واکنشهای شاعرانه ادامه دارد/ قاسم زمین افتاد، پرچم ولى باقیست
درپی شهادت مظلومانه شهید سپهبد قاسم سلیمانی و همرزمانش، شاعران همچنان سرودههای سوزناک خود را به ساحت مقدس این شهدای گرانقدر تقدیم میکنند.

درپی شهادت مظلومانه شهید سپهبد قاسم سلیمانی و همرزمانش، شاعران همچنان سرودههای سوزناک خود را به ساحت مقدس این شهدای گرانقدر تقدیم میکنند.
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، درپی شهادت مظلومانه شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی و چند تن از همراهانش شاعران همچنان سرودههای سوزناک خود را منتشر میکنند و به واقعه واکنش نشان میدهند.
* مهدی جهاندار
بال ِ پرسوختگان تاول خود را برداشت
روضهخوان گریهکنان مقتل خود را برداشت
شهر میرفت که در ظلمت خود غرق شود
کشتی راه خدا مشعل خود را برداشت
خوش به حال لب شمشیر شهادت طلبی
که در این آمد و شد، صیقل خود را برداشت
کربلا قصه امروز من و توست رفیق
کربلا ماضی و مستقبل خود را برداشت
نوعروسی است شهادت، که شب حجله فقط
یک نظر چارقد مخمل خود را برداشت
حاج قاسم به رفیقان شهیدش پیوست
گام دوم، قدم اول خود را برداشت
* محمدمهدی عبداللهی
به پیشگاه بلند سلیمانى آسمانى
لبیک یا حیدر، روز غزل خوانى ست
باید به پا خیزد، هرکس که ایرانى ست
با حرز یا مهدى، سربند یا زهرا
باید مهیّا شد، فصل گل افشانى ست
آن که عَلم بر دوش، با ذوالفقار عشق
بر قلب میدان زد، «قاسم سلیمانى» ست
سردار دلها گفت: رمز نجات امروز
لبّیک یا زینب، در شامِ ویرانى ست
قاسم زمین افتاد، پرچم ولى باقیست
صهیون شود نابود، این راه «طهرانى» ست
شوق شهادت در، جان وطن جاریست
شور ستم سوزى، رسم مسلمانى ست
این وعده عشق است، نصرُ منَ الله است
صبح ظهور یار، پایان سفیانى ست
تا انتقامى سخت، یک یاعلى باقیست
باید به پاخیزد، هر کس که ایرانى ست
* مهدی چراغزاده
تمام شهر در خواب و تو در آغوش طوفانها
سرودی در دل شب آخرین شعر رهایی را
همیشه شیوه ی چشمت فریب جنگ با خود داشت
کجا آموختی عاشق کُشی را، دلربایی را
غزل نه، قطعه باید گفت، شاید چاره ای باشد
برای کاف.
ها.
یا.
عین.
صادت، بی عبایی را
بیا برگرد خیمه ای علمدار رشید عشق
یتیمان حرم طاقت ندارند این جدایی را
تو در آغوش یارانی و میخوانیم با حسرت
بیاد تو کجایید ای شهیدان خدایی را
نمیدانم چه گفتی در سلام آخرت با دوست
که اینگونه گرفتی تو نشان کربلایی را
لباس رزم بر تن کن برای مسجد القصی
بیا فرماندهی کن نقشه فتح نهایی را
* مریم سقلاطونی
غسل کردی سحر و...
جامهی احرام تنت
پر شد از عطر زیارت...
لب و چشم و دهنت
سحر جمعه شد و...
چشم جهان روشن شد
با نسیم نفس و عطر خوش پیرهنت
ظاهراً از سفر سوریه برمیگشتی
ارباً اربا شده در بارش آتش، بدنت
از دمشق آمده بودی...
بروی کربوبلا
سر و جان داده رسیدی تو به خاک وطنت
رفته بودی که به یاران شهیدت برسی
مثل یک زلزله پر شد خبرِ پر زدنت
سحر جمعه به دیدار شهیدان رفتی
با همان پیرهن رزم و تن کوهکنت
مثل ققنوس به پرواز درآمد جانت
چشممان روشن از اعجاز فراوان شدنت
زیر تابوت تو باید برود ابر بهار
بس که دلگیر و کشنده است غم آمدنت
دستت افتاد ولی تیر به چشمت نزدند
تاری از زلف پریشان و شکن در شکنت
بر سر نیزه نتابیده و پر خون نشده
لب و دندان و دو چشمت، بدن بیکفنت
***
روضه سنگین شده...
دستی وسط میدان است
روضه حضرت عباس و عمود و...
بدنش
صبح نزدیک شده...
لشکر قدس آماده است
پشت سردار و صفآرایی دشمنشکنش
صبح نزدیک شده...
* سیدمهدی موسویتبار
بدینسان که بودی خوشا زندگانی
خوشا زیستن، دائم و جاودانی
خوشا نیمه شب، التماس و تضرع
و در روز روشن، یلی، قهرمانی
و ویرانگر خانههای شیاطین
شده بود بر بی کسان سایبانی
چگونه بگویند این شاعران با
کدامین بیان و کدامین زبانی
سخن از تو و دست جاماندهای که
گرفت از علمدار نام و نشانی
و عهدی است با خون تو تا همیشه
که در هر زمانی، که در هر مکانی
بگیریم سخت انتقامی که پیچد
صدایش همیشه به گوش جهانی
انتهای پیام/