بچههای جنوب شهر پای کار سیلزدگان
سختی و فراز نشیب زندگی امانشان را بریده اما با هم عهد بستهاند یک گروه جهادی تشکیل دهند و خدمتگزار محرومان باشند؛ جوانانی که واژه «معرفت» را با «همت» بچه جنوب شهر بودنشان صرف میکنند.

مجله فارس پلاس؛ علی جواهری: دستانشان تقریبا خالی است اما به قاعده یک دنیا توان و قدرت دارد؛ آنقدر توانمند که با دستانی خالی کارهای بزرگی انجام میدهند.
گروه جهادی هستند که با اراده قوی و تلاش مستمر برای تحقق اهدافشان تلاش میکنند.
دست به جیب میشوند و همان اندک پولهایی را که حاصل کارگری است روی هم میگذارند و به سوی نیازمندان حرکت میکنند.
اینها مختصات فعالیتهای جوانانی است که سختی و فراز نشیب زندگی امانشان را بریده اما با هم عهد بستهاند یک گروه جهادی تشکیل دهند و خدمتگزار محرومان باشند؛ جوانانی که واژه «معرفت» را با «همت» بچه جنوب شهر بودنشان صرف میکنند.
هرگاه حادثهای در نقطهای از کشورمان رخ میدهد هرطور شده خود را به آنجا میرسانند تا خدمتی کنند و باری بردارند؛ آنان که دست در دست مردم روستاهای عثمانآباد و غریب آباد استان سیستان و بلوچستان و چند روستا دادهاند و برای فراهم کردن شرایط مردم میکوشند.
آب، خانهها را ویران کرده و سیل مسیر زندگی را عوض کرده است.
گروه جهادی اما بیخستگی و بیوقفه کار میکنند تا شرایط بهتری برای مردم فراهم شود.
حجتالاسلام «مصطفی اینانلو» مسئول گروه جهادی محله هرندی با چهرهای گلی درحالیکه بار روی دوش دارد میگوید: «از همان روزهای ابتدایی اینجا هستیم.
ما سومین گروهی هستیم که اینجا میآییم.
خیلی از اعضای گروهمان زندگی فقیری دارند ولی با آنچه داشتهاند اینجا آمدهاند تا به مردم کمک کنند.» او میافزاید: «مسئولان باید بیشتر کمک کنند و البته مردم هم باید پای کار باشند.
وقتی اهالی محله فقیرنشین ما متوجه شدند گروه جهادی ما میخواهد به اینجا بیاید مادری گوشوارههایش را که تنها سرمایه زندگیاش بود به من داد و گفت بفروشم و خرج مردم سیستان و بلوچستان کنم.
وقتی رفتم بازار تا گوشواره را بفروشم صاحب طلافروشی از من پرسید برای چه گوشواره را میفروشید؟
وقتی ماجرا را برایش تعریف کردم و گفتم میخواهیم برای سیلزدگان پول جمع کنیم آن گوشواره را چندبرابر قیمت از ما خرید و گوشواره را بهعنوان برکت در صندوقش گذاشت.
اون بازاری میگفت این ارزشش بالاتر از طلاست.»
اینجا به خیلی چیزها نیاز داریم
روستاهای زیادی زیر آب رفتهاند و مردم در سختی تمام زندگی میکنند.
گروههای جهادی به سرعت در حال کار هستند.
گروهی برای مردم سرپناه میسازند و عدهای هم غذا درست میکنند.
«مرتضی سلیمانی» در حال جابهجا کردن بلوکهای سیمانی با فرغون است: «مردم اینجا به خیلی چیزها نیاز دارند.
بچهها کفش ندارند و با پای برهنه روی سنگلاخ راه میروند.
تعدادی کفش و دمپایی آوردهایم اما کافی نیست.
مسئولان باید بیشتر رسیدگی کنند و خدمات بهداشتی را زودتر برسانند.
شمار نیروهای مردمی هم باید بیشتر شود تا وضعیت مردم بیشتر از این رو به دشواری نرود.
شبها هوا خیلی سرد میشود و وسایل گرمایشی چندان مناسبی وجود ندارد.» سلیمانی میایستد و فرغون را زمین میگذارد.
بغض عجیبی راه گلویش را بند آورده ولی به هرترتیبی شده کنترلش میکند و میگوید: «فقر اینجا بیداد میکند.
از صبح که بیدار میشویم تا شب کار میکنیم تا به امید خدا شرایط را بهتر کنیم.
ولی این مردم گرفتارهایی دارند که همتی جمعی میخواهد.»
با دعا خستگیمان درمیآید
یکی از بچههای جهادی میگوید: «پدرجان وظیفه ماست.» آن جوان که همه حمیدآقا صدایش میکنند از زمانی میگوید که خستگی کار سخت از تنشان بیرون میرود: «همان ساعتهای اولیه که متوجه شدیم سیل آمده است در مسجد جمع شدیم و برای حرکت برنامهریزی کردیم.
اکثر بچههای گروه جهادی ما دانشجو هستند که پول توجیبیهایشان و پولی را که با کارگری به دست آوردهاند وسط گذاشتهاند.
چقدر هم این پول برکت داشت.
توانستیم چند سری لباس و خوراک برای سیلزدگان تهیه کنیم و تجهیزات مناسب برای کمکرسانی را خریداری کنیم.
بعضی از دوستانمان که نتوانستند پول وسط بگذارند خودشان آمدهاند و هرکاری را که در توان داشته باشند انجام میدهند.
بعضی بچهها برای دانش آموزان کلاس درس برگزار کردهاند و گروهی با کودکان بازی میکنند.
در بین بچهها دانشجویان نخبه و بچههای دانشگاه شریف و امیرکبیر هم هستند که با ایدههای نو در ساخت سرپناه به ما کمک میکنند.»
تلفن همراهم را فروختم
«حمیدرضا آملی» یکی از بچههای جهادی میگوید: «گروه جهادی ما بودجه خاصی ندارد.
همگی دلی و معرفتی پای کار هستیم و از این نوع کار لذت میبریم.
یکی از بچهها گوشی هوشمندش را فروخته و به گروه کمک کرده است.
شاید سالها طول بکشد تا او بتواند یک گوشی بخرد ولی یک موضوع در ذهن ما بچههای جنوب شهری است؛ ما نمیتوانیم از اطرافمان سرسری عبور کنیم و از روی مسائل بی تفاوت بگذریم.» +
همه سخت مشغول کار هستند و حال و هوایی که بین آنان هست انگیزهبخش و امیددهنده است.
«رضا امینی» میگوید: «شادابی و سرزندگی در گروه جهادی زیاد است.
چون راهی که برای خدا باشد اینگونه است.
بچهها بعد از یک روز سخت در زمان استراحت درس میخوانند تا از درسهای دانشگاه عقب نمانند.
همه ما اینگونه زندگی میکنیم و همهچیزها را با سختی به دست میآوریم و به زندگی سخت عادت داریم.» گروهی از بچههای هرندی با هم عهد بستهاند تا شرایط بهتر نشود در سیستان و بلوچستان کنار مردم بمانند.
انتهای پیام/