خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

چهارشنبه، 21 خرداد 1404
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

قصیده‌واره کُرونا امیری اسفندقه منتشر شد

مهر | فرهنگی و هنری | سه شنبه، 13 اسفند 1398 - 14:38
اهالی ادب و هنر متاثر از فضای عمومی این روزهای جامعه ایران، واکنش‌های هنرمندانه‌ای به «کرونا» نشان می‌دهند. امیری اسفندقه امروز قصیده‌واره کرونا را منتشر کرده است.
مباشيد،مأيوس،وُ،رضا،دل،دست،ايران،كرونا،سالوس،خاقان،طوس،كشيديم ...

به گزارش خبرنگار مهر، مرتضی امیری اسفندقه شاعر معاصر ایرانی به شیوع ویروس «کرونا» در ایران واکنش نشان داده است.
متن قصیده‌واره کرونا را می‌خوانید.
ای مردم وحشت­زده مأیوس مباشید
بی­حوصله بازیچۀ افسوس مباشید
با ماست خدایی که خداوند جهان است
مأیوس مباشید، نه!
مأیوس مباشید
ترس کُرُنا تازه‌­ترین، وحشتِ قرن است
بازندۀ این بازی منحوص مباشید
بسته کِبِره دست و دل از کِبر بشویید
دست و دل و درماندۀ ویروس مباشید
بیرون زده از خانه بیایید به بازار
اسفند فراز آمده، محبوس مباشید
در خانه بمانید اگر نیز به ناچار
حسرت­‌کش حاشا!
بغل و بوس مباشید
باهم بنشینید به هم سربزنید، آه!
دور از دم قوم و دل ناموس مباشید
بیرون نتوان رفت ولی نصف‌­العیش است
بی‌­وصفِ شبِ جادۀ چالوس مباشید
گفتند دگرگون شده‌­اید ازغمِ قحطی!
باور نتوان کرد، نه!
افسوس مباشید
نَه نَه بنترسید بخوانید، خدا را
افتادۀ این بختک و کابوس مباشید
بی­‌باد به غبغب به در و دشت بیایید
در جلوه چنان ابرِ کومولوس مباشید
پَر در پَر هم، صف به صف و شانه به شانه
یعنی که به جز پهنۀ سیروس مباشید
***
این جنگِ جهانی­‌ست رسیده است به ایران
در وحشتِ طبلِ جدل و کوس مباشید
جز با غزلِ مولوی و حافظ و سعدی
جز با دمِ فردوسی مأنوس مباشید
خاقان شده با توران همدست مگر باز
همسفرۀ این جانیِ جاسوس مباشید
خاقان نه وُ توران نه وُ منشور نه وُ ...
نه
در حیرت از هیبتِ فرطوس مباشید
از اسب به یک حمله پیاده شود اشبوس
در تاب از این لُعبت سالوس مباشید
رستم رسد از راه به دلداریِ ایران
وحشت­زدۀ کل کلِ کاموس مباشید
بی­تابِ فریبرز و پریشان­دلِ گودرز
دلواپسِ تنهاییِ شیدوس مباشید
رُهّام اگر زد به دلِ برف هماون
در قلبِ سپه بی­خبر از طوس مباشید
نشناخته، سهراب نمی­میرد، این­بار
دارو را، منّت‌کش کاووس مباشید
***
از دستِ ریا هرچه کشیدیم، کشیدیم
کافی‌ست دگر، لُعبتِ سالوس مباشید
بیگانۀ فرهنگ وطن، مسخِ خوارج
دور از خود و پیشینۀ قاموس مباشید
در قالبِ بی­قالبیِ خویش گریزید
یعنی که نه معقول و نه محسوس مباشید
نه شرقی و نه غربی و بَل نورالهی
با تازی و نازی و بلاروس مباشید
آیا چه به دست آمده از مکرِ اجانب
با آنگِل و با ساکسون و با روس مباشید
هستید اگر با همه باشید ولی پا
جز زیرِ پرِ حضرتِ طاووس مباشید
***
باد سحر و صبح خراسانِ رضا، آه!
یعنی که به جز معتکفِ طوس مباشید
اینجاست شفا، در پیِ دارو به تقلّا
در خاک اورانوس و وینوس مباشید
تا می­‌رسد از بامِ رضا بانگ اذان، هیچ
از بهرِ شفا گوش به ناقوس مباشید
آن گنبد و گلدسته و آن نورِ شفابخش
دلخوش به چراغِ دو سه فانوس مباشید
از دور به آن صحن و سرا بوسه فرستید
شُد شُد، بِنَشد پیلۀ پابوس مباشید
بگذار به قافیه، «تیِ» دوست بیفتد
با هیچ‌کسی غیرِ رضا دوس مباشید
***
از حضرتِ ایشان خبرِ خوب رسیده است
ای مردمِ وحشت­زده مأیوس مباشید