انقلاب الگو و الگوی انقلاب
ادعای آمریکاییها و کشورهای غربی مبنی بر تلاش ایران برای شکلدهی به هلال شیعی و تسلط بر پنج پایتخت جهان اسلام، ادعایی واهی است چرا که اگر اقبالی به سمت اسلام و انقلاب اسلامی در این کشورها وجود دارد خواست خود مردم و تلاش و مجاهدت آنها برای تغییر و رسیدن به یک نظام مطلوب اسلامی است.

به گزارش گروه دیگر رسانههای خبرگزاری فارس، روزنامه «جوان» در یادداشتی از «عباس حاجینجاری» نوشت:
یکی از ویژگیهای مهم انقلاب اسلامی ایران که در بیانیه گام دوم رهبر معظم انقلاب نیز بر آن تأکید شد، این است که انقلاب اسلامی و نظام برخاسته از آن از نقطه صفر آغاز و هیچ تجربه پیشینی و راه طیشدهای در برابر آن وجود نداشت، حتی دو نهضت قبلی مردم ایران یعنی نهضت مشروطه و نهضت ملی کردن صنعت نفت نیز به دلیل نادیده انگاشتن واقعیتهای جامعه ایران و ارزشهای دینی حاکم بر آن، شکست خورده بود و لذا با آغاز نهضت حضرت امام (ره) در خرداد ۱۳۴۲ و حوادثی که در همان سالهای اولیه نهضت درکشور به وقوع پیوست، برخی را نظر بر این بود که این نهضت نیز مانند حرکتهای گذشته سرنوشتی جز شکست ندارد، اما بهرغم این تصور، نهتنها با ادامه نهضت، انقلاب اسلامی در بهمن ۱۳۵۷ به پیروزی رسید، بلکه بهرغم تحمل بینظیرترین تحریمها و تهدیدها و ایستادگی در برابر یک جنگ هشت ساله، از مبانی خود منحرف نشد و اکنون بعد از گذشت ۴۰ سال محکم و پابرجا با اتکا بر مبانی و اصول خود به الگویی برای تغییر نظامهای سیاسی تبدیل شده است.
ریشه این تحول از یک سو نهفته در مؤلفهها و ویژگیهای این انقلاب و از سوی دیگر بهرهگیری رهبری نظام از تجربه تحولات جهانی برای حفظ و پویایی آن در چارچوب آن اصول و مبانی بود.
تغییر نظامهای سیاسی در نیمه دوم قرن بیستم از دو الگوی غالب پیروی میکرد.
یک الگو مبتنی بر ایدئولوژی مارکسیسم بود که عوامل میدانی آن یا گروههای مارکسیستی و به تعبیر خودشان چریکهای انقلابی بودند یا فرماندهان نظامی که هردو با الهامگیری و البته هدایت قدرتهای مارکسیستی آن زمان در کشورهای هدف یا از طریق کودتا و یا جنگ داخلی قدرت را در دست گرفته و بعد از آن با ایجاد یک نظام دیکتاتوری پلیسی سعی میکردند که ایدئولوژی مارکسیستی را در کشور جا انداخته و مبتنی بر شاخصههای آن کشور را اداره کنند.
به جرئت میتوان گفت که اصولاً پدیده انقلاب در هیچیک از این کشورها معنا نداشت، چرا که بر اساس اصول دیالکتیک مارکس و انگلس، خالقان این ایدئولوژی، کشورها باید در مسیر تحول خود پس از فئودالیسم وارد دوران سرمایهداری و بورژوازی میشدند و پس از آن تضاد میان طبقه کارگر (پرولتاریا) با سرمایهداران، منجر به انقلاب شده و کشور وارد مرحله پس از سرمایهداری یعنی کمونیسم میشد.
به گواه تاریخ در هیچ یک از این کشورها حتی شوروی و چین تحول اینگونه اتفاق نیفتاد و صرفاً نظامیان و گروههای مارکسیستی با بهرهگیری از قدرت قاهره تفکر خود را بر مردم در این کشورها تحمیل و متناسب با توان بقای قدرت، عمر آنها به درازا میکشید و از آنجایی که اصل این حرکت با فطرت الهی انسان در تقابل بود، سرنوشتی جز فروپاشی نداشت که اکنون در جهان نشانی از آن دیده نمیشود.
الگوی دیگر برای تغییر نظامهای سیاسی مبتنی بر تفکر لیبرال دموکراسی حاکم در کشورهای سلطهگر غربی بود که اگرچه در برخی از کشورها نظیر فرانسه بتوان یک حرکت آغازین مردمی را در آنها دید، ولی بهسرعت این نظامیان و قدرت اسلحه و کودتاها بود که سرنوشت سیاسی کشورهای این حوزه را رقم میزد که نیمه دوم قرن بیستم بسیاری از کشورهای جهان براساس همین الگو تغییر یافتند که شاهد مثال آن را میتوان در ایران هم در کودتای سوم اسفند انگلیسیها برای روی کار آمدن رضاخان یا کودتای ۲۸ مرداد امریکاییها برای روی کار آمدن محمدرضا پهلوی نام برد.
اما وقتی حرکت انقلابی حضرت امام خمینی (ره) از خرداد ۴۲ آغاز شد، مبانی اصلی حرکت امام در تشکیل نظام دینی با مبانی فکری مارکسیسم در تضاد بود و هم با مبانی لیبرال دموکراسی غربی و نه مانند دو نهضت قبلی ایران از الگوی التقاطی این دو تفکر پیروی میکرد، اندیشه امام در طراحی نظام اسلامی مبتنی بر ارزشهای اسلامی و فارغ از هرگونه التقاط بود و به همین دلیل هیچ الگویی در جهان نداشت و به تعبیر مقام معظم رهبری از نقطه صفر آغاز شد.
به خاطر دارم در همان دوران شکلگیری انقلاب در ماههای منتهی به بهمن ۵۷ انقلابیون همواره با یک سؤال مارکسیستها و یا طرفداران غرب مواجه بودند که الگوی شما برای تشکیل یک نظام اسلامی کدام است و البته بدیهی بود که ما جز دوران چندساله حکومت حضرت علی (ع) الگویی نداشتیم.
نکته مهمتر در الگوی نظام جمهوری اسلامی از یک سو ابتنای نظام بر ارزشهای دینی و الهی و از دیگر سو بر آرای مردم بود و همین ویژگیها بود که آن را نهتنها با تمام نظامهای سیاسی حاکم متفاوت میکرد، بلکه در تقابل با اندیشه لیبرال دموکراسی غربی قرار میگرفت که بعد از رنسانس اروپا سعی کرده بود دین را از عرضه زندگی اجتماعی انسان خارج کرده و نهایتاً به پستوی رفتارها و کنشهای فرد بفرستد و به همین دلیل بود که از لحظه شکلگیری نظام جمهوری اسلامی هر دو ابرقدرت جهان تمام توان خود را برای جلوگیری از تثبیت نظام اسلامی بهکار گرفتند و انقلاب اسلامی طی ۴۰ سال گذشته برای بقای خود بیشترین شهید ترور را در جهان داده و بزرگترین و طولانیترین جنگ تحمیلی تاریخ معاصر را تحمل کرد و اکنون نیز با سلطهگرانی در جهان مواجه است که تأکید دارند بینظیرترین تحریمهای تاریخ را دارند بر مردم ایران تحمیل میکنند تا از انقلاب و اصول خود دست بردارند.
از آنجاییکه به دلیل تحولات دو قرن معاصر و شکلگیری دولتهای جدید، تشکیل یک نظام دینی و اسلامی آرزوی نخبگان و اندیشمندان جهان اسلام بود که البته حرکتهای آنها تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی شکست خورده بود، با پیروزی انقلاب اسلامی امیدواری جدیدی در جهان اسلام ایجاد شد و به همین دلیل از همان لحظه پیروزی انقلاب اسلامی ایران، حرکتهای اسلامی در کشورهای مختلف مسلمان و حتی حرکتهای آزادیخواهانه متأثر از الگوی مردم ایران در برخی از کشورهای غیرمسلمان شکل گرفت، که اگرچه با قدرت قهریه حاکمان وقت در این کشورها سرکوب شد، اما اکنون جهان معاصر نشانهها و ابعاد این تحولات را در کشورهای اسلامی میبینند.
ادعای امریکاییها و کشورهای غربی مبنی بر تلاش ایران برای شکلدهی به هلال شیعی و تسلط بر پنج پایتخت جهان اسلام، ادعایی واهی است چرا که اگر اقبالی به سمت اسلام و انقلاب اسلامی در این کشورها وجود دارد خواست خود مردم و تلاش و مجاهدت آنها برای تغییر و رسیدن به یک نظام مطلوب اسلامی است.
بهطور قطع میتوان این نکته را مورد تأکید قرار داد که اگر حرکتهای انحرافی جریانهای تکفیری و تلاش آنها برای انحراف نهضت بیداری اسلامی نبود، اکنون این تحول در بسیاری از کشورهای اسلامی تحقق یافته و اسلام زمینه حاکمیت و اداره نظامهای سیاسی را در این کشورها پیدا کرده بود.
انتهای پیام/