وداع با پدر دلسوز مدرسهسازی
پدر مدرسهسازی ایران همیشه میگفت: «اکنون در دوره دوم عمرم هستم؛ در سراسر کشور حضور دارم و این حرکت مقدس را تا جایی ادامه خواهم داد که هیچ فرد بازمانده از تحصیلی در کشور نباشد».

خبرگزاری فارس ـ گروه آموزش و پرورش: همیشه مهربان و خوش اخلاق بود و هیچوقت پیش نیامده بود که به سراغش بروی و او پاسخگو نباشد؛ حتی زمانی که خسته از برنامههای متعدد بود، باز با هر کسی که به نزدش میآمد با مهربانی و خوشرویی برخورد میکرد.
جشنوارهها و همایش خیرین مدرسهساز عمدتا از عصر شروع میشد و تا پاسی از شب ادامه داشت و او خستگی ناپذیر در تمام مدت این مراسم حضور مییافت و صبورانه و مشتاقانه همه را به مدرسهسازی دعوت میکرد.
آری محمدرضا حافظی، مهربان و دلسوزترین مردی بود که در عرصه مدرسهسازی در حوزه تعلیم و تربیت میشناختم و چقدر رفتنش در سال 98، تلخ و دردناک بود.
روایت مدرسهساز شدن این مرد، روایت دردناکی بود؛ او در پشت چهره آرامش و صبورش، غم از دست دادن فرزند جوان و نوعروس خانواده را پنهان میکرد؛ در همایشها و جشنوارهها از غمش هیچگاه نمیگفت و تنها وقتی تن به مصاحبه میداد، غم درونش را برای خبرنگاران میگشود.
درست در بهاریترین لحظه یعنی تحویل سال، دردناکترین خبر زندگیاش را شنید؛ باورش بسیار سخت بود؛ فرزندش امیرحسین به همراه نوعروسشان بعد از مراسم ازدواج برای گذران ماه عسل، راهی شمال کشور شدند اما تصادف با کامیون در مسیر موجب شد که هر دوی آنها در اولین روز نوروز، آسمانی شوند.
آن زمان پدر 67 سال سن داشت و باور رفتن فرزندش را به سختی میتوانست به خود بقبولاند؛ در مراسم خاکسپاری و ترحیم فرزند، بیش از آنچه توقع داشت، میهمان میدید و برایش عجیب بود؛ آن زمان بود که متوجه شد فرزندش در دوران حیات، با سرمایهاش به نیازمندان رسیدگی میکرده است.
این اتفاق تلنگری بزرگ بود و او با خودش فکر میکرد که او کجاست و فرزندش کجا بوده است؟
او حالا باید راه فرزندش را ادامه میداد و در این مسیر، چه باید میکرد؟
با خود اندیشید که چه کند؟
پدر، این مسیر را با فروش منزل امیرحسین و مریم آغاز کرد و مدرسهای ساخت تا مریمها و امیرحسینها در این مدرسه درس بخوانند و اینگونه شد که راه فرزند، به مدرسهسازی رسید؛ همان زمان در روز افتتاح این مدرسه، حسین مظفر وزیر وقت آموزش و پرورش به او گفت: «مشیت الهی تعلق گرفت که تو با مرگ فرزندت این کار خیر بزرگی را انجام دهی و اگر یک فرزند از دست دادی امروز 1200 فرزند به دست آوری».
حافظی همیشه میگفت: «اکنون در دوره دوم عمرم هستم؛ در تمام سطح کشور حضور دارم و این حرکت مقدس را تا جایی ادامه خواهیم داد که هیچ فرد بازمانده از تحصیلی در کشور نباشد».
او در ابتدا مدرسهسازی میکرد اما پس از اینکه چهاردهمین مدرسه را ساخت، تصمیم جدیدی گرفت و به جای مدرسهسازی، مردم را به ساختن مدرسه ترویج میکرد؛ خودش میگفت: «مراسمی با هزینه خودم میگیرم و در این مراسم از مردمی که توانایی مالی ساخت مدرسه را دارند، دعوت میکنم تا حضور پیدا کنند؛ در این مراسم تصاویر و وضعیت دانشآموزان را شرح میدهیم و مردم به مدرسهسازی دعوت میکنیم».
آری شاید این کار را هر فردی نخواهد انجام دهد، در این مدل کار خیر، هزینهها صرف مراسم میشود و جایی دیده نمیشود و شاید اگر او با هزینههای مراسمهایی که برگزار میکرد، مدرسه ساخته بود تاکنون صدها مدرسه به نامش بود.
و در 23 سال فعالیت در عرصه مدرسهسازی موجب شد که یکسوم مدارس کشور توسط خیرین ساخته شود و هماکنون 650 هزار نفر در کشور به امر مقدس مدرسهسازی میپردازند.
حافظی در تمام سالهای زندگیاش با شور و شوق برای جذب خیرین به مدرسهسازی تلاش کرد؛ به سفرهای مختلف میرفت و تلاش میکرد در تمام مراسمها خودش حضور داشته باشد اما کمکم کهولت سن، موجب شد که توانایی جسمیاش کاهش یابد.
چندین بار در بیمارستان بستری شد و مرخص شد اما در نهایت اردیبهشت 98 که در بیمارستان بستری شد، دیگر، امکان بهبودیاش بسیار کم بود چرا که دیگر ریه و کلیههایی از کار افتاده بودند و در نهایت 21 خرداد برای همیشه چشمانش را بست.
او فردای روزی که برایش آیین نکوداشت گرفته بودند، آسمانی شد و جامعه تعلیم و تربیت را عزادار کرد؛ این مرد بزرگ تلاش کرد تا دانشآموزان کشور دارای سرپناه امن و ایمن باشند و در این مسیر از هیچ تلاشی فروگذار نبود.
روحش شاد و یادش گرامی.
انتهای پیام/