آشوبافکنی؛ راهبرد آمریکا برای کشاندن محور مقاومت به جنگ داخلی
آشوبافکنی و اغتشاشسازی با الگوی سوریه، بخشی از راهبرد جدید آمریکا در قبال کشورهایی است که بخشی از محور مقاومت محسوب میشوند؛ در این گزارش، ابعاد مختلف این راهبرد واکاوی شده است.

آشوبافکنی و اغتشاشسازی با الگوی سوریه، بخشی از راهبرد جدید آمریکا در قبال کشورهایی است که بخشی از محور مقاومت محسوب میشوند؛ در این گزارش، ابعاد مختلف این راهبرد واکاوی شده است.
گروه بینالملل خبرگزاری فارس ـ تابستان سال ۲۰۰۶ میلادی؛ رژیم صهیونیستی درگیر نبردی شده که تا آن روز هیچیک از ناظران منطقهای و بینالمللی انتظار آن را نداشتند.
ارتش رژیم اسرائیل که در سال ۱۹۶۷ میلادی، ظرف ۶ روز ارتشهای عربی را شکست داد و سرزمینهای گستردهای را به تصرف خود در آورد، در مقابل یک گروه از مبارزان لبنانی، مستأصل بهنظر میرسد.
حملات هوایی ارتش صهیونیستی بیوقفه ادامه دارند اما شلیک موشک از لبنان به سوی سرزمینهای اشغالی متوقف نمیشود، اسرائیل تنها تانکهای مرکاوا را در میدان نبرد از دست نمیدهد بلکه ناوچههایش هم هدف موشکهای ساحل به دریا قرار میگیرند.
صهیونیستها تجاوز نظامی خود را پس از ۳۳ روز بدون بهدست آوردن کوچکترین موفقیتی پایان میدهند تا پس از پایان «حرب تموز»، یک واقعیت مهم چون آفتاب تموز در آسمان منطقه بدرخشد: «واقعیتهای میدانی تغییر کردهاند و با دیدگاهی کاملاً واقعگرایانه، ارتش صهیونیستی دیگر چون گذشته نمیتواند ادعای برتری بیچونوچرا در منطقه داشته باشد.» تلآویو دیگر با یک کابوس هر روزه مواجه است: قدرتی بهنام «محور مقاومت».
ناتوانی ارتش صهیونیستی در مواجهه با راهبرد مقاومت در نبردهای متعدد با مقاومت فلسطین نیز خود را نشان میدهند.
جنگ ۲۲ روزه (اواخر سال ۲۰۰۸ و اوایل سال ۲۰۰۹ میلادی) و همچنین جنگ ۵۱ روزه در سال ۲۰۱۴ میلادی ثابت کرد که صهیونیستها حتی در برابر قدرتهای نظامی کوچکتر از حزبالله نیز توان کسب پیروزی ندارند.
اکنون راهبرد محور مقاومت، نهتنها برای تلآویو و متحدین غربی آن که برای ارتجاع عربی و متحدین تکفیریش یک کابوس بزرگ است.
با وجود چنین محوری خیال سلطه غربگرایان بر منطقه خیالی عبث است، اما آیا جبهه عبریـعربیـغربی ساکت مینشیند؟
سال ۲۰۱۱، صحنه منطقه عوض میشود
با خودسوزی یک جوان تونسی بهنام «محمد بوعزیزی»، صحنه منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا بهسرعت دچار تغییر میشود.
حکومتهای «بنعلی» در تونس، «مبارک» در مصر و «قذافی» در لیبی سرنگون میشوند.
«علی عبدالله صالح» در یمن مجبور به استعفا میشود و در همین شرایط، قیام مردم بحرین با ورود نیروهای سعودی به این کشور سرکوب میشود اما این، فرصت قابلتوجهی برای دشمنان محور مقاومت است تا یکی از حلقههای مهم این محور را هدف قرار دهند: «سوریه».
کشوری که حمایتش از حزبالله لبنان ثابت شده و شریک راهبردی ایران محسوب میشود.
کشوری که در جبهه ارتجاع عربی نبوده و سیاستش علیه اسرائیل زبانزد است.
آشوب و شورش به مرور سوریه را فرامیگیرد، آشوبهایی که بدوا شکل مسالمتآمیز دارند اما بهسرعت در مناطق دور از پایتخت شکل مسلحانه بهخود میگیرند.
بهتدریج دامنه بحران به شهرهای بزرگ سوریه میرسد و صحنه کلان یکی از آرامترین کشورهای منطقه به «جنگ داخلی» تغییر میکند.
تروریستهایی که غرب آنها را در سوریه «اپوزیسیون» میخواند بهزودی صحنههایی از جنایت و سبوعیت را خلق میکنند که جهان کمتر بهخود دیده است.
داعش، النصره (شاخه شبکه تروریستی القاعده) و دیگر گروههای تکفیری با افتخار ویدئوهای سربریدن قربانیانشان را در «شبکههای اجتماعی، اصلیترین بستر فتنهانگیزی رسانهایشان» منتشر میکنند.
از تمام دنیا، هرچه تروریست تکفیری است راهی سوریه میشود تا دولت «بشار اسد» را بهزانو درآورد.
تکفیریها در این میان از حمایت همهجانبه پدر معنوی خود، عربستان سعودی و همچنین قطر و ترکیه نیز برخوردارند که با منابع نظامی و مالی خود دست از حمایتشان نمیکشند.
آمریکاییها و صهیونیستها هم پشت صحنه حضور دارند تا متحدین منطقهایشان در حمایت از تروریسم در سوریه احساس تنهایی نکنند.
ارتش سوریه اما ایستادگی میکند و از دیگرسو، محور مقاومت نیز متحد خود را تنها نمیگذارد.
حزبالله رسما وارد میدان نبرد در سوریه شده و ایران نیز کمکهای مستشاری خود را از سوریه دریغ نمیکند.
اما سوریه یک متحد بینالمللی قدرتمند دیگر هم دارد که از دوران جنگ سرد بهطور سنتی با دمشق ارتباطی دوستانه دارد.
روسیه که همواره از تصویب قطعنامههای ضدسوری در شورای امنیت سازمان ملل متحد جلوگیری کرده، از گسترش تروریسم تکفیری در سوریه نگران است و آن را در تضاد با منافع بلندمدت خود میبیند.
«سپتامبر ۲۰۱۵»، نیروی هوایی روسیه رسماً در حمایت از ارتش سوریه وارد میدان میشود و از این بهبعد، عرصه نبرد هر روز برای تروریستهای تحت حمایت غرب تنگتر میشود.
داعش در عراق جولان میدهد
عوارض تروریسمپروری ارتجاع عربی و متحدین غربی آن در سال ۲۰۱۴ به عراق هم میرسد و شهر موصل، دومین شهر بزرگ عراق به تصرف گروه تروریستی داعش درمیآید.
صحنه عراق پس از تجاوز غیرقانونی آمریکا و بریتانیا به این کشور و اشغال آن در سال ۲۰۰۳ تغییر قابل توجهی کرده است.
کشوری که روزی عرصه جولان دیکتاتوری چون «صدام» بود که جنگی هشتساله را به ایران تحمیل کرد، اکنون دوست ایران قلمداد میشود.
اکثریت شیعه عراق و قرابت فرهنگی ایران و عراق بهکار آمدهاند تا روابطی خوب بین تهران و بغداد برقرار شود.
دولت عراق در جریان بحران سوریه، هرگز خود را در کنار کشورهای حامی تروریسم در سوریه قرار نداده و اکنون هدف همان تروریسم قرار گرفته است.
ایران بهسرعت برای کمک به دوستان عراقی خود وارد عمل میشود، هم ارتش عراق و هم نیروهای پیشمرگه منطقه کردستان، از حمایت ایران برخوردار میشوند.
وقتی داعش به اربیل نزدیک میشود، آمریکاییها هم یادشان میافتد که ائتلاف ضد داعش تشکیل دهند و در آسمان با داعش بجنگند!
آنچه اما در نهایت کمر داعش را در عراق میشکند، فتوای مرجعیت شیعه و تشکیل نیرویی است که از آن بهعنوان «الحشد الشعبی» یاد میشود.
نیرویی مردمی که با فتوای جهاد شکل گرفته و اکنون به یک نیروی قانونی در میان نیروهای مسلح عراق تبدیل شده است.
آمریکاییها هرگز دل خوشی از الحشد الشعبی نداشتند و تا همین امروز نیز بهدنبال ضربهزدن به این نیروهای مبارز هستند که در کنار ارتش عراق، اصلیترین بار مقابله با تروریستهای داعش را بهدوش کشیدند.
تشکیل الحشد الشعبی بار دیگر صحنه منطقه را تغییر میدهد.
بسیاری از گروههای تشکیلدهنده الحشد الشعبی خود را در کنار محور مقاومت میبینند و آشکارا از رویکرد ضداستکباری و ضدصیهونیستی خود سخن میگویند.
این یعنی محور مقاومت یک متحد جدید دارد، عراق.
همچنین به مرور، راهپیمایی شکوهمند اربعین اباعبدالله الحسین علیهالسلام، به نماد بزرگ اتحاد شیعیان جهان تبدیل میشود.
تروریستها در عراق و سوریه شکست میخورند
تروریستهای داعش با مجاهدت مردم عراق و سوریه و حمایت محور مقاومت، سرانجام شکست خوردند و خلافت ادعایی آنها از میان رفت.
سردار سرلشکر قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، روز ۳۰ آبانماه ۱۳۹۶طی پیامی خطاب به فرمانده کل قوا حضرت آیتالله العظمی سید علی خامنهای، پایان عمر گروه تروریستی داعش را رسماً اعلام و تصریح کرد: «حقیر بهعنوان سرباز مکلفشده از جانب حضرتعالی در این میدان، با اتمام عملیات آزادسازی البوکمال، آخرین قلعه داعش با پایین کشیدن پرچم این گروه آمریکایی ــ صهیونیستی و برافراشتن پرچم سوریه، پایان سیطره این شجره خبیثه ملعونه را اعلام میکنم و بهنمایندگی از کلیه فرماندهان و مجاهدین گمنام این صحنه و هزاران شهید و جانباز مدافع حرم ایرانی، عراقی، سوریهای، لبنانی، افغانستانی و پاکستانی که برای دفاع از جان و نوامیس مسلمانان و مقدسات آنان جان خود را فدا کردند این پیروزی بسیار بزرگ و سرنوشتساز را به حضرتعالی و ملت بزرگوار ایران اسلامی و ملتهای مظلوم عراق و سوریه و دیگر مسلمانان جهان تبریک و تهنیت عرض مینمایم.»
اکنون در سوریه اگرچه برخی مناطقِ سابقاً تحت تصرف داعش، در اختیار شبهنظامیان کُرد متحد آمریکا قرار گرفته، اما با آزادسازی حلب، تروریستهای تکفیری جز ادلب جایی در اختیار ندارند.
ادلب نیز باید در روند سیاسی آستانه تعیین تکلیف شود، روندی که در آن ایران، روسیه و ترکیه تلاش میکنند صحنه پایانی بحران سوریه را با روندی سیاسی رقم بزنند.
ترکیه از یکسو با مشکلی به نام آوارگان بحرانی که خود در ایجادش نقش داشت مواجه است، از دیگر سو از قدرت گرفتن شبهنظامیان کُرد در شمال سوریه میهراسد و از طرف دیگر نگران تروریستهای متحدش در ادلب است.
تمام کشورهای منطقه که از تروریستهای تکفیری حمایت کردند، پایانی چنین ناگوار را تجربه کردند.
علاوه بر آن، سودای جداییطلبی «مسعود بارزانی» حتی با برگزاری همهپرسی ناقص در اقلیم کردستان عراق نیز به شکست انجامید.
محور مقاومت، بحران تروریسم تکفیری را با موفقیت پشت سر گذاشت؛ این بحران اگرچه سختی بسیار، شهدای فراوان و هزینههای قابل توجه مادی از پی داشت اما در پایان آن، قدرت محور مقاومت را تثبیت کرد.
شاهد این تثبیت، حملات هراسآلود هر از گاه رژیم صهیونیستی به سوریه به خیال جلوگیری از حضور ایران در این کشور است.
محور مقاومت اگر با شکست رژیم اشغالگر قدس در جنگ ۳۳ روزه، قدرت خود را به همگان اثبات کرده بود، با شکستدادن تروریسم تکفیری مورد حمایت ارتجاع عربی و غرب، قدرت خود را تثبیت کرده بود و این قطعاً برای دشمنان این محور قابل تحمل نبود بنابراین، ماجرا از این پس شکلی دیگر به خود میگیرد.
بنسلمان در ریاض، ترامپ در واشنگتن
۲۳ ژانویه ۲۰۱۵، خبری در رسانهها منتشر میشود.
«عبدالله بن عبدالعزیز»، شاه عربستان سعودی از دنیا رفته و «سلمان بن عبدالعزیز» جای او را میگیرد.
سلمان دو مشخصه ویژه دارد: اولاً قصد دارد حکومت سعودی را بهرغم وصیت عبدالعزیز که گفته تا فرزندانش در قید حیات هستند کسی از نوادگانش به پادشاهی نمیرسد، در فرزندان خود تثبیت کند.
از همین روست که فرزندش «محمد بن سلمان» را بهمرور، جانشین ولیعهد و سپس ولیعهد میکند.
از سوی دیگر، سیاست خارجی محتاطانه سعودی را در منطقه کنار میگذارد و با میدانداری پسرش، سیاستی کاملاً تهاجمی را در منطقه در پیش میگیرد.
اولین قربانی سیاست تهاجمی «سلمان ـ بنسلمان»، یمن بود که مدتها بود دیگر نمیخواست حیاط خلوت سعودیها باشد و با انقلاب بزرگ مردمی خود آن را اثبات کرده بود.
تنها دو ماه پس از روی کار آمدن سلمان، بنسلمان که وزیر دفاع بود (و اکنون هم این سمت را دارد) با تشکیل ائتلافی که همهکاره آن ریاض بود، به یمن یورش برد؛ تجاوز نظامی آشکار، وسیع و خونباری که هنوز هم ادامه دارد.
محمد بنسلمان که این روزها بیشتر به علت ناتوانی، پیری، بیماری و فراموشی پدرش، همهکاره عربستان سعودی است، هرگز رویکرد خود علیه ایران و متحدان ایران در محور مقاومت را پنهان نکرده است.
اگر مقامات سابق سعودی در خفا از اقدام علیه ایران سخن میگفتند، او آشکارا از انتقال جنگ به داخل ایران سخن میراند.
روند تحولات در جنگ یمن البته نهتنها آنگونه که بنسلمان توهمش را داشت پیش نرفت بلکه حتی به قطع نیمی از صادرات نفت رژیم سعودی هم رسید.
از آن گذشته، حالا در صنعا هم کسانی حکومت میکنند که به محور مقاومت تمایل دارند و آشکارا از مبارزه با رژیم اسرائیل سخن میگویند اما بههر روی، دشمنی حاکم بالفعل ریاض با محور مقاومت و جمهوری اسلامی ایران قابل انکار نیست.
بنسلمان در حالی در عربستان سعودی قدرت میگرفت که مذاکرهکنندگان ایرانی در آستانه توافقی هستهای با شش کشور موسوم به ۱+۵ بودند.
توافق هستهای ایران و ۱+۵ سرانجام پنجماه پس از بهقدرت رسیدن دولت جدید در عربستان سعودی حاصل میشود و به تأیید شورای امنیت سازمان ملل نیز میرسد.
این توافق در ایران منتقدانی دارد که نسبت به نوع و میزان تعهدات طرف غربی در آنچه «برجام» خوانده میشد و میشود هشدار میدهند، از جمله اینکه دولت بعدی آمریکا میتواند زیر این توافق بزند و هزینه چندانی هم نپردازد.
دیپلماتها در ایران اما شاید تقریباً خیالشان راحت است که غالب نظرسنجیها در آمریکا حکایت از آن دارد که نامزد دموکراتها (هیلاری کلینتون) برنده انتخابات آینده ریاستجمهوری آمریکا خواهد بود.
بنابراین دولت آینده آمریکا هم احتمالاً همین مسیر را ادامه خواهد داد.
برخی منتقدین در جلسهای که با حضور «محمدجواد ظریف»، وزیر امور خارجه دولت «حسن روحانی» برگزار میشود از احتمال عدم تعهد کاندیداهای جمهوریخواه به برجام سخن میگویند اما پاسخ آقای ظریف آن است که در صورت خروج آمریکا از برجام، مبنای مقبولیتی این کشور نابود میشود.
حتی همان زمان، «جان کری» وزیر خارجه وقت آمریکا که مذاکرهکننده اصلی آمریکاییها در جریان مذاکرات هستهای بود هم اذعان کرده بود که رئیسجمهور آینده آمریکا، الزامی به ماندن در توافق ندارد.
در آستانه هشتم نوامبر ۲۰۱۶ میلادی، تاریخ برگزاری انتخابات ریاستجمهوری آمریکا، جز نظرسنجی روزنامه «لسآنجلس تایمز»، تمام نظرسنجیهای معتبر در آمریکا حکایت از پیشتازی هیلاری کلینتون در مواجهه با «دونالد ترامپ»، نامزد حزب جمهوریخواه دارند.
ترامپ هیچچیزش شبیه یک رئیسجمهور آمریکا نیست.
حتی بسیاری از جمهوریخواهان باسابقه و تندرو نظیر «جان مککین» هم او را تأیید نمیکنند.
در ایران، سهشنبهشب برخی نشریات وابسته به جریان غربگرا، حتی آمادهاند که صفحات اول خود را برای اعلام پیروزی اولین رئیسجمهور زن آمریکا بیارایند.
انتخابات در آمریکا، روز سهشنبه برگزار میشود اما اعلام نتایج آن بهوقت ایران به بامداد چهارشنبه میکشد.
خبرنگارانی که نقشههای انتخاباتی را مرور میکنند چیزی را میبینند که کمترکسی انتظار آن را داشت: «ایالتهای تأثیرگذار آمریکا بهنشانه پیروزی جمهوریخواهان یکییکی قرمز میشوند.» وقتی ترامپ ایالت اوهایو را میبرد، تقریباً برای کسی تردیدی نمیماند که «مادام پرزیدنت» در نبرد الکترالها شکست خورده است.
ترامپ ژانویه ۲۰۱۷ پا به کاخ سفید میگذارد تا سیاست یکجانبهگرایی را در عرصه خارجی بار دیگر احیا کند.
حضور دونالد ترامپ در کاخ سفید، نخستوزیری «بنیامین نتانیاهو» در فلسطین اشغالی و همهکاره بودن محمد بنسلمان و «محمد بنزاید» در ریاض و ابوظبی، قابلیت آن را دارد تا صحنهای جدید را برای منطقه غرب آسیا رقم بزند.
دوستی غیرقابل انکار ترامپ با نتانیاهو باعث میشود که سیاست آمریکای ترامپ در خصوص ایران و محور مقاومت، بهشدت ناشی از سیاستهای اسرائیل باشد.
انتصاب «جان بولتون» بهعنوان مشاور امنیت ملی کاخ سفید در همین راستا قابل ارزیابی است.
بولتونِ شدیداً ضدایرانی و دوست گروهک تروریستی منافقین اگرچه بهجهت اختلافات شخصی با ترامپ، سرانجام کنار گذاشته شد اما تاثیری که او بر سیاستهای واشنگتن در قبال ایران و متحدانش گذاشت قابل انکار نیست.
ترامپ با بنسلمان هم اتحادی نزدیک دارد و دوستی «جرد کوشنر»، داماد و مشاور یهودی او با بنسلمان زبانزد رسانههاست.
شاهد این اتحاد، نوع برخورد آمریکا با قتل «جمال خاشقچی»، روزنامهنگار واشنگتنپست بهرغم فشار افکار عمومی آمریکا و رسانههای آمریکاییست.
جبههای جدید در غرب آسیا
با روی کار آمدن ترامپ، سعودیها و صهیونیستها بر این باور بودند که دوستی قابل اعتماد پای به کاخ سفید نهاده است.
ترامپ برای خاورمیانه طرحی با عنوان «معامله قرن» دارد که بدون همکاری سعودیها و دوستان منطقهای آنها قابل انجام نیست.
از سوی دیگر، خبرهایی غیررسمی افشاشده که نشان میدهد سعودیها و اماراتیها از بهقدرت رسیدن ترامپ در آمریکا حمایت کردهاند.
گزارشی که در فروردین ۱۳۹۷ توسط روزنامه آمریکایی نیویورکتایمز منتشر شد نشان میداد که یک نماینده عربستان سعودی و امارات متحده عربی در ماه اوت ۲۰۱۶ با «ترامپ جونیور»، پسر ارشد ترامپ، ملاقات کرده و به او قول کمک داده بود.
این نماینده، تاجر لبنانیتبار، «جورج نادر» بود.
سعودیها و صهیونیستها محور مقاومت را دشمن خود میبینند، توانایی لابی شدید در کاخ سفید را دارند تا ترامپ را با سیاست ضدایرانی خود کاملاً همراه کنند و از جانب دیگر، برای سعودیها مدتهاست که آرمان فلسطین مسأله اصلی نیست.
بر این اساس، جبههای جدید در غرب آسیا شکل میگیرد: پیوند ارتجاع عربی و رژیم صهیونیستی علیه محور مقاومت؛ این جبهه البته در دوران جولان تروریسم تکفیری در منطقه هم عملاً وجود داشت اما اینقدر فاش در خصوص آن سخن گفته نمیشد.
بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم اشغالگر قدس، فوریه سال ۲۰۱۹ میلادی در گفتوگو با صدای آمریکا، صراحتاً از اتحادی جدید میان اعراب و اسرائیلیها برای مقابله با ایران سخن گفت.
خروج آمریکا از برجام و تحریمهای گسترده
با تشکیل جبهه جدید ضدمقاومت در منطقه، انگار همهچیز در منطقه برای برای ایجاد فشار بیشتر علیه محور مقاومت و ایران سرجای خود قرار گرفته است.
دونالد ترامپ، از همان دوران رقابتهای انتخاباتی خود برجام را توافقی بد خوانده بود که پول زیادی در اختیار ایران قرار داده است!
این در حالی بود که حتی در دوران ریاستجمهوری «باراک اوباما» نیز آمریکا به تعهداتش ذیل برجام چندان وقعی نمینهاد.
آبانماه ۱۳۹۷ میلادی، رئیسجمهور آمریکا رسماً اعلام میکند که کشورش از برجام خارج خواهد شد.
طرفهای اروپایی البته با این کار مخالفند اما یا اهرمی برای اعمال فشار بر او در اختیار ندارند یا اگر دارند قصد استفاده از آن را ندارند.
هدف آمریکاییها روشن است: اعمال فشار اقتصادی بر شهروندان ایرانی با هدف تحت فشار قرار دادن حکومت ایران تا پای میز مذاکره بیاید و امتیازات بیشتری بدهد.
از خواستهای ۱۲گانهای که «مایک پامپئو»، وزیر خارجه آمریکا مطرح میکند مشخص است که واشنگتن علاوه بر نفی کامل غنیسازی در ایران، بهدنبال امتیازات منطقهای و موشکی هم هست.
دولت ترامپ، علاوه بر بازگرداندن تحریمهای هستهای دوران اوباما، طیف وسیعی از تحریمهای جدید و اقدامات ضدایرانی را نیز در دستور کار قرار میدهد.
در یک اقدام بیسابقه، بخشی از نیروهای مسلح رسمی ایران را سازمان تروریستی میخواند و بانک مرکزی ایران را علاوه بر تحریمهای سابق، به بهانه حمایت از تروریسم هم تحت تحریم قرار میدهد.
جبهه ضدایرانی شکلگرفته در غرب آسیا نیز همگام با دولت ترامپ از تمام این اقدامات حمایت میکند.
آشوبهای دیماه ۱۳۹۶ در ایران
تقریباً دو ماه پس از اعلام خروج آمریکا از برجام، برخی شهرهای ایران، صحنه آشوب و اغتشاش میشوند.
قیمت دلار به شکل عجیبی رو به افزایش میگذارد و ظاهراً کار از دست بانک مرکزی و رئیس وقت آن دررفته و شروع آشوبها هم ظاهراً با اعتراضات مردمی به وضعیت معیشت است اما سریعاً کسانی بر این اعتراضات سوار میشوند که نه شعارهایشان و نه رفتارهایشان هیچ ربطی به اعتراض معیشتی ندارد.
تصاویری از اغتشاشات دیماه 1396 در تهران
بهنظر میرسد گروههایی کوچک اما چابک و آموزشدیده، در حال آشوب و تخریب اموال عمومی هستند.
در بین آنها شعارهای براندازانه بهوفور سرداده میشود.
هر جایی را که دستشان میرسد آتش میزنند و از حمله به شهروندان عادی و نیروهای امنیتی هم ابایی ندارند.
مدل آشوبگری اینان بهگونهای نیست که بتوان باور کرد سازماندهی خارجی پشت سرشان نباشد.
از سوی دیگر آنها در شهرهای متعدد و بعضاً کوچک پراکندهاند و از راهبرد آشوب پراکنده و گسترده در سراسر کشور بهره میبرند.
شواهد حکایت از آن دارند که آشوبافکنی بخشی از راهبردی است که تکمیلکننده پازل تحریمهاست.
برای تحت فشار قرار گرفتن جمهوری اسلامی ایران، رخت بربستن امنیت از شهرهای بزرگ و کوچک و آسیب زدن به اموال عمومی نمیتواند از سوی برنامهریزان آن تحریمهای گسترده نادیده گرفته شده باشد.
از سوی دیگر برخی شعارهایی که میدهند کاملاً وابستگی آشوبگران را به برخی گروههای مشخص ضدانقلاب نشان میدهد.
مواضع مقامات آمریکایی نیز کاملاً در حمایت از آشوبها و آشوبگران است.
راهبرد آشوبافکنی
آشوبهای دیماه ۱۳۹۶ با دستگیری برخی آشوبگران از یکسو و ورود مردم به میدان در بسیاری از شهرها از سوی دیگر پایان یافت اما وقوع آن، راهبردی را افشا کرد که جبهه ضدایرانی برای جمهوری اسلامی ایران طراحی کرده است.
بر اساس تحلیل، میتوان شاخصههای اصلی راهبرد فعلی دولت ترامپ و متحدانش علیه ایران را چنین توضیف کرد:
الف – فشار شدید اقتصادی از طریق به صفر رساندن یا نزدیک به صفر رساندن صادرات نفت ایران و غیرممکن ساختن تعاملات بانکی بینالمللی برای ایران از طریق تحریمهای ثانویه و در عین حال، فشار همهجانبه برای تصویب کنوانسیونهای تسهیلکننده تشدید تحریمها؛
ب – سخنگفتن از آمادگی برای مذاکره بدون پیششرط در عین اعمال فشار شدید اقتصادی و قرار دادن موانعی مانند ممانعت از توسعه توانمندی موشکی، دست برداشتن از حمایت از مقاومت و...
به جای شروط، بر سر راه مذاکره.
ج – ایجاد موج گسترده رسانهای برای تأثیرگذاری بر افکار عمومی ایرانیان بهویژه از طریق شبکههای اجتماعی، بهخصوص با هدف القای ناکارآمدی نظام جمهوری اسلامی ایران و ایجاد ناامیدی عمومی؛
د – استفاده از فرصت هرگونه اعتراض معیشتی برای موجسواری گروههای آموزشدیده وابسته به ضدانقلاب و ایجاد اغتشاش و آشوب به صورت گسترده و پراکنده در تمام کشور؛
ه – استفاده رسانهای گسترده در سطح بینالمللی از آشوبها و اعتراضات برای حمله به وجهه جمهوری اسلامی ایران و همراه ساختن دیگر کشورها برای اعمال فشار بیشتر بر ایران؛
و – توسعه آشوب و آغتشاش به تمام حوزه نفوذ محور مقاومت و ایجاد امواج ایرانستیزانه در کشورهایی که بخشی از محور مقاومت محسوب میشوند.
در مورد بند «واو»، در ادامه بیشتر سخن خواهیم گفت اما پیش از آن لازم است اشارهای به شیوه طراحی راهبردهای ضدایرانی در آمریکا شود.
اگر در دوران مذاکرات برجام، «نایاک» و «اندیشکده گروه بینالمللی بحران» نقش زیادی در تدوین راهبردهای آمریکا در قبال ایران ایفا میکردند، در دوران پس از بهقدرت رسیدن ترامپ، احتمال میرود که اندیشکدههای راستگرا چون «بنیاد دفاع از دموکراسیها» (FDD)، اندیشکده واشنگتن و ...
نقش بیشتری در این زمینه داشته باشند.
خبرگزاری فارس پیشتر در گزارشی شرح داده که نقش FDD در تدوین سیاستهای ضدایرانی دولت ترامپ تا چه اندازه است.
در این گزارش که بهمنماه ۱۳۹۶ منتشر شد، تصریح شده است که: «در یک سالی که از حضور «دونالد ترامپ» در کاخ سفید میگذرد، تقریبا سیاستی نبوده که او در قبال ایران در پیش گرفته باشد و پیش از آن توسط این مؤسسه مطرح نشده باشد.
کارشناسان این مؤسسه، در این یک سال صدها مقاله و اظهارنظر درباره سیاست ترامپ در قبال ایران، در نشریات مکتوب و سایتهای خبری داشتهاند و تقریباً تمام این یادداشتها و نظرات نهایتاً به سیاستهای عملی دولت ترامپ تبدیل شدهاند.» (جزئیات بیشتر)
روزنامه صهیونیستی هاآرتص، مهرماه سال ۱۳۹۷ گزارش داد که در مطلبی اختصاصی به مستنداتی که از شبکه «الجزیره» درباره لابیگریهای رژیم صهیونیستی به دست آورده پرداخت و افشا کرد که اندیشکده آمریکایی بنیاد دفاع از دموکراسیها مستقیما با صهیونیستها در ارتباط است.
در همین ماه از سال ۱۳۹۷، وبگاه «بازفید»، در گزارشی مینویسد که واشنگتن بهدنبال راهبردی در قبال ایران است که دولت «رونالد ریگان» در خصوص شوروی بهکار گرفت.
این گزارش اما تصریح کرده که: «بخش زیادی از این طرز فکر نتیجه نفوذی است که «مارک دابوویتز» مدیر اندیشکده دست راستی بنیاد دفاع از دموکراسیها (FDD) در کاخ سفید دارد.»
گزارش بازفید میافزاید: یک مقام سابق آمریکایی که در دولت «دونالد ترامپ» در بخش سیاستگذاری در مورد ایران کار کرده، میگوید: «اگر میخواهید بدانید گام بعدی درباره ایران چیست، به احتمال زیاد همان چیزی است که در آخرین مقاله مارک دابوویتز یا FDD طرح شده است.»
از سوی دیگر، نوع ارتباط این دسته اندیشکدههای راستگرا با گروههای ضدانقلاب نیز میتواند محل توجه باشد.
فرزند شاه مخلوع رژیم پهلوی، رسماً در اندیشکده واشنگتن علیه جمهوری اسلامی ایران سخنرانی میکند و نگاهی به افرادی که در شبکههای اجتماعی، بالاخص توییتر، مشهور به ارتباط با FDD هستند و ادبیات تند ضدایرانی آنها، بیانگر نوع دیدگاههایشان و پیوستگی شدید آنها به ضدانقلاب است.
حال که نام از شبکههای اجتماعی آمد، بد نیست نگاهی نیز به نقش این شبکهها در راهبرد ضدایرانی جبهه غربی – عبری – عربی داشته باشیم.
شبکههای اجتماعی بیشترین بار حمله رسانهای به ایران را به دوش میکشند.
در کنار ایجاد برخی رسانههای رسمی چون شبکه «ایران اینترنشنال» علناً وابسته به رژیم آل سعود، پترودلارهای سعودی در شبکههای اجتماعی نیز حضور دارند و هزاران ربات و کاربر فیک برای خود ایجاد کردهاند.
تروریستهای گروهک منافقین نیز از تیرانا، برای خود بند و بساطی در شبکههای اجتماعی برپا کرده و در تمام ایام در حال توییتزدن و پستگذاشتن هستند.
هرگاه آشوبی در این رخ میدهد، تعداد توییتهایی که از خارج ایران در مورد آن میشود بهمراتب بیشتر از توییتهای صورتگرفته از داخل ایران است.
توییتر، اخیراً فعالیت حدود ششهزار کاربر فیک سعودی را متوقف کرد.
بررسیهای یک اندیشکده خارجی از فعالیت حسابهای کاربری وابسته به عربستان سعودی که بهتازگی فعالیت آنها تعلیق شده نشان میدهد محور فعالیتهای این حسابهای توئیتری تبلیغ برای براندازی نظام ایران و تحریم این کشور قرار داشته است.
«الی کلیفتون»، خبرنگار اندیشکده «Responsible Statecraft» بعد از مرور پیامهای منتشرشده توسط ششهزار حساب کاربری که اخیراً توئیتر آنها را حذف کرد متوجه شده محور این پیامها درخواست از «دونالد ترامپ»، رئیسجمهور آمریکا برای تغییر حکومت ایران بوده است.
آشوبافکنی در کشورهای محور مقاومت
عراق از اول اکتبر ۲۰۱۹، شاهد موجی از اعتراضات بود که خیلی زود تبدیل به آشوب و اغتشاش شد.
اعتراضات در آستانه اربعین حسینی، به احترام این مناسبت بزرگ اسلامی متوقف شد اما دوباره از ۲۵ اکتبر از سر گرفته شد و دوباره بهسرعت رنگ آشوب گرفت.
در لبنان هم از ۱۷ اکتبر اعتراضاتی گسترده آغاز شد که چند روز پیش خبر آمد در آنها بیش از ۲۰۰ نیروی امنیتی لبنانی مجروح شدهاند.
در هر دو طیف از اعتراضات، کار دولت مستقر به استعفا کشیده است.
در لبنان، «سعد الحریری»، بازداشتی سابق و دوست همیشگی سعودیها خیلی سریع پذیرفت که استعفا کند و این در حالی بود که مقاومت اسلامی لبنان همه تلاش خود را کرد که دولت حفظ شده و بتواند به سمت اصلاح امور پیش برود.
اصلیترین فرضیه در خصوص علت استعفای الحریری، چیزی جز فشار شدید از جانب عربستان سعودی نبود.
هرچند پایههای مقاومت اسلامی در لبنان قویتر از آن است که بر سر کار بودن دولت یا نبودن آن تأثیر چندانی بر آن داشته باشد، اما ناآرام شدن کشوری که دستکم یک گروه بزرگ مستقر در آن متحد محور مقاومت است، آن هم تقریباً همزمان با عراق، نمیتواند اتفاقی باشد.
صحنه عراق اما پیچیدهتر است.
وجود گروههای سیاسی مختلف در عراق با اختلافنظرهای گسترده منجر شده بود که تشکیل دولت «عادل عبدالمهدی» ماهها بهطول انجامد.
اما اندکی پس از یکسال این دولت بهخاطر اعتراض به ناکارآمدی و فساد مجبور شد استعفا کند.
این در حالی است که فرصت حدوداً یکساله برای نشان دادن کارآمدی در کشوری که اشغال آمریکا و فتنه داعش را پشتسر گذاشته، فرصت چندانی محسوب نمیشود.
تردیدی نیست که هم در عراق و هم در لبنان مشکلاتی جدی برای اعتراض وجود داشته و دارد اما آیا مسأله فقط همین است؟
اگر مسأله تنها اعتراض به فساد و ناکارآمدی است، چرا در عراق، تیغ حملات بهسوی گروههای نزدیک به مقاومت از جمله الحشد الشعبی است؟
این گروهها جز سینه سپر کردن در برابر تروریستهای تکفیری مگر چه کردهاند؟
آمریکا سالها عراق را اشغال کرده و پس از آن نیز با حمایت از تروریستها در سوریه، راه را برای اشغال بخشهایی از عراق توسط داعش باز کرد؛ با این وجود چرا به کنسولگری ایران در کربلای معلی و نجف اشرف حمله میشود و اماکن دیپلماتیک آمریکا که مراکز اصلی ایجاد فتنه و آشوب در این کشور هستند از تعرضِ بهاصطلاح معترضان در امانند؟
اگر این صرفاً اعتراضی به فساد و ناکارآمدی است، جوانان مشارکتکننده در پروژه امنیتی «آیلپ» و همچنین سلبریتیهایی که مواضع و وضعیت آنها کاملاً روشن است در مرکزیت آن چه میکنند؟
اگر این آشوبها صرفاً بخشی از اعتراض به دستگاههای اجرایی بهخاطر بیکفایتی است، چرا در آنها عدم مصرف کالای ایرانی تبلیغ میشود؟
عدم مصرف کالای ایرانی در عراق، چه نسبتی با تحریمهای گسترده آمریکا علیه ایران میتواند داشته باشد؟
و اساساً یک سوال مهمتر، اگر این تنها اعتراضی به مشکلات اقتصادی است، چرا فقط در مناطق شیعهنشین جریان دارد نه در دیگر نقاط کشور؟
آنچه در شامگاه هشتم دیماه رخ داد بهخوبی نمایان میکند که هدف غایی از آنچه در عراق میگذرد چیست؟
حمله هوایی آمریکاییها به پایگاه «کتائب حزبالله عراق» که زیرمجموعه سازمان الحشد الشعبی محسوب میشود.
دهها شهید و زخمی در این تجاوز نظامی آشکار، دقیقاً نشان میداد که آنها که در عراق تیغ بر روی الحشد الشعبی کشیدهاند، در کدام جبهه قرار دارند؟
فارس قبلا گزارش مفصلی را به موضوع ایرانستیزی در عراق اختصاص داده که مخاطبان گرامی میتوانند برای خواندن آن به اینجا مراجعه کنند.
وجود مشکلات قابل اعتراض نه در لبنان و نه در عراق قابل انکار نیست اما تمام مسأله هم این نیست.
مسأله اینجاست که با ناامنسازی کشورهای محور مقاومت:
اولاً ناامنسازی این کشورها، توان محور مقاومت را که باید صرف مقابله با جبهه ضدمقاومت شود، هدف قرار میدهد؛
ثانیاً این کشورها در اوج تحریمهای آمریکا میتوانند مسیری برای تنفس اقتصاد ایران باشند، وقتی کشورهای مزبور در بحبوحه آشوب، خود نمیتوانند نفس بکشند، پس مسیری برای تنفس اقتصاد ایران هم نمیتوانند باشند.
اغتشاشاتی که در اکتبر در عراق و لبنان شروع شد، در همان دو کشور نماند.
هفدهم آبانماه گذشته، جملاتی بهنقل از «رجب طیب اردوغان»، رئیسجمهور ترکیه منتشر شد که توجهها را به خود جلب کرد.
«چه کسانی پشت این تظاهراتها هستند؟
ما حدسهایی میزنیم.
فکر میکنیم ممکن است به ایران کشانده شود.
هدف آن ایجاد شکاف در جهان اسلام و ایجاد اختلاف میان یکدیگر است.» آن روز که این جملات از اردوغان منتشر شد، هنوز هشت روز به آغاز آشوبهای پس از اجرای طرح اصلاح قیمت سوخت و سهمیهبندی بنزین در ایران مانده بود.
ایران پس از اغتشاشات ۹۶، به مرور و با تغییر کادر مدیریتی بانک مرکزی، توانسته بود بر شرایط اقتصادی تا حدودی مسلط شود و با تثبیت قیمت ارز، شرایط را تا حدی مدیریت کند.
هرچند نباید نقش برخی بیتدبیریها و عدم اقناع افکار عمومی را در شکلگیری اولیه اعتراضات آبانماه ۹۸ نادیده گرفت، اما به همان سبک اغتشاشات سال ۱۳۹۶، این اعتراضات نیز فوراً به آشوب بدل شد، اینبار حتی شدیدتر از سال ۱۳۹۶.
آتشزدن صدها بانک، غارت فروشگاهها، سوزاندن منازل مردم و ...
چیزی جز همان مدل آشوبگری حرفهای نبود.
باز هم شعارهای براندازانه، باز هم رفتارهای فوقالعاده خشن و باز هم همان سازماندهی.
این بار حتی در برخی شهرستانها، اغتشاشگران دست به سلاح بردند.
ضدانقلاب خارجنشینی که علنا از سازماندهیشده بودن اغتشاشات آبان سخن میگوید
پس از کنترل آشوبها نیز، رسانههای بینالمللی هرچه میتوانستند با آمارسازی و انتشار اخبار یکطرفه تلاش کردند که تصویری سیاه از وضعیت ایران به نمایش گذارند.
آشوبافکنی بهعنوان یک راهبرد
وجود ناکارآمدی و سوءمدیریت هم در ایران و هم در لبنان و عراق قابل انکار نیست و این ناکارآمدیها در مواردی قابل اعتراضاند اما تحلیل ماوقع اخیر، بهصورت منفک از تحولات مرتبط با نظام بینالملل و زیرسیستم منطقهای آن در غرب آسیا، قطعا تقلیلگرایانه است و به نتایج ناقص میانجامد.
درست است که آشوبها امر داخلی این کشورها هستند اما همواره در طول تاریخ امور داخلی بازیگران از تحولات نظم بینالمللی تأثیر پذیرفتهاند؛ همانطور که این تحولات داخلی بعضا بر نظم بینالمللی یا نظمهای منطقهای تأثیر گذاشتهاند.
محور مقاومت برآمده از هویتی است که با انقلاب اسلامی ایران رشد کرده و در دوران دفاع مقدس و مبارزه دستخالی در برابر قدرتهای بزرگ آن دوران، قوام یافته است.
این هویت البته با چنین فشارهایی از بین رفتنی نیست، همانطور که اقدام مستقیم نظامی رژیم صهیونیستی و تروریسم تکفیری نتوانستند نظام محور مقاومت را از میان بردارند، فشار اقتصادی و آشوبسازی هم نمیتواند چنین کند.
با این حال، آنچه از راهبرد آشوبسازی دنبال میشود را میتوان چنین تحلیل کرد:
اولاً تضعیف محور مقاومت با هدف پیشبرد پروژههای منطقهای نظیر معامله قرن؛
ثانیاً مشغولکردن این کشورها به امور داخلی تا کمتر برای جبهه دشمن ایجاد خطر کنند؛
ثالثاً در صورت امکان، اجرای پروژهای مشابه آنچه در سوریه انجام شد، اما این بار در تمام این کشورها با ایجاد جنگ داخلی.
اگرچه راهبرد فوق، واقعی و در حال رخ دادن است اما، دشمنان محور مقاومت نباید تاریخ را از یاد ببرند.
اگر از دل شرایط سخت جنگ تحمیلی حزبالله لبنان متولد شد، اگر جنگ سخت ۳۳ روزه معادلات نظامی منطقه را تغییر داد، اگر جنگ با تروریسم تکفیری قدرت محور مقاومت را تثبیت کرد، اگر در سختترین شرایط الحشد الشعبی و انصارالله تأسیس شدند، بلاشک فشارهای امروز نیز میتواند به دستاوردهای بیشتر برای محور مقاومت منجر شود.
گذار زمان، اینبار نیز دشمنان را پشیمان خواهد کرد.
انتهای پیام/