دیپلماتها بالاخره افول نهادهای بینالمللی را میپذیرند؟
برگزیت، بهقدرت رسیدن ترامپ در آمریکا و اوجگیری راستگرایی در اروپا، همه نشان از آغاز روندی دارند که بهسوی ناکارآمدی نهادهای بینالمللی پیش میرود، با این وصف اما، هنوز برخی در ایران به چنین نهادهایی دل بستهاند.

برگزیت، بهقدرت رسیدن ترامپ در آمریکا و اوجگیری راستگرایی در اروپا، همه نشان از آغاز روندی دارند که بهسوی ناکارآمدی نهادهای بینالمللی پیش میرود، با این وصف اما، هنوز برخی در ایران به چنین نهادهایی دل بستهاند.
گروه بینالملل خبرگزاری فارس - مهدی پورصفا: از سال 1991 میلادی و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نظام بین الملل و روابط بین قدرتهای بزرگ حالتی سیال و غیر قابل پیشبینی گرفت.
بر خلاف دوران جنگ سرد که نظم بین المللی بر اساس رفتار اتحاد جماهیر شوروی و آمریکا شکل میگرفت، در دو دهه اول قرن 21 تغییرات گاه چنان پرشتاب بود که برخی متفکرین عرصه بینالملل از شباهت آن با دوران پیش از جنگ جهانی دوم سخن میگویند.
در این میان نگاه دقیق و صحیح نظام جمهوری اسلامی ایران به واقعیات موجود در عرصه روابط خارجی میتواند منافع کشور را هر چه بیشتر حفظ کرده و از هرگونه اشتباه در این برهه حساس جلوگیری کند.
با وجود توفیقات در این حوزه به نظر میرسد برخی نگاههای اشتباه در روابط بینالملل سبب شده تا بعضا مسیری نادرست در خصوص جهتگیری دستگاه سیاست خارجی اتخاذ شود.
* از سرگردانی راهبردی تا یکجانبهگرایی استراتژیک
پس از پیروزی آمریکا در دوران جنگ سرد و عقب راندن عراق از کویت دنیا وارد دورهای شد که برخی از آن به عنوان سرگشتگی راهبردی نام میبرند.
مهمترین نشانه این سرگشتگی را میتوان در دوران ریاست جمهوری بیل کلینتون دید که اقتصاد به اصلیترین اولویت دستگاه حاکمیتی آمریکا تبدیل شد.
در این دوره گسترش دموکراسی در رأس سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا قرار گرفت که لازمه آن همکاریهای چندجانبه و رقابتهای اقتصادی بود.
در این دوره سقوط یک بالگرد بلک هاوک در حاشیه شهر موگادیشو و کشته شدن چند تفنگدار آمریکایی منجر به عقب نشینی آمریکاییها شد.
همچنین در این دوره سرمایهگذاری گسترده شرکتهای آمریکایی در مناطق آزاد چین و ورود این کشور به سازمان تجارت جهانی آغاز شد.
با این حال از سال 1998 و با به قدرت رسیدن حزب جمهوریخواه در انتخابات کنگره موجب شد تا رویکرد «امنیتگرایی هژمونیک» از طریق یکجانبهگرایی در سیاست خارجی آمریکا احیا شود.
مؤلفههای راهبردی از جمله فاصله قدرت نظامی آمریکا با سایر کشورها و همچنین بحران اقتصادی در روسیه سبب شد تا این راهبرد جدید مجال بیشتری پیدا کند.
واقعه یازدهم سپتامبر و اعلام نام کشورهای ایران، کره شمالی و عراق پس از دوران کلینتون و به قدرت رسیدن بوش، نقطه اوجگیری یکجانبهگرایی استراتژیک دولت آمریکا بود.
در این دوران واشنگتن بدون موافقت شورای امنیت سازمان ملل متحد و با نقض منشور حقوق این سازمان به عراق حمله و آن را اشغال کرد.
بودجه نظامی این کشور به بیش از 500 میلیارد دلار افزایش یافت و آمریکا برای مقابله با دستیابی کشورهایی همچون ایران به موشکهای بالستیک، از پیمان ای.بی.ام خارج شد.
استقرار نزدیک به 200 هزار نیروی نظامی در اطراف ایران به خصوص در سالهای 2003 تا 2006 ریسک آغاز یک درگیری نظامی را به شدت افزایش داد.
نقطه اوج این منازعه را میتوان نبرد 33 روزه حزب الله با ارتش رژیم صهونیستی دانست که نقطه برگشتی برای این روند یکجانبهگرایانه محسوب میشد.
در کنار این مشکلات فراوان همچون هزینههای سرسامآور حضور نظامیان در عراق و افغانستان و مقاومتهای جدی مردمی سبب شد تا عملاً نوعی باتلاق برای نیروهای آمریکایی شکل بگیرد.
مجموع این اتفاقات سبب شد تا رویکرد یکجانبهگرایانه برای ارضای منافع آمریکا کاهش یابد.
از سال 2006 میلادی شورای روابط خارجی آمریکا مرتباً بر ضرورت حفظ ساختارهای موجود در نظام بینالمللی و چند جانبهگرایی تاکید کرد.
یکی از نشانههای این تغییر سیاست را میتوان در ورود آمریکا به جمع کشورهای مذاکرهکننده با ایران در موضوع هستهای دید.
پیش از این دوره آمریکاییها تعلیق کامل در فعالیتهای هستهای ایران را شرط حضور در مذاکرات ذکر میکردند.
رویکرد جدید آمریکا و افول یکجانبه گرایی به وضوح در سایر موضوعات نیز هویدا بود و از همین رو فضا برای به قدرت رسیدن باراک اوباما، رییس جمهور آمریکا فراهم شد.
شاید علاوه بر موضوعات فوق باید سهمی را به بحران اقتصادی سال 2008 آمریکا داد که با در پی بحران در بازار مشتق اوراق بهادار رهنی آغاز و با بحران 1929 قابل مقایسه بود.
این بحران که در اواخر دوران جورج بوش آغاز شد، عملاً به آمریکا نشان داد که این کشور توان تأمین لشکرکشیهای بی پروا همانند اشغال خاورمیانه در سالهای 2001 تا 2003 را ندارد.
از همین رو بود که همکاری با سایر کشورها و همگرایی با نهادهای بین المللی در دستور کار قرار گرفت.
* اوباما و چندجانبهگرایی بینالمللی
سیاست اوباما را میتوان دوران چند جانبهگرایی استراژیک بر اساس نگاه «نهادگرایی نولیبرال» به روابط بینالملل دانست.
بر اساس سند امنیت ملی آمریکا در سال 2010 علاوه بر چندجانبهگرایی استراتژیک، مولفه چندجانبهگرایی منطقهای نیز در سیاست خارجی این کشور مطرح شد.
این اقدام را میتوان نسخه به روز شده نیکسون در اوایل دهه هفتاد میلادی برای جایگزینی برخی از کشورها به جای ارتش آمریکا توصیف کرد.
به این ترتیب آمریکا تلاش میکرد تا با استفاده از واحدهای قدرت منطقهای هزینههای حفظ نظام فعلی بین المللی را سرشکن کند.
تشکیل گروه بیست به عنوان جایگزین اقتصادی برای گروه 7 نیز از جمله تلاشهای آمریکا بود.
در مسئله هستهای ایران نیز اوباما با استفاده از همگرا کردن نظرات اروپا و آمریکا در خصوص فشار علیه ایران توانست به توفیقاتی دست پیدا کند.
بهعنوان مهمترین نمونه در این زمینه، میتوان به تشدید فشارهای تحریمی علیه ایران به خصوص پس از تصویب قطعنامه 1929 شورای امنیت سازمان ملل اشاره کرد.
این قطعنامه با جلب نظر چین و روسیه همراه شد و توانست زمینه اجرای تحریمهای ثانویه جدی در حوزه نفت و بانکداری را فراهم کند.
در کنار این دولت اوباما تلاش کرد تا به موازات فشارهای گسترده زمینه مذاکرات جدی و مستقیم ایران و آمریکا را فراهم کند که زمینههای قبلی آن توسط در عمان با وساطت سلطان قابوس شکل گرفت.
* برجام و ماهیت نگاه نولیبرالی به روابط بینالملل
از زمان روی کار آمدن دولت یازدهم تا سال 2015 مذاکرات چندجانبهای شکل گرفت که در نهایت به امضای توافق برجام در شهر وین انجامید.
نگاهی کلی به برجام و جزئیات آن نشان میدهد که این توافقنامه در تطابق نگاه دولت آمریکا به قواعد بینالملل شکل گرفته است.
تأیید برجام از سوی شورای امنیت سازمان ملل متحد به عنوان ضمانتی برای عمل تمام طرفها به این توافق و همچنین قرار دادن آژانس بین المللی انرژی اتمی برای نظارت برعملکرد ایران، نشان دهنده نگاه نهادگرایی نولیبرالی تدوین کنندگان این توافق به روابط بین المللی دارد.
نگاه فوق ساختارها و الگوهای بین المللی را مقدم بر نقشآفرینی مستقل کارگزاران در روابط بین الملل دانسته و استناد به قواعد مطروحه موجود را راه حلی برای حل تنشهای موجود بین ایران و آمریکا میدانست.
مقاله محمد جواد ظریف در نشریه فارین پالیسی در مورد حل قطعی پرونده هستهای ایران در مذاکرات برجام نیز نشانهای از همین نگاه به روابط بین الملل داشت.
با این حال تحولات بعدی نشان داد که داشتن نگاه لیبرالی به روابط جهانی و اتکای بیش از حد به سازمانهای بینالمللی هیچگاه نخواهد توانست تضمینی برای حل بحرانهای موجود بین دو کشور باشد.
* ملیگرایان اوج میگیرند
علیرغم این که دولت اوباما در تثبیت ساختارهای موجود بینالمللی موفق بود اما تغییرات داخلی در آمریکا سبب شد تا بار دیگر یکجانبهگرایی این بار بر اساس رسیدن به منافع حداکثری اقتصادی در دستور کار آمریکا قرار بگیرد.
روندی که با پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال 2016 آغاز شد.
به قدرت رسیدن ترامپ بازتابی از خواست ملت آمریکا برای توجه به مشکلات داخی و اقتصادی بود.
روندی که بازتاب آن در دنیا اوج گرفتن ملی گرایی و نوعی «رئالیسم جکسونی» بود.
البته بازتاب این اتفاق تنها محدود به آمریکا نبود بلکه بازتاب آن در بسیاری از این کشورها دید.
نقطه مشترک این جریان تکیه بر پوپولیسم به خصوص در میان طبقات سنتی، مقابله با مهاجرت و تجارت آزاد و تکیه بر ملیگرایی است.
موضوعی که علاوه بر آمریکا شاهد اوج گرفتن این جریان در اروپا نیز هستیم.
رأی مثبت مردم بریتانیا به خروج اتحادیه اروپا و اوج گرفتن حزب برگزیت به رهبری «نایجل فاراژ»، اوجگیری جنبش پنج ستاره در ایتالیا و رقابت سرسختانه «ژان ماری لوپن» با «امانوئل ماکرون» رییس جمهور فعلی فرانسه در انتخابات ریاست جمهوری است.
حتی در آلمان برای اولین بار «جنبش پگیدا» به عنوان یک حزب ملیگرای افراطی در انتخابات وارد رایشتاگ یا همان مجلس ملی آلمان شد.
این موج تازه از ملیگرایی و مخالفت با ساختارهای فرا ملی در حقیقت آغاز موج جدیدی از تحول در روابط بینالمللی پس از فروکش کردن یکجانبهگرایی جورج بوش است.
مخالفتی که هم اکنون دامنه نهاد نظامی- امنیتی قدرتمندی به نام ناتو را هم گرفته به گونهای که رییس جمهور فرانسه از مرگ مغزی آن صحبت میکند و اگرچه بهباور بسیاری بیان چنین سخنی کمی زودهنگام است اما در اصل وقوع آن شکی ندارند.
سرنوشت اتحادیه اروپا نیز بهعنوان مهمترین نمونه اجرایی «نهادگرایی نولیبرال» یا جدا شدن بریتانیا از آن و همچنین اوجگیری جرایان راستگرا در هالهای از ابهام است.
*برجام، قربانی مشهور زوال نهادگرایی
توافق برجام را میتوان از جمله مشهورترین قربانیان چنین تحولی برشمرد، دستکم در ایران.
ترامپ که در جریان انتخابات ریاست جمهوری قول خروج از آن را داده بود، بالاخره از برجام خارج شد و در مرحله بعد تلاش کرد تا صادرات نفت ایران را به صفر برساند.
در این میان نه تصویب برجام از سوی شورای امنیت سازمان ملل متحد و نه رایزنیهای اروپایی نتوانستند برجام را به حیات بازگرداند.
بهعبارت دیگر، دو نهاد بینالمللی قابل توجه یعنی شورای امنیت سازمان ملل و اتحادیه اروپا، هیچکاری نتوانستند برای نجات برجام صورت دهند.
در حقیقت توافقی که محصول نگاه نولیبرالی به روابط بینالملل و اعتماد به ساختارهای جهانی بود، در دوران سنگینتر شدن کفه واقعگرایی جایی برای حضور ندارد.
همانطور که زمانی بینالمللگرایی لیبرال رو به زوال رفت، بهنظر میرسد نهادگرایی نولیبرال هم همان راه را طی میکند.
و سوال اینجاست، آیا برخی در دستگاه دیپلماسی ایران آغاز وقوع این زوال را پذیرفتهاند یا نه؟
انتهای پیام/