سمفونی تولید با دست های زنانه/ اگر حمایت شوم نان 100 خانه را می دهم+ فیلم و عکس
بانوی قائمشهری تمام زندگی خود را وقف کسانی کرد که شاید از دید خیلیها قادر به کار کردن نباشند و با ایجاد فضایی دوستانه و پر از مِهر این معادله را بر هم زد و ثابت کرد «خداگر ببندد دری، ز حکمت گشاید در دیگری».

بانوی قائمشهری تمام زندگی خود را وقف کسانی کرد که شاید از دید خیلیها قادر به کار کردن نباشند و با ایجاد فضایی دوستانه و پر از مِهر این معادله را بر هم زد و ثابت کرد «خداگر ببندد دری، ز حکمت گشاید در دیگری».
خبرگزاری فارس مازندران ـ مهرآسا جانعلیپور|بعد از جستوجوی فراوان بالاخره کوچه مورد نظر را پیدا کردم، بهدنبال تابلویی میگشتم که بتوانم واحد تولیدی را پیدا کنم که درب نیمباز خانهای توجهم را جلب کرد.
کیسههای پارچه و دوکهای نخ، نشان از این میداد که نشانی را درست آمده بودم، بعد از هماهنگی وارد خانه و با استقبال خانم دُرودی مدیر مجموعه روبهرو و وارد اتاق شدم، اتاقی پُر از چرخ خیاطی که سمفونی تولید را مینواخت، آن هم با دستانی توانا و به دور از هر گونه توجه به نقص جسمی!
یکی با چشم دلش لباسها را تا میزد و بستهبندی میکرد و دیگری بدون شنیدن صدای چرخ خیاطی و تلاقی سوزن و پارچه، میدوخت و میدوخت.
یکی با چشم دلش لباسها را تا میزد و بستهبندی میکرد و دیگری بدون شنیدن صدای چرخ خیاطی و تلاقی سوزن و پارچه، میدوخت و میدوخت.
کمی دلم گرفت و دروغ نگویم چشمهایم تَر شد ولی دوباره خودم را جمع کردم و به سراغ یکی از آنها رفتم تا ببینم این همه انگیزه چگونه بهوجود آمد و سرنخ کجاست؟!
* آرزویمان سفر به مشهد است
اسمش لیلا بود و لیسانس روانشناسی داشت، گرچه چشمهایش سویی نداشت ولی با چنان دقتی لباسها را بستهبندی میکرد که انگار نه انگار که چشمهایش یاریگر دستهایش نیستند.
از شهرستان کَلاله آمده بود و خانم درودی را همانند مادر دوست داشت و همین سبب شد تا دوری از خانواده را به جان و دل بخرد و سه سال در این واحد تولیدی مشغول کار باشد.
آرزویش وجود کارگاهایی این چنین در شهر خودش بود تا کمی به خانواده نزدیک باشد ولی بزرگترین آرزوی لیلا و دیگر دوستانش زیارت امام مهربانی و عطوفت امام رضا(ع) بود.
* نجات از اعتیاد بعد از ۱۵ سال
مانند لیلا، باز هم بودند، بچههای نابینا و ناشنوا که همت والایشان کاری را رقم زد، باارزش.
خانم درودی تنها عطوفتش را نثار شاگردانش نکرد و نجاتگر زن معتادی شد که ۱۵ سال تمام در منجلاب اعتیاد دست و پا میزد، او را به کارگاه آورد و ترک داد و به گفته خودش الان سه سالی است که پاکِ پاک و زندگی مستقلی را شروع کرده است
ولی این همه ماجرا نبود، خانم درودی تنها عطوفتش را نثار شاگردانش نکرد و نجاتگر زن معتادی شد که ۱۵ سال تمام در منجلاب اعتیاد دست و پا میزد، او را به کارگاه آورد و ترک داد و به گفته خودش الان سه سالی است که پاکِ پاک و زندگی مستقلی را شروع کرده است.
مهرانگیز، خانم درودی را فرشته نجات خود نام برد و گفت: کارم را دوست دارم و با وجود فرق جسمی و ظاهری که با سایر بچهها دارم ولی تفاوتی حس نمیکنم و خیلی آنها را دوست دارم چراکه این بچهها با این همه توانایی حقشان نیست در خانه بنشینند و عمرشان تلف شود.
این بانوی بهبودیافته از مسؤولان خواست تا با خرید تولیدات بچههای معلول، آنها را حمایت کنند و دست مدیریت مجموعه را برای پذیرش بیشتر افراد اینچنینی، باز بگذارند.
همه این تعریف و تمجیدها بیشتر مجابم کرد تا با مدیریت مجموعه به گفتوگو بنشینم، در گوشهای مشغول راهنمایی یکی از بچهها بود، با صورتی مهربان و صوتی مهربانتر.
آمنه درودی بانویی که کار در آموزش و پرورش استثنایی و زندگی با آنان را در کارنامه دارد و عشقی که سبب شد بعد از بازنشتگی و پایان عمر کاری خود از پا ننشیند و با احداث یک واحد تولیدی لباس بیمارستانی، دوباره شاگردانش را این بار با هدف کارآفرینی دور خود جمع کند.
این بانوی مهربان اینگونه صحبتش را آغاز کرد: همه تلاشم این بود تا دانشآموزانم که با وجود تحصیلات بیکار بودند را هر جور که شده سرکار ببرم، به هر دری زدم تا شاید بتوانم آنها را بهعنوان اُپراتور در مخابرات و جاهایی از این دست مشغول کنم ولی نتوانستم و همین بهانهای شد تا خودم دست به کار شوم و به اصطلاح آستین همت را بالا بزنم.
* با وجود مشکلات مالی بسیار اما دلم نمیآید کسی را رد کنم
از سال ۹۴ در یک خانه ۶۰ متری با ۵ نفر کار را با دوخت لباسهای بیمارستانی آغاز کردیم ولی با گذشت زمان، این مکان برای کار کوچک بود، چرا که با شنیدن وجود این تولیدی برای افراد نابینا و ناشنوا و حتی کمتوان ذهنی، خانوادههای زیادی متقاضی کار برای فرزندانشان شدند تا کمی از مشکلاتشان را به فراموشی بسپارند و در محیطی امن مشغول به کار شوند.
بالاخره توانستیم با کمک یکی از پزشکان متخصص و دو پزشک دیگر مکانی بزرگتر رهن کنیم و تعداد بچهها را به ۲۸ نفر افزایش دهیم.
وی ادامه داد: بچههای کمتوان ذهنی کارهای وسط را انجام میدهند که کار مهمی است، بچههای ناشنواها بهخاطر داشتن تمرکز در دید، دوخت و دوز را انجام میدهند و بچههای نابینا هم کار بستهبندی را بر عهده دارند.
درودی افزود: با وجود مشکلات مالی بسیار دلم نمیآید کسی را جواب کنم و در یک برهه از زمان حتی یک توپ پارچه هم برای دوختن نداشتیم ولی باز هم ادامه دادیم و از خواهرها و برادرهایم قرض کردم تا مواد اولیه بخریم و تولیدی را سرپا نگه داریم.
وی با بیان اینکه رهبر معظم انقلاب هر ساله با آغاز سال جدید شعاری را انتخاب میکنند و در چندسال اخیر محوریت شعارها بر پایه حمایت از تولیدات داخلی بود، اظهار کرد: گلهام از مسؤولان این است که با این وجود چرا به واحدهایی مثل ما توجه ندارند و برای تقویت آن کاری نمیکنند و با این کمتوجهی این شعارها همیشه در همان حد شعار باقی میماند چراکه برای تقویت تولیدات داخلی کشور باید به کار بچههایی از این قبیل بیشتر توجه کرد.
* اگر از من حمایت شود تعداد بچههای کارگاه را به ۱۰۰ نفر میرسانم
این بانوی کارآفرین به نجات یکی از بانوان مشغول در تولیدی اشاره کرد و ادامه داد: همه آدمها زندگی خوب و قابل احترام میخواهند و همه کسانی که معتاد یا خیابانی شدند، از بس توسری خوردند، در لجن فرو رفتند و کسی نیست که دستشان را بگیرد و آنها را نجات دهد وگرنه آنها هم میتوانند به زندگی سالم برگردند مثل مهری که خداوند مرا واسطه قرار داد و توانستم بعد از ۱۵ سال اعتیاد آن را ترک و با فرزندش زندگی جدیدی را آغاز کند؛ مطمئناً اگر از من حمایت شود تعداد بچههای کارگاه را به ۱۰۰ نفر میرسانم.
درودی با بیان اینکه هر چه که از این تولیدی بهدست آمد متعلق به بچههایی است که در آن کار میکنند و بعد از من باید بین آنها تقسیم شود، از خیران و مسؤولان خواست در صورت امکان مکانی بزرگتر برای احداث تولیدی در نظر گرفته شود.
وی نداشتن نقدینگی کافی را یکی از مشکلات اساسی خود و واحد تولیدی برشمرد که سبب میشود نتواند مواد اولیه را با قیمتی کمتر و از مرکز آن تهیه کند.
آری!
این بانوی قائمشهری تمام زندگی خود را وقف کسانی کرد که شاید از دید خیلیها قادر به کار کردن نباشند و با ایجاد فضایی دوستانه و پر از مِهر این معادله را بر هم زد و ثابت کرد «خداگر ببندد دری، ز حکمت گشاید در دیگری».
انتهای پیام/۸۶۰۴۴/ج/و