تو که سرباز وطن بودی و "قاسم" به زمان، در ره عشق وطن شهره بازار شدی
همه بار سفر را سبک برداشتهاند. هیچ چمدانی دست کسی دیده نمیشود، گاهی میان پچ پچها، کلماتی شنیده میشود؛ حاج قاسم، تشییع، قم، تهران و... که نشان از هدف مشترک همه برای سفر دارد.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از اصفهان، اتوبوس که راه میافتد؛ کسی میداندار میشود و چند صلوات برای شهدای اخیر میفرستد و بقیه مسافران همراهیاش میکنند.
اتوبوس از خیابانهای شهر میگذرد تا دل به جاده بسپارد، شهر یکپارچه ردای حاج قاسم به تن کرده است.
دوباره کسی میان اتوبوس میایستد و تقاضای یک فلش میکند برای مداحی.
هیچکس به فکرش خطور نکرده بود که زمانی سوار بر اتوبوس کسی چنین تقاضایی کند.
اتوبوس دل به جاده میسپارد؛ حالا شب با تمام دلتنگی مرا به یاد حاج قاسم میاندازد؛ شب بود و تاریکی.
شب بود و تاریکی و خوابی که ما را ربوده بود!
خواب بودیم؛ حاج قاسم میجنگید
خواب بودیم؛ حاج قاسم، شهید شد
خواب بودیم...خواب...
اما حالا بازهم خودش بیدارمان کرده است؛ حاج قاسم.
همانکه غربیها «دشمن محترمش» میخوانند.
....
سرم باید بره ....
مسافری از سید رضا نریمانی مداحی میگذارد.
اتوبوس، از شرکت مسافربری است؛ همین باعث تعجب است که مسافران همه آزاد راهی دیار کریمان شدهاند.
بین مسافران، خانمی با لهجه شیرین کرمانی حضور دارد.
حاج قاسم را خوب میشناسد؛ از سالهای دور.
سالهایی که هنوز ساکن کرمان بود و نفر اول کارهای فرهنگی آنهم خاص شهدا.
حاج قاسم را خوب میشناسد؛ خیلی خوب.
از همان زمانی که فرمانده لشکر بود توی جبهه و برادرش سرباز وطن بود زیر نظر فرمانده.
اما میگوید آن سالها هنوز " حاجیاش" نمیگفتند.
حاج قاسم را خوب میشناسد؛ آنقدر که وقتی شمارهاش را میگرفت و زنگش میزد راحت میپرسید:" حاج قاسم؛ توی بیابانی یا خیابان" و آنوقت جوابی که میداد، موقعیتش را مشخص میکرد.
" بیابان بیابان"
میفهمید حالا حاجی در ادلب است یا شام.
میفهمید حاجی در لبنان است یا ...
انگار آتشبهجانش افتاده باشد؛ آتشی که سیل اشکش هم نمیتواند اثری بر خاموشی آن داشته باشد.
حاج قاسم نهتنها امید فرزندانش که امید یک جهان بود.
زنگ پشت زنگ.
همه زنگ میزنند تا بدانند او هم خودش را به مراسم تشییع میرساند یا خیر.
این را خوب میشود از جوابهایش به تلفن فهمید.
ساعت از پنج صبح گذشته است.
جاده منتهی به شهر ترافیک سنگینی از اتومبیل دارد با پلاکهایی متفاوت.
اتوبوس به کرمان؛ دیار کریمان میرسد.
حاج قاسم، روستازادهای از این دیار، از منطقه قنات ملک شهرستان "رابر" که مردمانش به سیادت و زیرکی معروف هستند.
راهش را خوب شناخت و شغلش را.
" بنایی" را انتخاب کرد و تا معماری ارتقایش داد.
بنایی ساختمانها تا معماری انقلابی که امام خمینی (ره) بنایش را پایه گذاشت.
دیماه است و سرمای صبحگاهی بیداد میکند اما در کنار خیابانهای شهر فقط گرمای عشق و ارادت میبینی.
ارادت به حاج قاسم.
مهمانهایی که از استانهای همجوار برای بدرقه آمدهاند، بعضیشان چادر زدهاند کنار خیابان، توی مدرسه و بر پارک.
سرمای صبحگاهی بیداد میکند اما مردم آمدهاند برای عرض ارادت.
خورشید هنوز چترش روی سر روز پهن نشده اما سیل جمعیت جاری است.
از مسیرهایی که منتهی میشود به گلزار شهدا.
گلزار در منطقه کوهستانی صاحبالزمان (عج) قرار دارد و وعده مردم برای تجمع در میدان آزادی.
هرلحظه به جمعیت افزوده میشود؛ برای رسیدن به سردار دلها در اقیانوس آرام ایران باید دلت را بگذاری کف دست.
باید دلت ریش ریش شود.
باز همه آمدهاند؛ مردان و زنان.
کودکان و پیران با رنگ و پوششی متفاوت.
از سیستان تا رشت، شیراز، یزد، اصفهان، بندرعباس، کردستان و از همه کرمان.
برای رسیدن به مزار باید از خیابان ظهور عبور کنی و چه خوب اسمی دارد این خیابان که انتهایش به مسجد صاحبالزمان(عج) و گلزار میرسد، جایی که قرار است مأوای حاج قاسم باشد با رفقای دیرینهاش.
کسی میگوید"عاشورایی دیگر به پا شده است" درست است؛ این خروش عاشورایی است، بوی محرم دارد.
عبور از خیابان ظهور و سیل جمعیت تو را به یاد راهپیمایی بزرگ اربعین میاندازد.
حرکت بزرگی که هرسال به قوت برگزاری آن افزوده میشود.
اذان ظهر را گفتهاند که جمعیت همراه با سردار وارد گلزار شهدا میشود؛ اما جمعیت آنقدر زیاد است که راهی برای عبور داده نمیشود.
اعلام میکنند "به علت حضور گسترده بهتدریج محوطه گلزار تخلیه شود "عدهای همکاری میکنند و عدهای همچنان چشمانتظار ورود دوباره پیکر شهدا هستند.
همه میخواهند بمانند و قدردان رشادتهای سردار باشند اما گویا به جبر جمعیت باید رفت.
دوباره اعلام میشود "زمان خاکسپاری شهدا، متعاقباً اعلام میشود".
عده زیادی روی دامنه کوه به نظاره ایستادهاند و جمعیت بیشماری در پایین و محوطه.
گفته میشود "شام غریبان" بعد از نماز مغرب و عشاء در محل گلزار برگزار میشود اما هنوز خاکسپاری انجامنشده است.
جمعیت بهسختی متفرق میشود، آنقدر که ساعتها برای این کار زمان میبرد.
عدهای ترجیح میدهند در محوطه گلزار تا مغرب حضور داشته باشند؛ زمزمهها، حکایت از خاکسپاری در شب دارد.
جمعیت نه به نسبت روز اما همچنان در شب شلوغ است.
تردد بهسختی انجام میشود.
هنوز جمعیت آنقدر زیاد است که مسئولان ستاد را از دفن شبانگاهی منصرف کند اما مردم همچنان ایستادهاند...
خبر کوتاه است اما بزرگ.
وعده #انتقام_سخت زود محقق میشود.
درست در دل شب.
همان ساعتی که حاج قاسم را از جهان گرفتند، سیلی محکمی را دریافت کردند.
ساعتی بعد و در سحرگاه پیکر شهدا در آغوش خاک آرام گرفت تا ولوله ای که با شهادت سردار به جان همه افتاده بود، با آرام گرفتنش در دل خاک و در کنار همرزم همیشگیاش؛ سردار پورجعفری و همرزمان قدیمیاش؛ محمدحسین یوسف الهی، مغفوری و دیگر شهدا تسکین یابد.
گلزار شهدای کرمان هنوز خالی جمعیت نشده است.
شهادت حاج قاسم سلیمانی، ابومهدی المهندس، حسین پورجعفری، هادی طارمی، شهرود مظفری نیا و وحید زمانیان فقط مقاومت را بزرگ و دشمن را کوچک کرد.
تقدیم به ارواح مطهر شهید سردار سلیمانی و همراهان شهیدش
مست یک جرعه می از کف دلدار شدی
"همچو منصور خریدار سر دار شدی"
تو که سرباز وطن بودی و "قاسم"به زمان
در ره عشق وطن شهره بازار شدی
چون تا سی به علی فاتح خیبر کردی
مهر باطل زده بر داعش و سردار شدی
بر سر داعش و هر عامل ارعاب و ستم
تو شدی کوهی و بر هستیش آوار شدی
در نهانخانه جانت گل عشق رخ یار
بشکفت و تو به این عشق گرفتار شدی
عشق معبود به جانت شرری افکند و
دل بریدی و از این غمکده بیزار شدی
بیخود از شعشعه پرتو ذات ازلی
گشته و منتظر لحظه دیدار شدی
"چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی"
مست از شهد شهادت شده هشیار شدی
تو که سردار به دلهایی و قاسم به زمان
خرم از وصل نگار لایق دیدار شدی
گزارش از مهری فروغی، شعر از شیدا اعرابی
انتهای پیام/ 162/ ع