری» را میگیرم، بعد از سه بوق متوالی، صدایی مهربان از آن طرف به گوش میرسد: الو، سلام خبرنگار جوان.بلافاصله از من پیشی گرفته و ولادت حضرت زهرا(س) را تبریک میگوید.
مادر شهید «صادق عدالت اکبری» تعریف میکند: آخرین هدیهای که از صادق گرفتهام، یک ساعت بود که همیشه نگهاش میدارم.
وقتی از او می پرسم الان دوست داشتید از صادق برای روز مادر چه هدیهای بگیرید، در حالی که صدایش می لرزد، بغضش ترکیده و میگوید: دلم برای یک نگاه صادق لک زده است(سکوت).
همسر شهید عباس عبداللهی: بهترین کادوی روز زن دیدن روی ماه حاج عباس است
همسر شهید «حاج عباس عبداللهی» نیز با سلام و خوشرویی میگوید: دم خبرنگارها گرم که در این روز عزیز یادی از ما کردید.
او که با سوالم سر ذوق آمده بود به گذشتههای نه چندان دور خود با همسرش برگشته، عاشقانههایش را تعریف میکند: حاج عباس همه چیز برایم میخرید ولی کادوی اولین سالی که برایم روز زن خرید از همه دلنشینتر بود!
همسر شهید عباس عبداللهی ادامه میدهد: از فضای سبز یک شاخه گل کنده بود و جلوی در خانهمان آورد و با همان ابهت خاص خود روز زن را تبریک گفت و شاخه گل را به من داد.
او میگوید: حاج عباس همه چیز برای او میخرید و هر روزش روز ِ مادر و روز زن بود ولی الان تنها هدیهای که آرزویش را دارد، دیدن روی ماه همسرش است.
مادر شهید فخیمی: تنها کادویی که میخواهم لبخند محمدرضاست
سراغ مادر جوانترین شهید مدافع حرم استان میروم، مادر شهید «محمدرضا فخیمی»، شهیدی که پزشکی را رها کرد و به صف مدافعان حرم پیوست.
همیشه خانواده فخیمی جذابیت زیادی برای من داشت چراکه اخلاص و سادگی در وجود این خانواده موج میزند.
مادر شهید فخیمی میگوید: آخرین هدیهای که از محمدرضا گرفتهام روسری بود، او پسری بود که حقوق چندانی نداشت ولی همیشه برایم هدیه میخرید.
مادر شهید «فخیمی» از دلتنگیهایش برایم تعریف میکند: الان دلم میخواهد تا در خانه باز شود و فقط یک لحظه لبخند محمدرضا را ببینم.
مادر شهید وحید فرهنگی والا: کاش وحید بود و از دلمه برگ مویی که برای روز اول عید بار خواهم گذاشت، میخورد
نوبت به مادر شهید «وحید فرهنگی» میرسد، گوشی زنگ میخورد، صدای پدر شهید وحید فرهنگی از پشت تلفن میآید: الو سلام، حاج خانم هستند؟
بله نماز میخوانند لطفا پنج دقیقه دیگر تماس بگیرید.
دوباره تماس میگیرم و این بار صدای خود حاج خانم بود و همان صدای آرام و آشنا.
او میگوید: هر سال برای اولین روز عید، دلمه برگ مو میگذارم و یادم هست که فروردین سال گذشته وحید تازه نامزد کرده بود، با نامزدش به خانه آمدند و به من گفت: مادر خیلی گرسنهام، برایشان دلمه گرم کردم.
او ادامه میدهد: وحید پس از خوردن دلمه گفت مادر هیچکسی مثل تو دلمه نمیپزد و خیلی خوشمزه است، امروز هم داشتم دلمه درست میکردم، بارها گفتهام که وحید مادرت بمیرد.
مادر شهید «وحید فرهنگی» میگوید: آخرین هدیهای که از پسرم گرفتهام وسایل خانه بود، وحید و خواهرش تا وقتی بچه بودند پول توجیبیهای خود را روی هم گذاشته و برای روز مادر هدیه میخریدند و بعد هم که بزرگتر شد از خواهرش میپرسید که چه چیزی برای مامان بخریم.
شماره بعدی، مادر شهید «نومی گلزار» است، ولی خاموش است.
به سراغ مادر شهید دیگر یعنی حامد جوانی میروم، چندین بار بوق آزاد می زند ولی کسی جواب نمیدهد؛ دلم میخواست با آنها هم حرف میزدم ولی از جهت دیگر خوشحال بودم که جواب ندادند، چراکه تحمل اشک و بیتابی مادران را ندارم.
گفتوگو از کتایون حمیدی
انتهای پیام/۶۰۰۲۷/ 40/